تصاویر؛ 10 فیلم برتر پل توماس اندرسن؛ کارگردان نابغه

تا همین اواخر هم، پیش از جسورانهترین تجربهاش یعنی یک نبرد پس از دیگری (One Battle After Another) که این روزها بر پرده سینماهاست هیچ یک از فیلمهایش نتوانسته بود فروش جهانی بالای صد میلیون دلار را تجربه کند. رکورد قبلی در گیشه متعلق به خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood) بود که 76 میلیون دلار فروخت.
پل توماس اندرسن کارگردان خلاق و مطرح اهل کالیفرنیا از ابتدای دوران فعالیت حرفهایاش تا کنون مسیر جالبی را طی کرده است. او با فیلم دومش با عنوان شبهای عیاشی (Boogie Nights) بهدرستی لقب نابغه را از آنِ خود کرد و طی نزدیک به سه دهه، با هر فیلم ثابت کرد که شایسته این عنوان است. نکته شگفتانگیز آن که تمام این موفقیتها را بدون تکیه بر هیچ دنبالهسازی یا خلق فرنچایزی بهدست آورده است.
تا همین اواخر هم، پیش از جسورانهترین تجربهاش یعنی یک نبرد پس از دیگری (One Battle After Another) که این روزها بر پرده سینماهاست هیچ یک از فیلمهایش نتوانسته بود فروش جهانی بالای صد میلیون دلار را تجربه کند. رکورد قبلی در گیشه متعلق به خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood) بود که 76 میلیون دلار فروخت. شگفتانگیزتر از همه این که پل توماس اندرسن در تمام این سالها، همچنان در بالاترین رده سینما باقی مانده و تنها فیلمسازی است که توانسته جایزهی بهترین کارگردان را از سه جشنوارهی بزرگ بدست آورد.
اندرسن برای فیلم عشق پریشان (Punch-Drunk Love) در جشنواره کن جایزه بهترین کارگردانی را بدست آورد، از برلین برای خون به پا خواهد شد و از ونیز برای استاد (The Master) هم همین افتخار را کسب کرد. با این حال اندرسن در عین این ثبات خیرهکننده، میان ژانرها و سبکها آزادانه جهش کرده است و از ملودرامهای تاریخی و کمدیهای عاشقانه تا نئونوآر پر از دود و رخوت و حالا یک فیلم اکشن مهیج در کارنامهاش به چشم میخورد.
پل توماس اندرسنِ دوران شبهای عیاشی و مگنولیا (Magnolia)، با آن تصاویر سرزندهاش که یادآور شور اسکورسیزی و انرژی کنترلشدهی آلتمن بود، همان فیلمسازی است که در رشته خیال (Phantom Thread) خونسردی هنرمندانهای به خرج داد و در استاد با نماهای طولانی و ثابت، حسی از وقار و تامل ترنس مالیک و استنلی کوبریک را زنده کرد. تمام چیزهایی که گفتیم ثابت میکنند که رتبهبندی فیلمهای پل توماس اندرسن کار بیهودهای است چون در نهایت، تمام آثار او در سطح عالی قرار دارند.
آنچه تفاوت ایجاد میکند، سلیقهی شخصی ما و این است که دلمان با ستارههای دههی هفتاد باشد یا با سرمایهداران مغرور قرن هجدهم، با کمدیهایش بخندیم یا با تراژدیهای پرشکوه و اپراییاش اشک بریزیم. در ادامه با معرفی 10 فیلم برتر پل توماس اندرسن همراه باشید.
10. لیکریش پیتزا (Licorice Pizza)
- محصول: 2021
- بازیگران: آلانا هایم، کوپر هافمن، شان پن
- امتیاز راتن تومیتوز: 90 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.1 از 10
پل توماس اندرسن پیش از فیلم یک نبرد پس از دیگری فیلم سرشار از نوستالژی درخشان و پرشور و مملو از جزئیات اصیل دوران، صحنههای بهیادماندنی و ماجراجوییهای جوانی به نام لیکریش پیتزا را ساخت. فیلم داستان گری ولنتاینِ 15 ساله (کوپر هافمن) را دنبال میکند که از کودکبازیگری به دنیای کاسبی و جاهطلبی قدم میگذارد. در کنار او آلانا کینِ 25 ساله (آلانا هایم)، دستیار بیهدف یک عکاس است که ناگهان در مسیر او قرار میگیرد.
