10 پیچش داستانی برتر در فیلم‌ها و انیمیشن‌های دیزنی

10 پیچش داستانی برتر در فیلم‌ها و انیمیشن‌های دیزنی

پیچش داستانی یا تغییر ناگهانی رویدادها به یک اتفاق غیرمنتظره و غافلگیر کننده در داستان گفته می‌شود که مسیر روایت را به طور قابل توجهی تغییر می‌دهد. این اتفاق می‌تواند باعث شود که بیننده یا خواننده مجبور شود تمام آنچه را که قبلا در مورد داستان فکر می‌کرده است، دوباره ارزیابی کند. به عبارت دیگر پیچش داستانی یا پایان غافلگیر کننده به تغییر در روند یا نتیجه مورد انتظار جریان یک رمان، فیلم، سریال تلویزیونی، کمیک، بازی کامپیوتری یا هرگونه‌ی دیگری از روایت می‌گویند.

کد خبر : ۲۰۵۹۱۲
بازدید : ۱۲۴۶۳

در انیمیشن موانا ته‌کا به عنوان یک هیولای آتشفشانی ترسناک و مخرب معرفی می‌شود، اما در پایان مشخص می‌شود که او در واقع ته‌فیتی، الهه‌ی حیات و آفرینش است که قلبش دزدیده شده و به همین دلیل به ته‌کا تبدیل شده است. این پیچش داستانی دیزنی به مضامین مانند تنهایی و هدف در فیلم پیوند می‌خورد، زیرا ته‌فیتی بدون قلبش تنها و خشمگین است و اعمال مخربش ناشی از این تنهایی و فقدان هدف است.

نقش وانیلوپه در طراحی بازی «شوگر راش» (Sugar Rush) در انیمیشن «رالف خرابکار»، به خوبی ذات توربو را آشکار می‌کند. در طول فیلم، وانیلوپه به عنوان یک «باگ» یا اختلال در بازی شوگر راش معرفی می‌شود. اما بعدا مشخص می‌شود که او در واقع یک شاهزاده خانم است که کدهای بازی‌اش توسط توربو، شخصیت منفی فیلم، دستکاری شده است.

در بیشتر انیمیشن «داستان اسباب‌بازی 2» ، استینکی پیت به عنوان یک شخصیت دوستانه و دلسوز به نظر می‌رسد، اما در پایان و با یک پیچش داستانی ناگهانی مشخص می‌شود که او شخصیت منفی اصلی قصه است. این پیچش داستانی دیزنی، به عمق شخصیت استینکی پیت می‌افزاید و زنگ خطر را برای وودی و دوستانش به صدا درمی‌آورد.

کمپانی دیزنی در سال‌های اخیر، پیچش‌های داستانی خلاقانه و تاثیرگذاری را در فیلم‌های خود خلق کرده است که بسیاری از آن‌ها با زیر پا گذاشتن کلیشه‌هایی که خود دیزنی در فرهنگ عمومی و ناخودآگاه جمعی تثبیت کرده بود، مخاطبان را غافلگیر می‌کنند.

بسیاری از بهترین آثار انیمیشن کلاسیک و محبوب دیزنی دارای نقاط عطف داستانی هستند که از نظر فنی می‌توان آنها را پیچش نامید، اما این لحظات امروزه به قدری برایمان عادی شده‌اند و در فرهنگ عامه جا افتاده‌اند که کمتر کسی به یاد می‌آورد که زمانی عناصری واقعا غیرمنتظره و غافلگیر کننده بوده‌اند. از این رو، توانایی دیزنی در بازتعریف و ایجاد تغییرات خلاقانه در پیچش‌های داستانی قدیمی خود، دستاوردی قابل توجه و ستایش‌برانگیز است.

پیچش‌های داستانی دیزنی در خصوص شخصیت‌های تثبیت ‌شده می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشند و امید می‌رود برخی از بازسازی‌های لایو- اکشن آتی دیزنی نیز با ارائه روایتی تازه و غیرمنتظره از شخصیت‌های آشنا چنین لحظاتی را در خود داشته باشند.

