دُور تهران با یک ماسک
مهدی ماهی ۲ میلیون اجاره غرفه میدهد و روزی ۲۰۰ هزار تومان ماسک میفروشد؛ بنابراین میتواند امیدوار باشد که اجاره غرفه را تا حدودی با فروش ماسک تأمین کند.
کد خبر :
۸۶۰۸۲
بازدید :
۶۱۵۸
مسعود با روپوش سفید و ماسک سه لایهای که به صورت دارد، بیشتر شبیه پرستارهاست تا فروشنده ماسک در مترو. او پنس را از بطری الکل بیرون میکشد، در ظرف استریل را برمیدارد و با وسواس یکی از ماسکها را میگیرد طرف مشتری. تعداد یا تکی هم فرق ندارد؛ هر ماسک هزار و ۵۰۰ تومان.
مسعود که اهل جلفای آذربایجان شرقی است و دانشآموخته حقوق، صبح تا ظهر در همین ایستگاه شهرری به عنوان نیروی خدماتی کار میکند و بعد از ظهر روپوش تمیز سفیدش را میپوشد و ماسک میفروشد؛ شغلی که این روزها رونق خوبی دارد و کسب و کارهای زیادی را هم بلعیده و در خود هضم کرده است:
مسعود که اهل جلفای آذربایجان شرقی است و دانشآموخته حقوق، صبح تا ظهر در همین ایستگاه شهرری به عنوان نیروی خدماتی کار میکند و بعد از ظهر روپوش تمیز سفیدش را میپوشد و ماسک میفروشد؛ شغلی که این روزها رونق خوبی دارد و کسب و کارهای زیادی را هم بلعیده و در خود هضم کرده است:
«اینجا ایستگاه شلوغی است. برای همین فروش ما به نسبت ایستگاههای دیگر بهتر است. حدوداً روزی دو و نیم تا سه میلیون تومان فروش داریم. من یک ماه است که برای شرکت کار میکنم و روزی ۱۰۰ هزار تومان هم مزد میگیرم.»
کنار میز او یک میز فروش دیگر هست که مسعود میگوید متعلق به شرکت دیگری است. بعد دستگاه پز را برمیگرداند و برچسب شرکتی را که خودش متصدی فروش آن است، نشانم میدهد:
کنار میز او یک میز فروش دیگر هست که مسعود میگوید متعلق به شرکت دیگری است. بعد دستگاه پز را برمیگرداند و برچسب شرکتی را که خودش متصدی فروش آن است، نشانم میدهد:
«ما روزهای تعطیل هم کار میکنیم، اما این شرکت بغلی نه. این پنس و الکل و ظرف استریل هم که برای فروش تکی است، فقط مخصوص همین ایستگاه است. مسئولان ایستگاه گفتهاند اینجا باید به همین شکل رعایت کنید.»
پیرمردی بدون ماسک به میز نزدیک میشود. مأموران گیت به او گفتهاند اجازه ورود ندارد. کمی این پا و آن پا میکند و قیمت میگیرد. مسعود در ظرف را برمیدارد و با پنس بلند آغشته به الکلش، یکی از ماسکها را به سمت او میگیرد: «بفرما پدر جان صلوات بفرست!»
میگویم این ماسک صلواتی را از جیب خودت حساب کردی یا شرکت؟ میگوید: «از طرف خود شرکت سپردهاند اگر کسی را دیدیم که نیاز دارد و توانایی خرید ندارد، ماسک رایگان بدهیم. شرکت هم نمیگفت، از جیب خودم میدادم. وضع مردم را که میبینید، خودمان هم به فکر همدیگر نباشیم، دیگر واویلاست.»
در ایستگاه امام حسین (ع) با سه شکل از فروش ماسک رو به رو میشوید؛ دستفروشهای کنار در ورودی، فروش غرفهای طبقه اول و فروش شرکتی نزدیک به گیت.