آن دو در خیابانهای غبارآلود و پرانرژی لسآنجلس دههی هفتاد، پیوندی غیرمنتظره برقرار میکنند و رابطهای از دوستی و عشقی رامنشدنی بینشان شکل میگیرد که مدام میان واقعیت و خیال، جوانی و بلوغ در نوسان است. اندرسن سالها بود که بذر ایدهی دیوانهوار این فیلم را در ذهن داشت. این فیلم پرسشی ساده و جسورانه مطرح میکرد که چه میشود اگر یک پسری کلاس هشتمی از زنی بالغ دعوت به قرار کند و او واقعا سر قرار بیاید؟
او با تمام توانش کوشید تا در قالب کودکی از دههی هفتاد، آن بلوغ زودرس و جسارتی را نشان دهد که بتواند پاسخ این پرسش را از مرزِ انتظار فراتر ببرد و به تجربهای دراماتیک و غیرمنتظره بدل کند. از نخستین و درخشانترین بازی آلانا هایم در سینما تا حضور خیرهکننده و دیوانهوار بردلی کوپر در نقش جان پیترز و البته آن حس سرخوش و مستکنندهی زمان و مکان که در تار و پود اثر جاری است فیلم پر از لحظات لذتبخش و چشمگیر است.
با این حال منتقدان بر سر یک پرسش کلیدی اختلاف دارند که آیا ساختار اپیزودیک و پراکندهی فیلم در نهایت چیزی فراتر از مجموع صحنههای جذابش ارائه میدهد؟ پاسخ این سوال بسته به نگاه تماشاگر میتواند از شیفتگی مطلق تا تردیدی ملایم در نوسان باشد درست همانگونه که خود فیلم میان رویا و واقعیت شناور است. این فیلم همچنین برای اندرسن نوعی بازگشت به ریشهها محسوب میشود.
بازگشتی دوباره به زادگاهش و به ریتمهای آزاد و رهای آثار نخستینش. با این تفاوت که این بار همه چیز از میان دقت فرمی و ظرافت بصری دوران پختگی او عبور کرده است. با این حال، شاید این همان فیلمی باشد که از میان تمام آثار پل توماس اندرسن، بیشتر دلمان بخواهد صحنههای محبوبش را بارها در یوتیوب مرور کنیم تا این که در یک نشست، تمام فیلم را از ابتدا تا انتها از سر بگذرانیم.
9. برد دشوار (Hard Eight)
- محصول: 1997
- بازیگران: فیلیپ بیکر هال، جان سی ریلی، گوئینت پالترو
- امتیاز راتن تومیتوز: 82 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.1 از 10
تماشای نخستین فیلم اندرسن در این روزها، مگر در مرور آثارش، تقریبا غیرممکن است و همین کمیاب بودن، جذابیتش را دوچندان میکند. اما نکته جالبتر آن است که با نگاهی به مسیر باشکوه بعدی او، این اثرِ آغازین بهطرز شگفتانگیزی بیادعا و فروتن به نظر میرسد. این نئونوآر کمتنش که در رینو میگذرد، از همان ابتدا دِینی آشکار به فضای سینمای مستقل دههی نود و بهویژه تاثیر مستقیم کوئنتین تارانتینو دارد تا آنجا که حتی ساموئل ال جکسون نیز در آن حضور افتخاری کوتاهی دارد.
اما در زیرِ پوستهی آشنا و کلیشهایِ فیلمهای جنایی، متلهای فرسوده، آدمرباییهای نافرجام و روسپیِ مهربانی که قلبی از طلا دارد داستانی کاملا پل توماس اندرسنی پنهان شده است. روایتی دربارهی دوستی، تعلق و خانوادهای جایگزین. در مرکز این داستان، فیلیپ بیکر هال در نقش قماربازی آرام و متین قرار دارد که در مسیر خود با جوانی سرگردان به نام جان (جان سی رایلی) روبهرو میشود که تنها آرزویش فراهم کردن پولی است تا بتواند مادرش را به خاک بسپارد.
