۱۰ فیلم بینقص در مورد زامبیها که قهرمان باید به تنهایی با آنها مبارزه کند
اگر یک تنه و به تنهایی با آخرالزمان زامبیها روبرو شویم آیا میتوانیم زنده بمانیم؟ شک داریم! برخی شخصیتهای فیلمهای زامبی محور شکی در این تردید ندارند، زیرا مجبور میشوند یک تنه با تودههای بزرگی از زامبیها مقابله کنند. برخی داستانشان زمانی آغاز میشود که خانواده و دوستانشان در کنارشان هستند، اما به هر دلیلی، در آخر تنها آنها هستند که باید با دنیای ترسناک زامبی زده کنار بیایند.
تقریباً میتوان با اطمینان گفت که اکثر افراد به دنیای پس از ظهور زامبیها فکر کرده و نقشه خود را برای بقا در این دوران کشیده اند، یا دستکم لحظاتی به تفکر در مورد کارهایی که بعد از ظهور زامبیها خواهند کرد پرداخته اند.
چه شامل مسدود کردن درها و پنجرههای خانه باشد و چه رفتن به نزدیکترین سوپرمارکت یا رفتن به زیرزمین و انتظار برای اتمام آخرالزمان زامبی ها، همه ما فکر میکنیم که هر آنچه برای بقا در دوران ظهور زامبیها میخواهیم را داریم.
اما آیا اگر یک تنه و به تنهایی با آخرالزمان زامبیها روبرو شویم آیا میتوانیم زنده بمانیم؟ شک داریم! برخی شخصیتهای فیلمهای زامبی محور شکی در این تردید ندارند، زیرا مجبور میشوند یک تنه با تودههای بزرگی از زامبیها مقابله کنند. برخی داستانشان زمانی آغاز میشود که خانواده و دوستانشان در کنارشان هستند، اما به هر دلیلی، در آخر تنها آنها هستند که باید با دنیای ترسناک زامبی زده کنار بیایند.
در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم بی نقص در ژانر زامبی محور آشنا کنیم که در آنها تنها یک نفر باید با مردگان متحرک مقابله کند.
قبل از رفتن به سراغ این فیلمها باید بگوییم که تقریباً غیرممکن است فیلمی زامبی محور را یافت که در آن شخصیت اصلی با هیچ انسان (و نه زامبی) دیگری تعامل نداشته باشد، زیرا نه کسی میخواهد چنین فیلمی بسازد و نه کسی میخواهد چنین فیلمی ببیند.
بدین ترتیب شخصیت اصلی تمام فیلمهایی که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد به شکلی و به اندازه ای، در برخی از لحظات داستان با انسانهای اندکی روبرو میشوند، اما تمرکز اصلی داستان همواره بر این شخصیت اصلی است. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم بی نقص در ژانر زامبی محور آشنا کنیم که در آنها تنها یک نفر باید با مردگان متحرک مقابله کند.
۱۰- The Last Man On Earth
وینسنت پرایس هنوز هم یکی از ماندگارترین چهرههای ژانر وحشت است و آن چهره ذاتاً همان چیزی است که بعد از تماشای فیلم The Last Man On Earth ساخته سال ۱۹۶۴ در ذهن شما نقش میبندد. همانطور که عنوان فیلم نشان میدهد، پرایس نقش تنها بازمانده بشریت بعد از ظهور زامبیها را بازی میکند، هر چند در اینجا شاهد ترکیبی از زامبی و خون آشام هستیم. آنها شبیه زامبیها حرکت میکنند، اما همانند خون آشامها نمیتوانند با سیر خوراکی و آینه کنار بیایند. دکتر رابرت مورگان (پرایس) مردی است که در اکثر زمان فیلم تنهاست و در خانه قدیمی اش زندگی میکند و اکثر غروبها را به گوش دادن به موسیقی و میگساری میگذراند.