پیرمردی بدون ماسک به میز نزدیک میشود. مأموران گیت به او گفتهاند اجازه ورود ندارد. کمی این پا و آن پا میکند و قیمت میگیرد. مسعود در ظرف را برمیدارد و با پنس بلند آغشته به الکلش، یکی از ماسکها را به سمت او میگیرد: «بفرما پدر جان صلوات بفرست!»
میگویم این ماسک صلواتی را از جیب خودت حساب کردی یا شرکت؟ میگوید: «از طرف خود شرکت سپردهاند اگر کسی را دیدیم که نیاز دارد و توانایی خرید ندارد، ماسک رایگان بدهیم. شرکت هم نمیگفت، از جیب خودم میدادم. وضع مردم را که میبینید، خودمان هم به فکر همدیگر نباشیم، دیگر واویلاست.»
در ایستگاه امام حسین (ع) با سه شکل از فروش ماسک رو به رو میشوید؛ دستفروشهای کنار در ورودی، فروش غرفهای طبقه اول و فروش شرکتی نزدیک به گیت.
این الگو البته در خیلی از ایستگاههای مراکز پرتردد تکرار میشود با این تفاوت که بساط دستفروشهای دم در، به نسبت هر منطقه از هم متفاوت است؛ در میدان امام حسین، کارتن ماسک را لا به لای دمپایی و کلاه پشمی و جوراب و لیوان یک بار مصرف و کیفهای کوچک جاکارتی مییابید و در شهر ری روی چرخ دستیهای مملو از هدفون و شارژر و فازمتر.
این ماسکهای متفرقه که بهصورت تکی و در پلاستیکهای در بسته عرضه میشوند، همان ماسکهای بینام و نشانی هستند که از پشت آنها براحتی میتوانید شعله کبریتی را در نیم متری با فوت خاموش کنید. اما برای کارگران جوانی که ساک به دوش در دستههای چند نفره، از فلافلیها و کافیشاپهای ارزان قیمت امام حسین بیرون میآیند و به سمت مترو میروند، چه فرقی میکند؟
این ماسکهای متفرقه که بهصورت تکی و در پلاستیکهای در بسته عرضه میشوند، همان ماسکهای بینام و نشانی هستند که از پشت آنها براحتی میتوانید شعله کبریتی را در نیم متری با فوت خاموش کنید. اما برای کارگران جوانی که ساک به دوش در دستههای چند نفره، از فلافلیها و کافیشاپهای ارزان قیمت امام حسین بیرون میآیند و به سمت مترو میروند، چه فرقی میکند؟
آنها به یکباره دم در متوجه میشوند ماسک ندارند و باید برگردند سمت علی آقا که بساطش را روی دیوار بتونی کوتاه کنار پیادهرو چیده است: «من که خودم تولیدی ندارم، یک نفر اینها را میآورد ما هم میخریم. حالا منزل درست میکنند، از جایی میخرند، من خبر ندارم. خودم هم از همینها زدهام خیلی هم خوب است.»
پایین پلهها و در سالنی که به غرفههای فروش کیف و کفش و مواد خوراکی اختصاص دارد، به غرفه شکلات فروشی مهدی میرسید که دم در ماسک هم میفروشد با این تفاوت که ماسکهای مهدی شرکتی است و از بازاریابهای خود شرکت میخرد. جعبهها را نشانم میدهد و میگوید: «همه اینها سیب سلامت دارد.
پایین پلهها و در سالنی که به غرفههای فروش کیف و کفش و مواد خوراکی اختصاص دارد، به غرفه شکلات فروشی مهدی میرسید که دم در ماسک هم میفروشد با این تفاوت که ماسکهای مهدی شرکتی است و از بازاریابهای خود شرکت میخرد. جعبهها را نشانم میدهد و میگوید: «همه اینها سیب سلامت دارد.
ما نمیتوانیم جنس متفرقه بفروشیم.» مهدی ماهی ۲ میلیون اجاره غرفه میدهد و روزی ۲۰۰ هزار تومان ماسک میفروشد؛ بنابراین میتواند امیدوار باشد که اجاره غرفه را تا حدودی با فروش ماسک تأمین کند.