از سوی دیگر، برخی از فیلم‌های اخیر دیزنی-پیکسار دارای پیچش‌های داستانی شگفت‌انگیز و فوق‌العاده‌ای هستند. بسیاری از مردم به تماشای فیلم‌های دیزنی می‌روند و انتظار فرمولی لذت‌بخش و آشنا را دارند. اما فیلم‌های اخیر دیزنی موفق شده‌اند در عین ارائه‌ی دقیق همان چیزی که تبلیغ می‌کنند، همچنان غافلگیری‌هایی را برای مخاطبان به ارمغان بیاورند.

توجه: قبل از اینکه به سراغ خواندن ادامه‌ی بروید، بیایید بینیم که اصلا معنای دقیق پیچش داستانی (Plot Twist) چیست؟

پیچش داستانی یا تغییر ناگهانی رویدادها به یک اتفاق غیرمنتظره و غافلگیر کننده در داستان گفته می‌شود که مسیر روایت را به طور قابل توجهی تغییر می‌دهد. این اتفاق می‌تواند باعث شود که بیننده یا خواننده مجبور شود تمام آنچه را که قبلا در مورد داستان فکر می‌کرده است، دوباره ارزیابی کند. به عبارت دیگر پیچش داستانی یا پایان غافلگیر کننده به تغییر در روند یا نتیجه مورد انتظار جریان یک رمان، فیلم، سریال تلویزیونی، کمیک، بازی کامپیوتری یا هرگونه‌ی دیگری از روایت می‌گویند. 

* هشدار: در ادامه بخشی از داستان فیلم‌ها اسپویل می‌شود.

10. تِ کا همان تِ فیتی است!

  • کارگردان: جان موسکر، ران کلمنتس
  • صداپیشگان: اولیی کروالیو (موآنا)، دواین جانسون (مائویی)، آلن تودیک (هینو)، تمورا موریسون (بزرگ قبیله)، جمین کلمنت (تاماتوا)
  • تاریخ اکران: 2016
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 95 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 7.6 از 10

در مسیر ماموریت موآنا و مائویی برای بازگرداندن قلب تِ فیتی، چالش‌ها و موانع متعددی وجود دارد که یکی از آن‌ها نگهبان آتشین، تِ کاست. موآنا بر موانع دیگری همچون ترک موقت مائویی و تردیدهای درونی خود فائق می‌آید و به مکانی که تِ فیتی احتمالا باید در آن باشد می‌رسد، اما در کمال ناباوری متوجه می‌شود که او در آنجا حضور ندارد. تنها در این لحظه است که موآنا قطعات پازل را کنار هم می‌چیند و با دیدن مارپیچی که قرار است جایگاه قلب تِ فیتی باشد، به این درک می‌رسد که تِ کا در واقع همان تِ فیتی است که تغییر شکل داده.

اگرچه این پیچش داستانی دیزنی ممکن است شوکه ‌کننده‌ترین پیچش در تاریخ آثار دیزنی نباشد، اما یک غافلگیری خوشایند و پایانی مناسب برای این روایت محسوب می‌شود. این پیچش به خوبی با مضامین تنهایی و هدف در فیلم «موآنا» همخوانی دارد، موضوعاتی که موآنا و مائویی در طول فیلم پیوسته با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. در حالی که مائویی قلب را برای جلب محبت مردم دزدید و موآنا همواره در پی یک هدف ممنوعه بود، تِ فیتی نیز وقتی توانایی عشق ورزیدن و در نتیجه طبیعت پرورش‌ دهنده‌ی خود را که به شکوفایی کشاورزی و حیات وحش کمک می‌کرد از دست داد، به موجودی ویرانگر تبدیل شد.

9. ونلوپه بخشی از بازی شوگر راش است

  • کارگردان: ریچ مور
  • صداپیشگان: جان سی ریلی (رالف)، سارا سیلورمن (ونلوپه فون شویتز)، جک مک‌بریر (فیکس ات فلیکس)، آلن تودیک (کینگ کندی)، جین لینچ (گروهبان کالهون)
  • تاریخ اکران: 2012
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 87 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 7.7 از 10

در انیمیشن «رالف خرابکار»، شاهد یک پیچش داستانی کلاسیک درباره‌ی شروری در لباس مبدل هستیم، جایی که فاش می‌شود کینگ کندی در واقع همان توربو است. قهرمان سابق بازی مسابقه‌ای رانندگی که از جایگاه خود رانده شده و در تلاش برای بازگشت به دوران اوج است. با این حال، پیچش داستانی اولیه‌ای که منجر به این افشاگری می‌شود حتی از آن هم جذاب‌تر است. آشکار شدن این حقیقت که ونلوپه بخشی از طراحی هنری بازی «شوگر راش» است و بنابراین هرگز نمی‌توانسته یک اختلال یا باگ باشد. این پیچش داستانی دیزنی به این دلیل قابل توجه است که اولا، خیلی آرام و بی سر و صدا اتفاق می‌افتد و ثانیا، وقتی که رالف متوجه تصویر ونلوپه روی کنسول بازی می‌شود، تنهاست.