در پسِ ظواهر ژانری، فیلم تصویری انسانی و دلسوزانه از آدمهایی نشان میدهد که در حاشیهی جامعه، در جستوجوی معنا و تعلق، به یکدیگر پناه میبرند. این نخستین نشانه از امضای سینمایی اندرسن بود که در آثار بعدیاش شکوفا شد. اندرسن با تهیهکنندگان فیلم درگیر شد. آنها فیلم را که در ابتدا با عنوان سیدنی ساخته شده بود پیش از اینکه در جشنواره ساندنس نمایش داده شود دوباره تدوین کردند.
او و گروه بازیگرانش 200 هزار دلار جمعآوری کردند تا نسخهی کارگردان را بازسازی کنند که سرانجام در بخش اصلی جشنواره کن به نمایش درآمد. این کشمکش سخت و جانانه، آغازگر روحیه و رویکردی بود که در تمام مسیر حرفهایاش ادامه داد. یعنی فیلمسازی کاملا بر اساس اصول و دیدگاه خود، بدون مصالحه با سازندگان و جریانهای تجاری.
8. خباثت ذاتی (Inherent Vice)
- محصول: 2014
- بازیگران: بنیسیو دل تورو، جینی برلین، واکین فینیکس
- امتیاز راتن تومیتوز: 73 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 6.6 از 10
اولین اقتباس پل توماس اندرسن از آثار توماس پینچن، نسبت به یک نبرد پس از دیگری که از کتاب واینلند (Vineland) این نویسنده اقتباس شده بسیار وفادارتر به متن اصلی است. این فیلم داستان مردی معتاد به مواد مخدر را روایت میکند و تماشاگر را در همان حال و هوای گیجی و مستی شخصیت اصلی غرق میکند، طوری که خود مخاطب نیز گویی همان حس و حال اعتیاد را تجربه میکند. طرح داستانی فیلم، عجیب و عمدا غیر قابل درک است و شامل توطئههایی درهم تنیده میشود.
یک شوهر گمشدهی معتاد به هروئین، معاملهای مشکوک در دنیای املاک، یک فرقه و یک باند قاچاق مواد مخدر به نام گوندن فَنگ تمام چیزی است که در فیلم میبینیم. در نهایت تماشاگر همان حس گیجی و سردرگمی شخصیت اصلی، یعنی لری اسپورتلو با بازی واکین فینیکس را تجربه میکند که کارآگاهی خوددرمانگر است که میان مهگرفتگی لسآنجلس دههی هفتاد سرگردان است و دائما از خود میپرسد: «چطور به اینجا رسیدیم؟» همان سرگشتگی و بیهدف بودن که در زمان انتشار بسیاری را دلزده کرد، در واقع ذات فیلم است. بازبینی دوبارهی خباثت ذاتی ثابت میکند که این اثر یکی از شیرینترین و نوستالژیکترین فیلمهای اندرسن است.
7. استاد
- محصول: 2012
- بازیگران: واکین فینیکس، فیلیپ سیمور هافمن، امبر چایلدرز
- امتیاز راتن تومیتوز: 85 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.1 از 10
اندرسن بارها فیلم استاد را محبوبترین اثر شخصی خود در میان تمام آثارش توصیف کرده است. این فیلم برخلاف آنچه در زمان اکرانش از آن انتظار میرفت نه یک بررسی ساده و مستقیم از جنبش ساینتولوژی، بلکه مطالعهای شاعرانه و عمیق بر دو شخصیت محوری است. ایده اولیه از یادداشتهای خاطرات جان اشتاینبک دربارهی یک سرگردان بیهدف در سواحل کالیفرنیا الهام گرفت که سرآغاز شکلگیری شخصیت فردی کوئل با بازی واکین فینیکس شد.
شخصیت کاریزماتیک و رهبر فرقه، لَنکستر داد با بازی فیلیپ سیمور هافمن که او هم آشکارا از ال ران هابارد الهام گرفته شده بود بعدها وارد داستان شد تا شکل و ساختار روایی به فیلم بدهد و امکان کاوش اندرسن در جستجوی معنا توسط این کهنهسرباز جنگ جهانی دوم آسیبدیده را فراهم کند که با تمام درد و امیدش یکی از ویژگیهای شاخص کالیفرنیا در میانه قرن بیستم است. فیلمبرداری 65 میلیمتری میهای مالایمار جونیور با وضوح حماسی خود تمام اثر را پر کرده است.
