چرا باید به مینیمالیسم «نه» بگوییم؟
«زیبایی در سادگی است»، شعارِ اصلیِ معمارانِ بلندنظری مثلِ موریس و معمارانِ جنبشِ «زیبایی و نور» بوده است که از دهه ۱۸۶۰ کارشان را آغاز کردند.
فرادید | «تصور کن هیچ مالکیتی در کار نباشد/ نمیدانم که میتوانی یا نه/ تصور کن نیازی به طمع و گرسنگی نباشد/ پیوند برادری میان همه» [بخشی از آهنگِ تصور کن از جان لِنون]. وقتی جان لنون، ۹ سال بعد از ساختِ آهنگ تصور کن ـ که شعارِ مینیمالیسم است ـ از دنیا رفت، در آپارتمانی ۴۳۰ متری در داکوتا در نیویورک زندگی میکرد.
او در همان ساختمان ۳ واحد دیگر داشت که یکی از آنها را انباری کرده بود و بخشِ بزرگی از این انباری نیز به لباسهای خز خودش و همسرش یوکو اختصاص داشت و از دمایی مطلوب برای نگهداری این لباسها برخوردار بود.
اما مینیمالیسم پدیده گرانی است. اگر به مکانهایی که جان پاوسون ـ معمارِ بریتانیایی و صاحبِ عنوانِ «آقای مینیمالیسم» ـ برای مشتریهای خصوصی و سازمانیاش طراحی کرده است، نگاه کنید، میفهمید که تا چه حد گران هستند.
دالی پترون، خواننده آمریکایی، در یک مصاحبه درباره سرووضعش جمله سرشار از نبوغی گفته است: «باید پول زیادی خرج کنید تا این حد ارزان به نظر برسید.» منطق جالبی است که بذلهگویان میتوانند در موردِ مینیمالیسم استفاده کنند و بگویند باید هزینه زیادی بپردازید تا خانهای تا اینحد لخت داشته باشید.
اخیراً یک مادر مجرد در خانهای عریان با یکی از کانالهای تلویزیونِ بریتانیا مصاحبهای انجام داد. بعداً مشخص شد که او مجبور شده همه داراییاش را بفروشد که قبضهای مربوط به گرمایشِ خانه را پرداخت کند. در برهه کنونی، جستجوی سادگی در میانِ طبقه متوسط، با طنزهای تلخِ مربوط به رکود اقتصادی همراه شده است. [درواقع سادگی همیشه به معنای مینیمالیسم نیست.]
جنبشِ بهحداقلرسیدن (decluttering) جنبشی در معماری بود که باعث شد مستندهای هشداردهندهای درباره احتکارگران و انبارکنندگان تولید شود. اما منظور از احتکارگران اغلب آدمهایی بودند که تلی از چیزهای بیارزش مثلِ بشقابهای کیاِفسی را دور خودشان جمع کرده بودند. دراینبین، بورژواهایِ طرفدارِ بهحداقلرساندن، معنای تازهای به بهحداقلرساندن بخشیدند. آنها به سمتِ ارتفاعاتِ نورانی از خلوص حرکت کردند تا در کسبِ پیروزهایی که ناشی از طردِ همهچیز است، به موفقیتهای بزرگتری دست پیدا کنند. تا همین اواخر، سؤال بزرگِ این حلقه این بود که آیا میتوان محتویاتِ خانه را تا ۱۰۰ درصد کاهش داد؟
«زیبایی در سادگی است»، شعارِ اصلیِ معمارانِ بلندنظری مثلِ موریس و معمارانِ جنبشِ «زیبایی و نور» بوده است که از دهه ۱۸۶۰ کارشان را آغاز کردند. بعد در سالهای ابتدایی قرن بیستویکم، پدیدهای به اسم ماری کُندو، وارد زندگی ما میشود؛ آن هم درست در زمانی که در خانههای حراجی قیمتِ همهچیز نجومی افزایش پیدا کرده است.