این همان پیچش داستانی است که در تاریک‌ترین لحظات اوضاع را تغییر می‌دهد و به شخصیت اصلی می‌فهماند که شرایط با آنچه او تصور می‌کرده متفاوت است. در واقع رالف به تنهایی با یک کشف بزرگ روبرو می‌شود و همین او را دوباره به میدان مبارزه بازمی‌گرداند. همچنین، این یک لحظه‌ی جالب در انیمیشن است زیرا به مخاطب شرایط عجیب این جهان را یادآوری می‌کند. شخصیت‌های بازی‌های آرکید در دنیای «رالف خرابکار» هرکدام در دنیای مخصوص به خودشان زندگی می‌کنند، اما در عین حال از دنیای بیرون (دنیای واقعی) و چیزهایی مثل برندسازی (نام و نشان تجاری بازی‌ها) و قطعات کنسول بازی آگاه هستند که این آگاهی بر زندگی آن‌ها تاثیر می‌گذارد.

برای مثال: شخصیت‌ها ممکن است نگران باشند که بازی‌شان قدیمی شود و دیگر کسی آن را بازی نکند، که این به معنای پایان یافتن دنیای آن‌هاست. برخی دیگر ممکن است به خاطر محبوبیت بازی‌شان و قدرت برند آن احساس غرور کنند؛ و در انتها تعدادی از آن‌ها نیز ممکن است با مشکلاتی مثل خرابی قطعات کنسول یا تغییر در تنظیمات بازی مواجه شوند که بر زندگی آن‌ها تاثیر می‌گذارد. این مفهوم به پیچیدگی و عمق دنیای «رالف خرابکار» می‌افزاید و به مخاطب نشان می‌دهد که شخصیت‌های بازی‌ها چقدر می‌توانند خودآگاه و پیچیده باشند.

 

8. استینکی پیت شخصیت شرور داستان است

  • کارگردان: جان لستر
  • صداپیشگان: تام هنکس (وودی)، تیم آلن (باز لایتیر)، جوان کیوساک (جسی)، کلسی گرمر (استینکی پیت)، دان ریکلس (آقای سیب زمینی)، والاس شاون (رکس)
  • تاریخ اکران: 1999
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 100 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 8 از 10

«داستان اسباب‌بازی 2» یک شخصیت شرور دارد: صاحب حریص مغازه‌ی اسباب‌بازی فروشی که می‌خواهد با فروش مجموعه‌ی «دوستان وودی» (Woody’s Roundup) ثروت هنگفتی به جیب بزند. این شخصیت به دلیل داشتن ماهیت انسانی اساسا همان شرور فیلم اول است، در حالی که «داستان اسباب بازی» هنوز به طور کامل این مفهوم را جا نینداخته بود که اسباب‌بازی‌ها هم می‌توانند شرور باشند؛ آن‌ها – اسباب‌بازی‌هایی که به نظر بدجنس می‌آمدند – تا آن زمان فقط تعدادی وسیله‌ی ناآگاه و درک نشده بودند.

استینکی پیت یا پیت بوگندو در ابتدا به عنوان یک پدربزرگ مهربان و دوست ‌داشتنی معرفی می‌شود که ظاهرا هیچ دلیلی برای نرفتن به خانه به همراه وودی و سایر اسباب‌بازی‌ها ندارد. «نو بودن پیت در جعبه» یکی دیگر از شوخی‌های ظریف و هوشمندانه‌ی «داستان اسباب‌بازی 2» است که دیدگاه اسباب‌بازی‌های کلکسیونی نسبت به شرایط خود را به تصویر می‌کشد. این شوخی اما با افشای این واقعیت که هیچ مانعی برای خروج پیت از جعبه وجود ندارد شکل دیگری به خود می‌گیرد – موضوعی که حتی سایر شخصیت‌های دیگر را نیز شگفت‌زده می‌کند -. این پیچش داستانی، همراه با آشکار شدن هویت واقعی پیت به عنوان شخصیت شرور، در زمان کاملا مناسبی رخ می‌دهد تا تنش و هیجان را در پرده‌ی آخر فیلم به اوج برساند.