مشتریهای او کسانی هستند که به بساط دستفروشهای کنار خیابان اعتمادی ندارند و حاضر شدهاند تا کنار غرفه او بدون ماسک پیشروی کنند و همین طور آنهایی که دنبال خرید جعبهای یا لااقل بستههای ۱۰ تایی و ۱۵ تاییاند. از رضا که یک بسته ۱۰ تایی سفید میخواهد، میپرسم چرا از داروخانه خرید نمیکند؟
مشتریهای او کسانی هستند که به بساط دستفروشهای کنار خیابان اعتمادی ندارند و حاضر شدهاند تا کنار غرفه او بدون ماسک پیشروی کنند و همین طور آنهایی که دنبال خرید جعبهای یا لااقل بستههای ۱۰ تایی و ۱۵ تاییاند. از رضا که یک بسته ۱۰ تایی سفید میخواهد، میپرسم چرا از داروخانه خرید نمیکند؟
میگوید: «داروخانه هم همین جنس را میفروشد. من از داروخانه هم خرید کردهام؛ نه قیمت و نه کیفیت فرقی نمیکند. البته گاهی ممکن است بعضی داروخانهها از اعتماد شما سوءاستفاده کنند و یک جنس کاملاً بیکیفیت را لا به لای بقیه ماسکهای معمولی به مشتری بفروشند، ولی این اتفاق در مترو نمیافتد؛ مگر این که دنبال جنس خیلی خاص باشید و بخواهید توی داروخانهها دنبالش بگردید.
ضمن این که داروخانه رفتن وقتگیر است. من خیلی وقتها از خانه که بیرون میزنم، تازه متوجه میشوم ماسک برنداشتهام، پیاده تا ایستگاه مترو میآیم و اینجا یکی میخرم.»
پریسا روز پنجمی است که در ایستگاه امام حسین و در چند قدمی گیت، بهعنوان متصدی فروش ماسک شرکتی کار میکند و قرار است روزی ۷۵ هزار تومان دستمزد بگیرد.
پریسا روز پنجمی است که در ایستگاه امام حسین و در چند قدمی گیت، بهعنوان متصدی فروش ماسک شرکتی کار میکند و قرار است روزی ۷۵ هزار تومان دستمزد بگیرد.
میگوید برای شرکتی که بهصورت پیمانی این میزها را در ایستگاههای مترو راهاندازی کرده تعهد کاری مهم است: «به من گفته بودند سفته بگیرم و برای گزینش به دفتر شرکت بروم، اما آنجا وقتی دیدند تا این اندازه پیگیر بودهام، دیگر نخواستند سفته را امضا کنم.»
پریسا قبلاً برای چند شرکت بهعنوان بازاریاب و فروشنده کار کرده و فعلاً از کار در مترو بهعنوان متصدی فروش ماسک راضی است. با این همه، فروش او به اندازه مسعود در ایستگاه شهرری نیست: «بستگی به روز دارد، اما در کل حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان فروش دارم.»
یکی از مشتریها نگاهی به ماسکها میاندازد و میگوید کششان کمی دراز است، شل میایستد. پیش از این که پریسا چیزی بگوید، میگویم گره بزن کار سختی نیست. لبخند رضایت گوشه لبش مینشیند و یک بسته ۱۵ تایی سبز میخرد.
پیش از این مدیریت متروی تهران و حومه از عرضه ماسک استاندارد شرکتهای داخلی در ۱۲۷ ایستگاه خبر داده بود. در این پروژه شرکت مترو و وزارت صمت تلاش کردهاند با برنامهریزی مشترک، نظارت بر توزیع و پایین آوردن هزینهها، از جمله نگرفتن اجاره بها از میز فروش، این کالای حیاتی را به پایینترین قیمت در اختیار مسافران بگذارند.
