حال خوب سیری چند؟
اصلا حال خوب یعنی چه و حال خوب من با حال خوب شما یکی هست یا نه و خداوکیلی داشتن حال خوب منگ بهتر است یا حال بد پرشور یا داشتن حال خوب هدف است یا وسیله؟
کد خبر :
۷۶۷۰۷
بازدید :
۱۱۸۰
گیتی صفرزاده | یکی از دوستان چندروز پیش تا مرا دید، فوری پرسید: چهکار کنیم که حالمان خوب شود؟ جدا از اینکه این روزها با وجود صدها شبکه مجازی و برنامه صوتی و تصویری و کتاب انگیزشی و مشاور رواندرمانی (تولید مشاور تنها بخشی از شیوه شورایی است که در این سالها به آن عمل کرده و به تولید انبوه رسیدهایم!) اصلا نمیدانم چرا کسی باید چنین سؤالی را از من بپرسد که اساسا فکر میکنم راه هرکس مثل اثر انگشتش منحصربهفرد است.
تازه با شنیدن این پرسش دچار این درگیری ذهنی میشوم که اصلا حال خوب یعنی چه و حال خوب من با حال خوب شما یکی هست یا نه و خداوکیلی داشتن حال خوب منگ بهتر است یا حال بد پرشور یا داشتن حال خوب هدف است یا وسیله؟
اما خوشبختانه خودم را از فروافتادن در داخل گرداب این افکار فیلسوفانه نجات دادم و به حکم ادب و رفاقت تلاش کردم پاسخی به دوستم بدهم. شوربختانه پیش از اینکه بتوانم جواب بدهم عطسهام گرفت، آن هم به چه غرایی!
فکر نکنید آدم بیادبی هستم که این را میگویم، اما با عرض معذرت هروقت عطسه میکنم و به همین سبب آب بینیام روان میشود، تا چند لحظه مثل آدمهای سرگشته دور خودم میچرخم و با خودم فکر میکنم آب بینی مبارک را با دستمال پاک کنم یا با آب روان.
فکر نکنید آدم بیادبی هستم که این را میگویم، اما با عرض معذرت هروقت عطسه میکنم و به همین سبب آب بینیام روان میشود، تا چند لحظه مثل آدمهای سرگشته دور خودم میچرخم و با خودم فکر میکنم آب بینی مبارک را با دستمال پاک کنم یا با آب روان.
اول میروم سمت دستمال و ناگهان چهره غمگین و دلشکسته فعالان محیطزیستی جلوی چشمم میآید که میگویند آیا میدانید برگشت دستمالکاغذی به طبیعت چقدر طول میکشد؟ از آن بدتر میدانید برای تهیه همین دستمالکاغذی چند درخت تناور قطع شدهاند؟
آنوقت شما یک فین داخلش میکنی و فرت پرتش میکنی داخل سطل زباله و حتی به مسئله تفکیک زباله هم توجه نمیکنی. گرچه همین تفکیک زباله را هم اگر بخواهم درست انجام بدهم باید فکر کنم که این جزء پسماندهای خشک به حساب میآید یاتر و همین موضوع نیمساعتی ذهنم را گرفتار میکند و لاجرم میروم سراغ همان آب روان.
تا به آب روان فکر میکنم، کلی پیامهای هشداردهنده درباره قحطی آب و خشکسالی و کمبود منابع آب زیرزمینی و آمار هدردهی آب توسط ایرانیان جلوی چشمم میآید، بعد خودم را با چهرهای سرشار از ندامت جلوی شیر آب تصور میکنم که آیا درست است این آب نوشیدنی را صرف شستوشوی دماغ مبارک کنم؟
حالا اینکه میزان نیترات داخل آب چقدر است و اینکه آیا نیترات به بینی آسیب میزند یا نه و در درازمدت خودش عامل بروز سرطان میشود یا خیر، خودش بخش دیگری از سلولهای مغزم را مشغول میکند. در همان لحظه البته بخش دیگری از سلولهای مغزم دارند به این فکر میکنند که وقتی آن آب روان آلودهشده توسط من به فاضلابهای زیرزمینی میرود، دوباره در چرخه استفاده قرار میگیرد؟
و در استفاده مجدد آیا مواد لازم برای میکروبکشی آن مواد وجود دارد یا پسفردا یکی از کارشناسان تلویزیونی درباره افزایش بیشتر از حد مجاز آب بینی در لولههای آب به شهروندان هشدار میدهد؟ تا من این فکرها را بکنم، آب بینی صبوریاش را از دست داده و چند میلیمتری جاری شده. من به روش سنتی با سرآستین از خجالتش درمیآیم.
آنوقت متوجه میشوم که گاهیاوقات زندگی را زیادی پیچیده میکنم، آن هم وقتی که با یک سرآستین میشود مسئله را حل کرد یا به عبارت سادهتر، فقط کافی است کاری انجام دهم؛ یک کار. متأسفانه در این فاصله دوستم هم مثل آب بینی جاری شده و رفته بود.
حیف شد که حوصلهاش نکشید بماند وگرنه میخواستم بگویم مادربزرگم که ماجرای جنگ جهانی دوم را دیده بود و از قحطی بعد از آن جان بهدر برده بود و از زلزله ویرانگر سال ۴۱ و کودتای ۲۸ مرداد کلی خاطره داشت و وقوع انقلاب و جنگ را هم به کارنامه زندگیاش اضافه کرده و مرگ چند عزیز جوان را هم لمس کرده بود، دم مرگ همان لبخند شیرین تمام عمرش را بر لب داشت که میگفت: کاش میشد یکبار دیگر طعم زندگی را بچشم؛ به همین شلوغی، به همین پرتابوتبی.
۰