7. بارونس فون هلمن مادر کروئلاست

  • کارگردان: کریگ گیلسپی
  • بازیگران: اما استون (کروئلا دِ ویل / استلا)، اما تامپسون (بارونس فون هلمن)، جوئل فرای (جاسپر)، پل والتر هوزر (هوراس)، امیلی بیچام (کاترین)، مارک استرانگ (جان)
  • تاریخ اکران: 2021
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 74 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 7.3 از 10

افشاگری ناگهانی راجع به اصل و نسب شخصیت‌ها، ترفندی کلاسیک در داستان‌گویی است که از قضا در بستری مثل فیلم «کروئلا» به خوبی جواب می‌دهد و باعث موفقیت آن می‌شود. «کروئلا» یک فیلم کاملا دیوانه‌وار و نامتعارف است که علاقه‌ای به تطهیر شخصیت شرور شاخصش ندارد؛ بلکه فقط او را در مسیر رسیدن به قدرت و طراحی لباس‌های خیره‌ کننده، یکی پس از دیگری همراهی می‌کند. افشای این موضوع که «شرور» اصلی داستان، مادر کروئلاست، تنها یک الحاقیه‌ی عجیب و غریب دیگر به داستان در آخرین لحظات آن است که باعث می‌شود کروئلا زندگی خود را مورد ارزیابی مجدد قرار دهد.

این افشاگری به سخنرانی طولانی و تاثیرگذار کروئلا منتهی می‌شود، جایی که او با افتخار اعلام می‌کند که از «باهوش و بد» بودن لذت می‌برد و سپس برای گرفتن انتقامش صحنه را ترک می‌کند. دلیل موفقیت این پیچش داستانی دیزنی در روایت منشا کروئلا دی ویل این است که نه کروئلا و نه بارونس، هیچ‌کدام این رابطه‌ی خونی را به معنای لزوم ابراز محبت به یکدیگر تعبیر نمی‌کنند. کروئلا با اینکه بارونس را به دام می‌اندازد اما در عین حال با تاکید مجدد بر عشق خود نسبت به مادرخوانده‌اش، هم طبیعت سنگدل خود را در آغوش می‌کشد و هم جنبه‌ی مهربانش را به نمایش می‌گذارد.

6. داون بل‌وتر مغز متفکر و طراح اصلی همه‌ی اتفاقات است

  • کارگردانان: بایرون هاوارد، ریچ مور و جرد بوش
  • صداپیشگان: جینیفر گودوین (جودی هاپس)، جیسون بیتمن (نیک وایلد)، ادریس البا (رئیس کلانتری بوگو)، (جنی سلیت دستیار شهردار، بل‌وتر)، جی. کی. سیمونز (شهردار لئودور لیونهارت)
  • تاریخ اکران: 2016
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 98 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 8 از 10

داون بل‌وتر در «زوتوپیا» یک شخصیت فرعی کاملا حامی و خوش‌برخورد است که به واسطه‌ی رابطه‌ی دوستانه و حمایت‌هایش از جودی، هرگز به ذهن مخاطب خطور نمی‌کند که یک شخصیت منفی باشد. با این حال، همین ویژگی‌ها او را به یک شخصیت شرور موثر تبدیل می‌کند. جودی در مسیر رسیدن به شغل رویایی‌اش در نیروی پلیس با موانع زیادی روبرو شده است، درست همانطور که داون به عنوان دستیار شهردار با چالش‌هایی مواجه است. داون برای دستیابی به اهدافش به نقشه‌ای مبتنی بر توطئه متوسل می‌شود و به این ترتیب، زمینه را برای شکل‌گیری تعصب و تبعیض علیه حیوانات درنده در سطح شهر فراهم می‌کند.