مورگان در نهایت بر گوشه گیری خود فائق آمده و زنی به نام روث را نجات داده و به خانه میبرد. اگر چه او شخصیت اصلی نیست، اما این زن بُعدی جدید به شخصیت مورگان اضافه میکند، در فیلمی بسیار دیدنی که بر اساس رمانی که نامش را فعلاً نمیبریم (به دلیل اسپویل ادامه فهرست!) نوشته سال ۱۹۵۴ ساخته شده است.
۹- The Dead
با نامی که باعث میشود جستجوی آنلاین فیلم بدون دانستن تاریخ انتشارش غیرممکن شود، جای تردیدی ندارد که کسی تاکنون نام فیلم The Dead ساخته سال ۲۰۱۰ را نشنیده باشد. اصلاً انگار که تیم سازنده این فیلم چیزی در مورد سئو نمیدانسته اند! اگر این فیلم را دیده اید، حتماً میدانید که داستان فیلم در مورد یک ستوان نیروی هوایی ایالات متحده به نام برایان مورفی است که خود را در غرب آفریقا و در جریان شیوع ویروس زامبی کننده مییابد. در شرایطی که این ویروس اطرافیانش را به زامبی تبدیل کرده، برایان با درماندگی تلاش دارد زنده مانده و به فرودگاه برسد، جایی که فکر میکند رهایی و آزادی از این جهنم در انتظارش است.
یک سرباز محلی به نام دانیل دمبله، برایان را همراهی میکند، اما کاملاً مشخص است که ستوان مورفی شخصیت اصلی داستان است. دانیل نیز عمدتاً برای پر کردن شکافهای داستانی و افزودن بار عاطفی به فیلم اضافه شده و به همین خاطر یک شخصیت فرعی است. فضای آفریقایی فیلم باعث میشود که The Dead متفاوت از هر فیلم دیگری باشد که در ژانر زامبی دیده اید، هر چند دیدن اینکه یک قهرمان آفریقایی نقش اول را بازی میکرد بسیار جذابتر میبود. اما سازندگان این فیلم نیز همان کلیشه همیشگی را ادامه داده و تمرکز را روی یک سرباز آمریکایی قرار داده اند.
۸- Exit Humanity
اگر سعی دارید یک داستان علمی تخیلی بنویسید و ایدهای ندارید، سعی کنید برههای از تاریخ را انتخاب کرده و تعدادی زامبی در آن رها کنید. این همان کاری است که تیم سازنده فیلم Exit Humanity انجام دادند و نتیجه نیز فیلم خوبی بود. فیلم Exit Humanity که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، یک روایت جذاب و اورجینال از یک سرباز دوران جنگ داخلی آمریکا به نام ادوارد یانگ است که از جنگ به خانه بازگشته و در مییابد که همسر و فرزندش توسط یک زامبی کشته شده اند. یانگ مجبور میشود به تنهایی در شرایطی که زامبیها همه جا را فرا گرفته اند، برای پیدا کردن تنها پسر بازمانده اش تلاش کند.
در این مسیر، او با انسانهای متفاوتی مواجه شده و برای کنترل این سرزمین زامبی زده با یکی از ژنرالهای سابق نیروهای کنفدراسیون درگیر میشود. بار دیگر، قهرمان داستان کاملاً تنها نیست و در برههای از دستان فیلم با برخی از زندانیان همراه میشود. اما تردیدی نیست که داستان صد در صد در مورد ادوارد یانگ است. ماموریت او برای پیدا کردن پسرش، موتوری است که داستان را پیش میبرد. افراد دیگری نیز در داستان هستند، اما در این وسترن زامبی محور تنها جای کافی برای یک شخصیت قهرمان وجود دارد.