از خروش امواج پشت یک کشتی در دریا تا نماهای بسته و صمیمی از چهرهی فرسوده و رنجکشیدهی فردی، هر قاب یا باشکوه است یا همچون مجسمهای تراشخورده به نظر میرسد. از نظر ساختاری، این یکی از انتزاعیترین آثار اندرسن به شمار میرود که با بیان بیقاعده، آزاد و رویاگونه مخاطب را در فضایی میان واقعیت و خیال شناور میکند. با این حال، بهیادماندنیترین نکتهی فیلم، نمایش متقابل سبکهای بازیگری دو ستارهی درخشان و تمام عیار آن است.
شورش و غریزهی حیوانی واکین فینیکس در مقابل تبحر و تسلط احساسی عظیم فیلیپ سیمور هافمن واقعا خیرهکننده است. پیوند غیر قابل توضیح آنها و حتی نیاز متقابلشان به همان اندازه جذاب و عجیب است که میتواند باورکردنی و در عین حال بعید باشد. اجرای قدرتمند ایمی آدامز در نقش همسر داد، پگی نیز خود به تنهایی کشف و تجربهای تازه است. چیزی که در اولین تماشای فیلم ممکن است گیجکننده یا آزاردهنده به نظر برسد، در بازبینیهای مکرر هیپنوتیزمکننده و حتی دوستداشتنی میشود. این فیلم یک حس و حال خاص دارد و تماشایش تجربهای برای مخاطب به ارمغان میآورد که تا مدتها در ذهن باقی میماند.
6. خون به پا خواهد شد
- محصول: 2007
- بازیگران: دنیل دی لوییس، پل دینو، کوین جی اکونر
- امتیاز راتن تومیتوز: 91 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.2 از 10
پل توماس اندرسن با فیلم خون به پا خواهد شد یک حماسهی آمریکایی بیرحمانه دربارهی طمع، ایمان و طلای سیاه خلق کرد که بسیاری آن را شاهکار میدانند. دنیل دی لوییس در نقش دنیل پلینویو، سرمایهدار نفتی اوایل قرن بیستم، تجسم آرمان بیرحمانهی سرمایهداری نوپا است. فیلم همانند حماسهای وسترن از مرزهای وحشی آغاز میشود و کمکم به وحشت روانشناختی فرو میغلتد.
از نظر فرم، اندرسن با مهارتی بینظیر، زبان هنرمندان سینمایی تازهاش را به کار میگیرد. فیلم از ابتدای بدون دیالوگ جاهطلبیاش را اعلام میکند و تقریبا 15 دقیقه تصویر و صدای خالص که زحمتهای قهرمانانهی پلینویو در دل کویر را دنبال میکند حرکتی جسورانه در روایت تصویری و یادآور مالیک در سادهترین و بنیادینترین حالتش است. سپس ریتم روانشناختی آهسته و نفسگیر و ترکیببندیهای متقارن که دنبال میشوند، بیتردید کوبریکوار هستند، و با موسیقی آتونال جانی گرینوود تقویت میشوند که هم ابتدایی و زمینی و هم متعالی و فراتر از زمان است.
بازی خیرهکنندهی دنیل دی لوییس همزمان باعث شد او دومین جایزهی اسکار بهترین بازیگر مرد خود را کسب کند، میمهای مشهور خلق شوند و چهره خشن و سنگی دنیل پلینویو دائما در میان ضدقهرمانان بزرگ آمریکایی جایگاهی پیدا کند. افسانههای پشت صحنهی فیلم نیز به همان اندازه اسطورهای هستند. مثلا تیم اندرسن یک برج نفتی چوبی 60 فوتی در غرب تگزاس ساخت و آن را برای صحنه فوران نفت به آتش کشید.
گفته میشود ابر دود حاصل آنقدر عظیم شد که به صحنه فیلم جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men) برادران کوئن سرایت و آنها را مجبور به توقف فیلمبرداری کرد. نبرد ارادهها میان پلینویو و واعظ الی ساندی با بازی پل دانو، ستون اصلی غنای تماتیک فیلم است. سرمایهداری آمریکایی در مقابل دین مرزنشین، هر دو در چنگال فساد و تباهی قرار میگیرند. اما فیلم طرف هیچ یک را نمیگیرد بلکه نشان میدهد هر دو چگونه با قدرت و کاریزما بر دیگران تسلط مییابند، چه در تجارت و چه در جماعت دینی. طرفداران همچنان اجرای دی لوییس را بهعنوان نقطه اوج کارنامه او تحسین میکنند و روایت اندرسن را بخشی ضروری از میراث آمریکایی سینما میدانند.