با این حال، رفتار «داون» به طور معمول بسیار محتاطانه است و همین موضوع تغییر ناگهانی شخصیت او را به یک غافلگیری بزرگ تبدیل می‌کند. علاوه بر این، لحظه‌ی افشای شخصیت او به دلیل وجود پیچش داستانی مضاعفی که در آن جودی و نیک با یک ترفند هوشمندانه داون را فریب می‌دهند تا ماهیت واقعی‌اش را آشکار کند، تاثیر بیشتری می‌یابد. در این پیچش داستانی دیزنی نیک طوری رفتار می‌کند که انگار کاملا به ذات وحشی خود بازگشته است و حتی احتمال این که به جودی صدمه بزند هم وجود دارد. همین مسئله باعث ایجاد تنشی واقعی می‌شود که در انتها می‌فهمیم همه‌ی این‌ها بخشی از یک نمایش مضحک دیگر از این زوج دوست‌ داشتنی برای به دام انداختن داون بوده است.

5. مرگ کاپیتان جک اسپارو

  • کارگردان: گور وربینسکی
  • بازیگران: جانی دپ (کاپیتان جک اسپارو)، اورلاندو بلوم (ویل ترنر)، کیرا نایتلی (الیزابت سوان)، بیل نای (دیوی جونز)، جفری راش (کاپیتان هکتور باربوسا)
  • تاریخ اکران: 2006
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 54 از 100
  • امتیاز IMDb به فیلم: 7.3 از 10

کشتن شخصیت اصلی در فیلم «دزدان دریایی کارائیب: صندوقچه‌ی مرد مرده»، آن هم زمانی که این فرنچایز هنوز جایگاه خود را به عنوان مجموعه‌ای که مرگ در آن دائمی نیست تثبیت نکرده بود، یک حرکت جسورانه به شمار می‌رفت. حتی بیمارگونه‌تر این است که این شخصیت (به نوعی) توسط یکی دیگر از شخصیت‌های اصلی کشته می‌شود. این پایان تاریک فیلم «دزدان دریایی کارائیب: صندوقچه‌ی مرد مرده» است. در واقع، این پایان، نقطه‌ی اوج طبیعی مسیر داستانی جک و الیزابت است که در سرتاسر دقایق فیلم به آن اشاره شده بود: جک در نهایت دست به کاری قهرمانانه می‌زند و الیزابت کاری خودخواهانه انجام خواهد داد.

تماشاگران احتمالا متوجه شده بودند که فیلم در حال زمینه‌چینی برای انجام کاری با شخصیت‌های جک و الیزابت است، اما به هیچ‌وجه نمی‌توانستند حدس بزنند که داستان به چه شکل پایان خواهد یافت. علاوه بر این، این پیچش داستانی دیزنی پیش‌فرض‌های مخاطبان درباره‌ی نبرد نهایی و اجتناب‌ناپذیر با کراکن را به بازی می‌گیرد. در «صندوقچه‌ی مرد مرده»، کراکن به عنوان تهدیدی نهایی تصویر می‌شود که قهرمانان داستان باید آن را شکست دهند. با این حال، در نهایت مشخص می‌شود که گریز از کراکن واقعا ممکن نیست و بقای سایر خدمه، تنها با مرگ جک ممکن می‌شود.

مرگ جک، پیچش داستانی بزرگی است که مخاطبان را شوکه می‌کند و عمق دوستی بین جک و ویل را به نمایش می‌گذارد. این سکانس، پیامی قدرتمند درباره فداکاری، دوستی و زندگی ابدی به مخاطب منتقل می‌کند و به یکی از ماندگارترین صحنه‌های تاریخ سینما تبدیل شده است.

 

4. مک‌کوئین جام قهرمانی «پیستون کاپ» را رها می‌کند

  • کارگردان: جان لستر
  • صداپیشگان: اوون ویلسون (لایتنینگ مک کوئین)، پل نیومن (داک هادسون)، بانی هانت (سالی کاررا)، لری د کیبل گای (ماتر)، مایکل کیتون (چیک هیکس)
  • تاریخ اکران: 2006
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 74 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 7.1 از 100

در اغلب فیلم‌های ورزشی، شخصیت اصلی تمام درس‌های شخصیتی که نیاز است را فرا می‌گیرد و در عین حال، در رقابت پایانی هم پیروز می‌شود. این مسیری است که انیمیشن ماشین‌ها نیز تا لحظات پایانی فیلم به طور ضمنی در آن حرکت می‌کند. مسابقه‌ی نهایی آسان نیست: لایتنینگ مک‌کوئین باید با تمام قوا برای کسب پیروزی‌ تلاش کند و این پیروزی تنها به لطف راهنمایی‌های «داک» یا همان دکتر هادسون ممکن می‌شود، کسی که تنها به این دلیل به مک‌کوئین کمک می‌کند که احترام او را به دست آورده است. اما درست زمانی که مک‌کوئین در مسیر پایانی به سوی یک پیروزی آسان می‌تازد، ریتم سکانس به نظر کمی عجیب می‌رسد.