پریسا قبلاً برای چند شرکت بهعنوان بازاریاب و فروشنده کار کرده و فعلاً از کار در مترو بهعنوان متصدی فروش ماسک راضی است. با این همه، فروش او به اندازه مسعود در ایستگاه شهرری نیست: «بستگی به روز دارد، اما در کل حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان فروش دارم.»
یکی از مشتریها نگاهی به ماسکها میاندازد و میگوید کششان کمی دراز است، شل میایستد. پیش از این که پریسا چیزی بگوید، میگویم گره بزن کار سختی نیست. لبخند رضایت گوشه لبش مینشیند و یک بسته ۱۵ تایی سبز میخرد.
پیش از این مدیریت متروی تهران و حومه از عرضه ماسک استاندارد شرکتهای داخلی در ۱۲۷ ایستگاه خبر داده بود. در این پروژه شرکت مترو و وزارت صمت تلاش کردهاند با برنامهریزی مشترک، نظارت بر توزیع و پایین آوردن هزینهها، از جمله نگرفتن اجاره بها از میز فروش، این کالای حیاتی را به پایینترین قیمت در اختیار مسافران بگذارند.
میزهای فروش ماسک در مترو از اردیبهشت ماه در ۲۷ایستگاه شلوغ شروع شد و بلافاصله به همه ایستگاههای متروی شهری و حومه گسترش یافت. در حال حاضر ۱۲ شرکت داخلی به انتخاب وزارت صمت در مترو فعالیت دارند و از آنها اجاره بهایی برای عرضه ماسک گرفته نمیشود.
در ایستگاه امام خمینی دنبال میز فروش ماسک میگردم؛ خطوط مختلف و ورودیها و خروجیهای متعدد گیج کننده است. بعد از کمی پرس و جو بالاخره پیدایش میکنم. در این ایستگاه به جای میز غرفهای بزرگ خواهید یافت، اما روز جمعه است و غرفه تعطیل است.
در ایستگاه امام خمینی دنبال میز فروش ماسک میگردم؛ خطوط مختلف و ورودیها و خروجیهای متعدد گیج کننده است. بعد از کمی پرس و جو بالاخره پیدایش میکنم. در این ایستگاه به جای میز غرفهای بزرگ خواهید یافت، اما روز جمعه است و غرفه تعطیل است.
با خودم میگویم اگر با عجله و بدون ماسک از این ایستگاه سردرآورده بودم، حالا باید چکار میکردم؟ در ایستگاه پانزده خرداد بار دیگر پیاده میشوم و باز دنبال میز ماسک میگردم و باز چیزی نمییابم.
یکی از کارکنان مترو میگوید جمعهها و روزهای تعطیل دیر میآیند و زود میروند. میگویم اگر من بدون ماسک وارد شوم، اجازه عبور از گیت میدهید؟ میگوید معلوم است خیر.
چارهای نیست؛ اگر تا اینجا بدون ماسک پیشروی کردهاید، حالا برای ادامه سفر با مترو راهی ندارید جز مراجعه به دستفروشهای چهارراه گلوبندک. یعنی باید برگردید بالا و از لای بساط جوراب و شال گردن و کفش پاشنه بلند، یک ماسک ۲ هزار و ۵۰۰ تومانی بردارید، از همانهایی که وقتی بهصورت میزنید، میتوانید شعله کبریت را در فاصله نیم متری با یک فوت خاموش کنید.»
چارهای نیست؛ اگر تا اینجا بدون ماسک پیشروی کردهاید، حالا برای ادامه سفر با مترو راهی ندارید جز مراجعه به دستفروشهای چهارراه گلوبندک. یعنی باید برگردید بالا و از لای بساط جوراب و شال گردن و کفش پاشنه بلند، یک ماسک ۲ هزار و ۵۰۰ تومانی بردارید، از همانهایی که وقتی بهصورت میزنید، میتوانید شعله کبریت را در فاصله نیم متری با یک فوت خاموش کنید.»
منبع: روزنامه ایران
۰