5. عشق پریشان
- محصول: 2002
- بازیگران: آدام سندلر، امیلی واتسون، فیلیپ سیمور هافمن
- امتیاز راتن تومیتوز: 79 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.3 از 10
پس از سمفونی احساسی مگنولیا اندرسن به گفتهی خودش قصد داشت برای سومین تجربهی کارگردانی یک فیلم سرگرمکننده واقعی و اثری جمعوجور و دلگرمکننده بسازد. نسخهی اندرسن از این هدف، همان عشق پریشان با 95 دقیقه شوخطبعی، اضطراب گیجکننده و شیرینی واقعی است که بهطرز معجزهآسایی آدام سندلر و کمدی عاشقانه را از زاویهای شبیه هنر انتزاعی بازتعریف میکند. هستهی عجیب فیلم ریشه در یک داستان واقعی دارد که اندرسن حق انتشار آن را به دست آورده بود.
آدام سندلر نقش فروشندهای عحیب به نام بری ایگان را ایفا میکند که با هفت خواهر زورگو زندگی میکند و بسیار زودجوش است. زندگی او چرخهای از اشتیاق و خجالت است تا زمانی که بهطور معجزهآسا یک پیانو جلوی در خانهاش ظاهر میشود و درست در همان زمان فرصتی برای تجربهی عشق به زنی مهربان و درخشان به نام لنا (با بازی امیلی واتسون) برایش پیش میآید. عاشقانهی عجیب آنها با زیباییشناسی خاصی به تصویر کشیده شده است.
نقاط رنگی برجسته از هنرمند تجسمی جرمی بلیک و لنز فلرهای گرم فیلمبردار رابرت السویت، هر دو از کارگردانی اندرسن پیروی میکنند که خواسته بود احساسات فیلم مانند یک جلوه ویژه واقعی به نظر برسد. ویژگیهای مرسوم دیگر که فراموشنشدنیاند شامل موسیقی عجیب و دیوانهوار جان بریون است که بخشی از آن از صداهای محیط گرفته شده و ریتمهای پرکاشن و آشفتهاش تماشاگر را مستقیما وارد ذهن بری میکند.
اندرسن درباره انتخاب بازیگر برای این فیلم گفت قصد داشته یک فیلم هنری با آدام سندلر بسازد، تا ببیند اگر معصومیت کودکمآبانه و خشم فروخوردهی این کمدین را جدی بگیرد چه میشود. طی سالهای بعد، دامنه بازیگری سندلر شکوفا شد و این باعث میشود فراموش کنیم که این انتخاب بازیگر در سال 2002 چقدر عجیب به نظر میرسید. اما اگر عشق پریشان یک جوهره مسحورکننده داشته باشد، آن شگفتی و امکان عشق تازه است که احتمالا ریشه در زندگی شخصی پل توماس اندرسن دارد. اندرسن گفته بود که در حین ساخت این فیلم تازه عاشق مایا رودولف مادر چهار فرزندش و همراه 24 سالهاش شده بود.
4. مگنولیا
- محصول: 1999
- بازیگران: تام کروز، فیلیپ سیمور هافمن، ویلیام اچ میسی
- امتیاز راتن تومیتوز: 82 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8 از 10
پس از موفقیت شبهای عیاشی دست پل توماس اندرسن در خلق شاهکار بعدی خود یعنی مگنولیا بازتر شد. این فیلم اپرایی با مدت زمان بیش از سه ساعت و بازیگران متعدد تا امروز جاهطلبانهترین اثر او محسوب میشود. مگنولیا نُه داستان بهظاهر بیربط به هم دربارهی درد و تنهایی است که توسط مجموعهای از ترانهها به هم پیوند خوردهاند و پایانی غافلگیرکننده دارند. فیلم در هر صحنه تقریبا اپرایی و اغراقآمیز است.
از تام کروز در نقش سخنران انگیزشی ضدزن، تا فریادهای جولین مور، همه چیز در این اثر حماسی و پرهیجان به اوج خود رسیده است. اینکه اندرسن همهی این عناصر متضاد را بهطرز شگفتآوری به کار میگیرد، تقریبا معجزهآساست. او بهراحتی از جان سی رایلی که یک برنامه پلیسی خیالی را مستقیم برای دوربین روایت میکند تا فیلیپ بیکر هال در نقش مجری تلویزیونی در حال مرگ که تمام عمرش نقش پدر مهربان را بازی کرده اما به دختر خود آسیب رسانده و او را ترک کرده است جابجا میشود.
اندرسن با این جابهجاییهای جسورانه، طنز، تراژدی و نقد اجتماعی را در هم میآمیزد و تماشاگر را در تجربهای چندلایه و پرهیجان غرق میکند. اندرسن با الهام از چند نکته از استاد سینمایی خود، رابرت آلتمن از زندگیهای بهظاهر بیاهمیت بازیگران خرد و دستچندم در صنعت سرگرمی مورد علاقهاش، یک حکایت اپرایی میسازد. این اثر داستان کودکان آسیبدیدهای است که درد خود را به نسل بعد منتقل میکنند، تا اینکه سرانجام درمییابند قضاوتی وجود دارد و همه بهتر است دست از بچهبازی بردارند. اندرسن با این ترکیب استادانه، همزمان طنز، تراژدی و نقد اجتماعی را به شکلی اپرایی و چندلایه به تصویر میکشد.
3. رشتهی خیال
- محصول: 2017
- بازیگران: دنیل دی لوییس، لسلی منویل، جولیا دیویس
- امتیاز راتن تومیتوز: 91 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.4 از 10
رشته خیال احتمالا ظریفترین فیلم پل توماس اندرسن و یک عاشقانهی باشکوه تاریخی است که همزمان بهعنوان تریلر روانشناختی زیرکانه، یا داستان عشقی در دنیای مد عمل میکند. اندرسن گفته است که ایده اولیهی این فیلم هنگام بیماری و در بستر و وقتی متوجه شد چقدر از توجه و محبت همسرش لذت میبرد به ذهنش رسید و این الهامبخش تصویری شد از استادی که تنها زمانی میتواند آسیبپذیری خود را نشان دهد که کاملا وابسته شده باشد.
فیلم در دهه 1950 و دنیای مد لندن روایت میشود و بازیگرانش عبارتند از دنیل دی لوییس در نقش رینولدز وودکاک، طراح مد دقیق و سختگیر و ویکی کریپس در نقش آلما، پیشخدمت جوانی که نظم حسابشدهی زندگی او را بر هم میزند. همانطور که از اندرسن انتظار میرود، دنیل دی لوییس با همکاری نزدیک با او، شخصیت وودکاک را از صفر خلق کرد و یک سال تمام دوخت و دوز لباسها را آموخت تا جایی که پیش از آغاز فیلمبرداری توانست خودش یک پیراهن بالنسیاگا قدیمی را بدوزد.
نکته قابل توجه دیگر اینکه این فیلم اولین نقشآفرینی طولانی دی لوییس پس از سالها بازی در نقش شخصیتهای با ریش و سبیل پرحجم بود و به مخاطبان یادآوری کرد که وقتی متد اکتینگ اجازه دهد چقدر میتواند جذاب و دلربا باشد. ساختار فیلم در تمام نقاط بیعیب و کامل است. از لباسهای تاریخی برنده اسکار تا زیبایی غبارآلود فیلمبرداری 35 میلیمتری اندرسن، از فراوانی و شکوه موسیقی جانی گرینوود تا دیالوگهای طنزآمیز و دقیق وودکاک که با خشکی و دقت کشنده ادا میشوند همه چیز بیننده را به بازبینیهای مکرر ترغیب میکند.
میتوان این فیلم را بررسیای طنزآلود و تاریک از زندگی زناشویی و چانهزنیهای قدرت در آن دانست، یا تحتالشعاع قرار دادن کلیشهی مرد بزرگ از دیدگاه فمنیستی، جایی که آلما به آرامی جایگاهش را رد میکند. در هر صورت، بیش از هر چیز، فیلم یک داستان عشقی غیر قابل مقاومت است.
2. یک نبرد پس از دیگری
- محصول: 2025
- بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، شان پن، بنیسیتو دل تورو
- امتیاز راتن تومیتوز: 95 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 8.3 از 10
اقتباس اندرسن از رمان واینلند نوشته پینچن، داستان دهه 70 و رادیکالهای فرسوده و سرگردان در آمریکای ریگان را کنار میگذارد تا آشفتگی دوران کنونی ما را که مردم میان اضطراب و خشم، مقاومت و ناامیدی گرفتارند به تصویر بکشد. نتیجه یک حماسه اکشن 130 میلیون دلاری است که به قول کمپانی برادران وارنرز میتواند معرف یک نسل باشد. لئوناردو دیکاپریو در نقش باب فرکوسن یکی از بهترین اجراهای دوران حرفهای خود را ارائه میدهد.
او اکنون پدر فرسودهای است و روزها ردای حمام به تن میکند و به همراه دختر نوجوانش ویلا (چیس اینفینیتی) در گوشهای از دنیا مخفی شده است. زندگی آرام او وقتی دشمن قدیمیاش، سرهنگ استیون جی لاکجاو (شان پن) بازمیگردد و با انتقامجویی، بر هم میخورد. هر بازیگری در این فیلم پرشور و خیرهکننده است از جمله بنیسیو دل تورو در نقش سنسِی صاحب دوجو که یک راهآهن زیرزمینی مهاجران را در یک شهر امن اداره میکند، که واقعا درخشان است.
اندرسن، استاد صحنهپردازی، با مجموعهای بیوقفه از سکانسهای اکشن از جمله یکی از بهترین تعقیب و گریزهای اتومبیل تاریخ سینما، مخاطب را در هیجان مداوم نگه میدارد. فیلم شبیه این است که لبوفسکی بزرگ (The Big Lebowski) با مکس دیوانه: جاده خشم (Max: Fury Road) ترکیب شود اما از زاویهای که یادآور نبرد الجزایر باشد. با این حال یک نبرد پس از دیگری همچنان بهوضوح یک فیلم اندرسنی است.
وسواسهای تمامعیار آمریکایی او با نژاد، خشونت و سرعت، تمرکز بر خانوادههایی که با آنها به دنیا میآییم و آنهایی که میسازیم و پایانبندی انسانی و بدون اغراق فیلم به ما یادآوری میکند که شاید هرگز در نبرد برای جهانی بهتر پیروز نشویم اما همچنان باید به جنگیدن ادامه دهیم.
1. شبهای عیاشی
- محصول: 1997
- بازیگران: مارک والبرگ، جولیان مور، برت رینولدز
- امتیاز راتن تومیتوز: 91 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 7.9 از 10
این فیلم دربارهی مردی عادی است که دنبال نسخهی کثیف خود از رویای آمریکایی میرود و تصویری از کارگردانی را نشان میدهد که در تنها 27 سالگی کاملا بر کار خود مسلط است. این فیلم تنها به لنزهای آنامورفیک، دیالوگهای بیپایان قابل نقل قول، نماهای آغازین استدیکم یا موسیقیهای دقیق و بینقص پیدرپی محدود نمیشود. چیز واقعی این است که همدلی عمیق اندرسن با گروهی از آدمهای پریشان و پرشور را نشان میدهد که همگی در صنعت فیلم بزرگسالان دهههای 70 و 80 دنبال ارتباط و معنا هستند.
این فیلم مارک والبرگ را به ستاره سینما تبدیل کرد. برت رینولدز ممکن است از نقش خود بهعنوان جک هورنر، کارآفرین ایدهآلگرا متنفر بوده باشد، اما شبهای عیاشی باعث شد که او در اواخر دوران حرفهایاش احیا شود، یک جایزه گلدن گلوب بگیرد و تنها نامزدی اسکار زندگیاش را تجربه کند. اندرسن در آثار بعدی خود جهانی بزرگتر و عمیقتر را کاوید و علایقش مثل خانوادههای جایگزین، اسطورهسازی آمریکایی، کالایی شدن هنر و کشمکش جاودانه برای کنترل را به نمایش گذاشت. با این حال، تمام آنچه یک فیلم پل توماس اندرسن را تعریف میکند، همینجا حاضر است.
منبع: مجله مایکت