ناگهان «کینگ» به طرز وحشتناکی تصادف می‌کند و مک‌کوئین درست پشت خط پایان متوقف می‌شود؛ سکوت مرگباری همه‌جا را فرا می‌گیرد. «ماشین‌ها»، با نشان دادن این‌ که قهرمان در واقع باید چیزی را در خدمت درس هایی که آموخته و دوستانی که پیدا کرده است کنار بگذارد به داستان احساسی خود متعهد می‌ماند. این لحظه‌ به مراتب پیروزمندانه‌تر از آن است که مک‌کوئین صرفا برنده شود. در واقع شخصیت اصلی داستان با انتخاب درست بین پیروزی شخصی و کمک به دوست خود، رشد و کمال درونی خود را به تصویر می‌کشد.

 

3. یوجین موهای راپونزل را کوتاه می‌کند

  • کارگردانان: ناتان گرنو و بایرون هاوارد
  • صداپیشگان: مندی مور (راپونزل)، زکری لی‌وای (فلین رایدر)، دونا مورفی (مادر گوتل)
  • تاریخ اکران: 2010
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 89 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 7.7 از 10

در سرتاسر انیمیشن «گیسوکمند»، یک راه‌حل ساده برای تمام مشکلات شخصیت‌های اصلی وجود دارد: راپونزل برای داشتن یک زندگی رضایت‌بخش نیازی به 70 فوت موی دست‌وپاگیر که به او جاودانگی می‌بخشد ندارد. او می‌تواند موهایش را کوتاه کند؛ آن وقت دیگر کسی دنبال شکارش نخواهد بود. با این حال، گاثل در یکی از شرورانه‌ترین نقشه‌های تاریخ تبهکاران دیزنی آن‌قدر ماهرانه او را فریب داده است که حتی به ذهنش هم نمی‌رسد که این کار را انجام دهد. همچنین به ذهن مخاطبان هم نخطور نمی‌کند که شخصیت اصلی از ویژگی اصلی‌اش دست بکشد.

البته که داشتن توانایی‌های شفابخش در یک ماجراجویی خطرناک مفید است و راپونزل زمانی که غار در حال غرق شدن را روشن می‌کند، جان خود و یوجین را نجات می‌دهد. در تاریک‌ترین لحظه‌ی داستان، وقتی که یوجین در حال مرگ است، به نظر می‌رسد که راپونزل باید از موهایش برای نجات او استفاده کند. با این حال، اینجاست که فیلم یک پیچش داستانی خوب و تاریک را رقم می‌زند، زمانی که یوجین کاری را انجام می‌دهد که آن‌ها باید از همان ابتدا انجام می‌دادند: کوتاه کردن موهای راپونزل. در یک چرخش غیرمنتظره، یوجین تصمیم می‌گیرد که به جای اینکه منتظر نجات توسط راپونزل باشد، خودش اقدام کند. او با قطع کردن موهای راپونزل، هم جان خودش را نجات می‌دهد و هم راپونزل را از بند گاتل رهایی می‌بخشد. همچنین، تعجب‌آور است که او قدرت انجام این کار را دارد و با یک حرکت، تمام موهای راپونزل را کوتاه می‌کند.