۷- Here Alone
در این فیلم ترسناک بقامحور ساخته شده در سال ۲۰۱۷، لوسی والترز نقش آن را بازی میکند، زنی تنها که باید هر روز خود را در دنیایی سپری کند که زامبیها بر آن حکمرانی میکنند. اگر چه اکثر شخصیتهای اصلی در چنین فیلمهایی معمولاً در یک خانه متروکه پنهان میشوند، آن مجبور میشود در فضای باز زندگی کند، زیرا پنهان شدن در خانهها بدترین کاری است که در این دنیای جدید میتوان کرد. بدین ترتیب او هیچ شانسی برای کمی استراحت در پایان روز زیر یک سقف ندارد. برای بخش اعظم فیلم، آن تنهاست و تنها همراه او دو بازمانده دیگر و خاطراتی است که از شوهر و دخترِ اکنون درگذشته اش دارد.
بعد از پرستاری از یکی از این بازماندگان، آن به یکی از آنها به نام کریس علاقمند میشود، اما این موضوع به نارضایتی دخترخوانده کریس که الیویا نام دارد منجر میشود. داستانی که بین این سه شخصیت روایت میشود شبیه یک درام خانوادگی است، جایی که دو شخصیت زن به شدت به هم بدبین میشوند. کریس و الیویا بیشتر ابزارهایی داستانی برای شخصیت آن هستند تا شخصیتهایی با داستانهای مستقل که باعث میشوند زندگیِ تنهایی، اما ایمن او دچار اختلال شود. روایت داستان همچنان بر شخصیت آن تمرکز دارد که بیش از پیش مورد نارضایتی شخصیت الیویا میشود!
۶- Cargo
شخصیت مارتین فریمن در فیلم Cargo ساخته سال ۲۰۱۷ در واقع هرگز تنها نیست، زیرا تقریباً در تمام مدت فیلم نوزادی دارد که به پشت او بسته شده است. او در این فیلم نقش اندی رُز را بازی میکند، مردی که زن زامبی شده اش در همان ابتدای داستان او را گاز میگیرد و فریمن باید تا پیش از زامبی شدن، نوزادش را به یک جای امن برساند. اندی و رُزی (دخترش) در بیابانهای استرالیا باید راهشان را پیدا کنند و در این میان با یک دختر بومی به نام ثومی آشنا میشوند که سعی دارد از پدر زامبی شده اش مراقبت کند. او بر این باور است که هنوز راهی برای درمان زامبیها وجود دارد، اما اندی به او میگوید که هیچ درمانی در کار نیست.
داستانهای اندی و ثومی بسیار شبیه هم است، اما این مارتین فریمن است که ستاره اصلی فیلم است. عزم رسوخ ناپذیر او برای نجات دادن دخترش پیش از مرگ به شدت تکان دهنده است و باعث میشود که قهرمان داستان علیرغم تمام بدشانسیهایی که میآورد یک قهرمان بی نقص و دوست داشتنی باشد. Cargo یک پیچش ترسناک در فرمول همیشگی ژانر زامبی است که تماشای آن برای کسانی که بچه دارند ساده نیست، اما ایمانتان را به انسانیت باز خواهد گرداند وقتی میبینید که یک پدر برای نجات فرزندش حاضر است دست به چه کارهایی بزند.
۵- The Omega Man
فیلم The Omega Man نیز بر اساس همان رمانی ساخته شده است که در ابتدای این مطلب به آن اشاره کردیم و اگر هنوز نام این رمان را نمیدانید ترجیح میدهیم در اینجا نیز به نام آن اشاره نکنیم تا بعدتر! این فیلم که در سال ۱۹۷۱ ساخته شده چارلتون هیوستون را در نقش وینسنت پرایس دارد، اما این بار به جای انسانهای زامبی شده از میمونهای باهوش استفاده میکند. «زامبی های» این فیلم در واقع انسانهایی جهش یافته با حس قویتر سازماندهی نسبت به مردگان متحرک و بی مغز فیلم پرایس هستند. آنها خود را «خانواده» نامیده و قصد شکار شخصیت هیوستون را دارند، دانشمندی که نسبت به این جهش ویرانگر ایمن بوده و انسانهای جهش یافته بر این باورند که او مسئول بیماری است که آنها را به خود مبتلا کرده است.
شخصیت هیوستون بخش زیادی از فیلم را در تنهایی میگذراند، در حالی که با خود حرف میزند و با مجسمه جولیوس سزار شطرنج بازی میکند. او در نهایت توسط گروهی از بازماندگان که میخواهند از خونش برای پیدا کردن درمان این بیماری استفاده کنند پذیرفته میشود. پس بازماندگان دیگری نیز در داستان وجود دارند، اما واضح است که این دانشمند شخصیت اصلی و تمرکز عمده داستان است. هیوستون به اندازه کافی بازیگر بزرگی هست که بتواند تمام بار فیلم را به دوش بکشد و دوستان جدید او نیز نمیتواند کاری غیر از فراهم کردن شرایط برای کارهای اکشن قهرمان داستان انجام دهند.
۴- The Night Eats The World
با زامبیهای سریع World War Z، سکوت ترسناک A Quiet Place و فضای پاریسی Ratatouille، فیلم The Night Eats the World ساخته سال ۲۰۱۸ ترکیبی بی نقص از همه این فیلم هاست. این فیلم فرانسوی در مورد شخصیت سم است، موسیقیدان جوانی که یک روز از خواب بیدار شده و در مییابد که شهر محبوبش به کنترل هیولاهایی بوگندو و شیطان صفت درآمده است. سَم خود را در آپارتمانش حبس کرده و با بستن تمام ورودیها به خانه اش سعی میکند نه تنها با زامبیها بجنگد بلکه با سلامت روانی رو به زوالش نیز کنار بیاید. او با تنهایی، افسردگی و افکار خودکشی روبرو میشود در شرایطی که انتظار تیم نجاتی را میکشد که شاید هرگز از راه نرسد.
تنها همراه این مرد جوان، زنی به نام سارا است که در انتهای فیلم به او میپیوندد و یک مرد پیر زامبی شده که سم او را در قفس زندانی کرده و نام آلفرد را برایش انتخاب کرده است. در شرایطی که در ظاهر زامبیها عنصر منفی داستان هستند، این تنهایی و عزلت است که باید بیش از همه از آن بترسیم. The Night Eats the World تمثیلی برای کسانی است که در جامعه به حاشیه رانده شده اند و اتفاقی که ممکن است برای آنها رخ دهد وقتی گوشه گیری به درماندگی و ناامیدی منجر شود.
۳- #Alive
در فیلم #Alive ساخته سال ۲۰۲۰، با فاصلهای ۵،۵۰۰ مایلی از فضای فیلم قبلی در پاریس، شرایط مشابهی برای مرد جوانی در سئول فراهم میشود و ظاهراً این بدان معناست که در صورت ظهور زامبیها بهتر است در پایتختها نباشیم! اوه جون وو یک گیمر دوآتشه است که بعد از شیوع ویروسی ترسناک که باعث میشود مردم دست به خشونتهایی هولناک بزنند، در آپارتمانش گرفتار شده است. شرط میبندیم که بعد از تماشای این فیلم، تمام کسانی که میگفتند با بازی کردن (بازیهای ویدیویی) به هیچ جایی نمیتوان رسید خوشحال نخواهند بود!
با شیوع ویروس زامبی کننده در سراسر شهر، بیش از پیش آشکار میشود که فضای بیرون از خانه جای مناسبی برای زنده ماندن نیست. جون وون بر زامبیهایی که قصد ورود به آپارتمانش را دارند، توهماتی که در اثر گرسنگی میبیند و تنهایی اش پیروز میشود، بعد از اینکه موفق میشود با دختری که در ساختمان روبرو سنگر گرفته آشنا شود. اگر همه چیز برایتان آشناست باید بدانید که داستان فیلم به شدت مشابه The Night Eats the World است.
از آنجایی که میتوان مسیرهای بی شماری برای داستان شخصی یافت که در دوران شیوع بیماری زامبیها در آپارتمانی گرفتار شده، باید بدانید که آنچه در #Alive دیده میشود، در فیلمی دیگر به نام Alone برای شخصیتی به نام پیت تکرار میشود. در پایان هر کدام که میخواهید را انتخاب کنید و بعد از آن میتوانید دیگری را نیز تماشا کنید.
۲- It Stains The Sands Red
یکی از ترسناکترین چیزها در مورد زامبیها این است که همیشه به شکل دسته جمعی حرکت میکنند. هیچ چیز به اندازه تماشای گروهی بزرگ از زامبیهای گرسنه که به آرامی به سمت شخصیتهای قهرمان فیلم ما میروند هولناک نیست، به ویژه وقتی مشخص شود همه چیز بر علیه آن هاست و شانس زیادی برای زنده ماندن ندارند. اما اگر تنها یک زامبی وجود داشت، باز هم به همین اندازه ترسناک میبود؟ خب اگر فیلم It Stains The Sands Red را دیده اید در خواهید یافت که برخلاف انتظارتان، پاسخ مثبت است. این فیلم کانادایی-آمریکایی در سال ۲۰۱۶ با بازی بریتانی آلن و مروین موندسیر در نقش زوجی که در حال فرار از آخرالزمان زامبیها هستند منتشر شد.
خوشبختانه موندسیر دستمزد چندانی برای بازی در این فیلم دریافت نمیکند، زیرا تقریباً در همان ابتدای داستان کشته میشود. شخصیت مالی با بازی آلن، شاهد کشته شدن شوهرش توسط یک زامبی در همان ابتدای فیلم است. او در ادامه فیلم تلاش میکند از دست این زامبی فرار کند، در شرایطی که این زامبی سمج، بعد از کشتن شوهرش، در بیابانهای نوآدا او را تعقیب میکند.
برای ژانری که نوآوری در آن دشوار است، It Stains The Sands Red حقیقتاً یک مفهوم زامبی محور اورجینال است. این فیلم به اندازه کافی ترسناک هست بدون اینکه نیازی به تمرکز و اتکای بیش از حد روی کلیشههای تکراری داشته باشد و ثابت میکند که وقتی پای غولهای آدمخوار در میان باشد، جمعیت و اندازه همه چیز نیست.
۱- I Am Legend
فیلم I Am Legend سومین و آخرین فیلم این فهرست است که بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده است. ویل اسمیت در این فیلم نقش رابرت نویل را بازی میکند- که البته نام شخصیت چارلتون هیوستون در فیلم دیگر این مطلب نیز هست- یک ویروس شناس ارتش که از آخرالزمان زامبیها جان سالم به در برده و همراه با سگش، سَم، به تنهایی در نیویورک زندگی میکند. او هر روز برای پیدا کردن غذا و زنده ماندن باید با انسانهای بازمانده و زامبیهایی که با نام جستجوگران تاریکی شناخته میشوند بحنگد. بعد از اینکه سگ محبوبش را از دست میدهد (که مخاطب را به گریه میاندازد)، نویل در صدد انتقام از جستجوگران تاریکی است، اما به جای رویارویی با آن ها، با دو انسان بازمانده روبرو میشود.
او موفق میشود درمانی که مدت هاست رویش کار میکند را به این دو بدهد، اما خود را فدا میکند تا این مادر و پسر بتوانند با دارویی که او درست کرده فرار کنند. بازی اسمیت در نقش یک شخصیت تنها و آسیب دیده باعث میشود با فیلم بسیار باکیفیت و تاثیرگذاری مواجه باشید که همزمان تصویر هولناک از دنیایی میسازد که در اثر دخالت انسان نابود شده است.
واکنش او به مرگ سگش ثابت میکند که تا چه اندازه این سگ برایش مهم بوده است، زیرا سَم تنها چیزی بود که باعث شده بود او در این دنیای دیوانه کننده زنده مانده و سلامت روانی اش را حفظ کند.
منبع: روزیاتو