او برنامهای داشت که دیگران میتوانستند به راحتی آن را دنبال کنند که اشارهای هم به احساسِ خوبِ ذنِ همهمنظوره داشت. او در معبد شینتو خدمت کرده بود و آن حکمت باستانی را با نامی جدید و به شکلی خاطرهانگیز عرضه میکرد. شیوه او ساده بود، او میگفت از خودتان بپرسید که «آیا وسایلی که در خانه دارید باعثِ شادیتان میشود؟» اگر پاسخ منفی است؛ خیلی زود از شرش خلاص شوید. او وقتی در سال ۲۰۱۹ به لسآنجلس نقل مکان کرد با ارتشی از طرفدارنِ جنبشِ دورریزها (همان جنبشِ بهحداقلرساندن) مواجه شد.
اما اشتیاقِ همگانی به سادگی در زمانهای که با کمبودهای واقعی و قفسههای خالیِ سوپرمارکتها مواجه هستیم، هر روز عجیبتر بهنظر میرسد.
اگر طراحی به سبکِ مید-سنچری [همان مینمالیسم]تبدیل به نشانۀ مادیگرایی و راهی شدنِ خیلی چیزها به سایتهای دفن زباله میشود؛ پس استفاده از چیزهای قدیمی به معنای بازیافت است ـ استفاده از هر چیزی که به ارث رسیده، پیدا کردنِ چیزهایی در حراجیهای خانگی و هر چیزی که توسطِ صاحبش جمعآوری و سرهمبندی شده است. [طراحان اسم این کار را سبکِ التقاطی گذاشتهاند که یعنی میتوانید چیزی ارزانقیمت را به سبکی که درغیراینصورت طرحی گران بود، اضافه کنید و امیدوار باشید که مشتریتان به کارتان امتیاز خردمندی و اصالت را بدهد.]
اما بهنظر میرسد که هر روز تعداد بیشتری از ما به چیزها، یکعالمه از آنها، علاقهمند میشویم و میخواهیم آنها را برای همیشه نگه داریم یا حداقل به کسانی که میشناسیم ببخشیم. این بازیافتِ واقعی است.
ما تصور میکنیم که سادگیِ مرغوب، معنویتی است که ثروتمندان آن را خریداری میکنند. بعضی از ما تصور میکنیم اشیائمان، از مبلمانی که بازیافت کردهایم تا چیزهایی که در حراجیهای خانگی خریداری کردهایم، با هم صحبت میکنند؛ و البته به ما هم موضوعی برای صحبت کردن میدهند ـ صحبتهایی مثل اینکه فلان بشقابها چطور از حراجی سر درآوردهاند؟
این نوع از گردآوری ـ نوعی درهمبرهمی و بینظمیِ از روی دانش و آگاهی ـ از همه آزمونها سربلند بیرون آمده است: اول آنکه نسبتاً سبکِ ارزانی است؛ دوم باعث میشود که خیلی چیزها راهی سایتهای دفن زباله و حیاطپشتیِ خانه نشوند و ازهمهمهمتر جالب است. جالبیاش هم به این دلیل است که این وسایل و اشیاء هر جایی از خانه شما، از روی دیوار یا طاقچه که باشند، بازگوکننده داستانِ خودتان از جهانِ مدرن هستند.
نیل مکگرگور، مدیر سابقِ موزه بریتانیا و نویسنده کتاب موفقِ تاریخچه جهان در ۱۰۰ شیء، معانیِ نغزی را از مجموعهای چیزهای کوچک و بزرگ استخراج کرده بود. بههمینمنوال، مردمی که چیزهایی را سرهمبندی میکردند ـ مثل چسباندنِ تکههای اثاثیه منزل در خانه یکی از همان احتکارگرانی که مشکل دانسته میشدند ـ در هنر قرن بیستم هر روز از اهمیت بیشتری برخوردار شدند.
همان ضایعاتی که استادانِ مدرنی مثل پیکاسو و ژرژ براک به هم چسباندند، اکنون ۲۰ میلیون پوند یا بیشتر ارزش دارد.
خوب پس چرا شما این کار را برای خودتان انجام نمیدهید؟
منبع: The Guardian
نویسنده: Peter York
ترجمه: عاطفه رضواننیا