2. ارنستو دلا کروز هکتور را به قتل رساند

  • کارگردان: لی آنکریچ 
  • صداپیشگان: آنتونی گونزالز (میگل)، گائل گارسیا برنال (هکتور)، بنجامین برت (ارنستو د لا کروز)، آلانا اوباک (مامان ایملدا)
  • تاریخ اکران: 2017
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 97 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 8.4 از 10

وقتی «هکتور» در ابتدا می‌گوید که به خاطر یک حادثه‌ی مرتبط با غذا مرده، حرفش مثل یک شوخی به نظر می‌رسد و هیچ‌کس حتی به این موضوع که ممکن است حرف او حقیقت داشته باشد فکر هم نمی‌کند. در فیلمی که داستان آن در دنیای پس از مرگ می‌گذرد، مرگ دیگر آن تهدید همیشگی را ندارد. «کوکو» فیلم خوبی است، چون بر اهمیت به یاد آورده شدن توسط خانواده پس از مرگ تاکید می‌کند. هکتور می‌تواند هر پایان مضحکی که لازم است داشته باشد تا بتواند در دنیای پس از مرگ حضور یابد و داستان فیلم شکل بگیرد. اما وقتی که هکتور به عمارت «د لا کروز» یورش می‌برد و ادعا می‌کند که تمام آهنگ‌های معروف این نوازنده را او نوشته است همه‌چیز حسابی مشکوک می‌شود.

با این حال، تغییر ناگهانی لحن فیلم در زمان افشای راز قتل، بسیار دلهره‌آور است – تا حدی به این خاطر که کسی انتظار چنین چیزی را از یک انیمیشن پیکسار ندارد -. «کوکو» همچنین در این صحنه از کنتراست‌های صوتی و تصویری فوق‌العاده‌ای استفاده می‌کند تا تاثیر این پیچش داستانی را بیشتر کند. وقتی صحنه به طور ناگهانی از فلش‌بک به هکتور، د لا کروز و میگل کات می‌خورد، دیگر خبری از آن فضای درخشان و جادویی نیست و همه‌چیز حالتی وهم‌آلود و ترسناک به خودش گرفته است. از سوی دیگر، پیچش داستانی مربوط به این‌که هکتور در واقع جد میگل است، تا حدی قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد، چون هیچ دلیل دیگری برای حضور پررنگ هکتور در داستان وجود ندارد.

 

1. آنا، السا (و خودش) را نجات می‌دهد

  • کارگردانان: کریس باک و جنیفر لی
  • صداپیشگان: کریستن بل (آنا)، ایدینا منزل (السا)، جاناتان گروف (کریستوف)، جاش گاد (اولاف)، جاناتان گروف (کریستف)
  • تاریخ اکران: 2012
  • امتیاز راتن تومیتوز به انیمیشن: 90 از 100
  • امتیاز IMDb به انیمیشن: 7.4 از 10

«یخ زده» به دلیل اینکه یک انیمیشن غیرمتعارف در ژانر پرنسس‌های دیزنی بود، به موفقیتی چشمگیر دست یافت؛ انیمیشنی که در آن روابط عاشقانه در مرکز داستان قرار ندارد و به جای یک قهرمان مرد عاشق‌پیشه، دو قهرمان زن دارد که یکی از آن‌ها ملکه است (که در ابتدا قرار بود شخصیت منفی باشد). با این وجود، «یخ زده» حتی از این هم فراتر می‌رود و پیش از رسیدن به افشاگری نهایی و غافلگیر کننده‌اش در خصوص ماهیت «قدرت عشق حقیقی»، روایت را از پیچ و خم‌های متعددی عبور می‌دهد.

اولین پیچش داستانی دیزنی در اینجا البته اینست که هانس آنا را نجات نخواهد داد چون شخصیت منفی داستان است. با این حال، قهرمانان داستان به طور خودکار فرض می‌کنند که کریستوف باید آنا را نجات دهد، در حالی که حتی اولاف هم با گفتن این جمله که «بعضی آدم‌ها ارزش آب شدن را دارند» «قدرت عشق واقعی» را به نمایش می‌گذارد.

اما پیچش داستانی بعدی که به خاطر نحوه‌ی وقوعش تاثیر بسیار بیشتری دارد، زمانیست که آنا خود را به میان هانس و السا پرتاب می‌کند تا از خواهرش محافظت کند. این حادثه خیلی سریع اتفاق می‌افتد و آنا با مداخله‌ی ناگهانی‌اش، مانع از اجرای بی‌رحمانه‌ی حکم اعدام السا توسط هانس می‌شود. همین فداکاری خواهرانه، این صحنه را به یکی از بهترین پیچش‌های داستانی دیزنی در تاریخ معاصر این استودیو تبدیل می‌کند.

منبع: مایکت

۱۹
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید