تصاویر؛ معرفی بهترین سریال‌های علمی‌تخیلی که بهتر از Stranger Things هستند

تصاویر؛ معرفی بهترین سریال‌های علمی‌تخیلی که بهتر از Stranger Things هستند

در این مقاله ۱۰ سریال علمی‌تخیلی را معرفی می‌کنیم که از جنبه‌های مختلف، بهتر از Stranger Things هستند. با ما همراه باشید.

کد خبر : ۲۷۵۰۵۲
بازدید : ۲

از زمان پخش فصل نخست در سال ۲۰۱۶ میلادی، سریال Stranger Things به یک پدیده فرهنگی تبدیل شده و این کار را بواسطه ارائه ترکیبی از نوستالژی دهه ۸۰ میلادی، تئوری‌‌های توطئه و المان‌های علمی تخیلی انجام داده است. حالا که به ایستگاه پنجم رسیده و طی هفته‌های آتی به انتها می‌رسد، می‌خواهیم مروری بر سریال‌های علمی تخیلی داشته باشیم که بهتر از Stranger Things هستند.

سریال‌هایی که در ادامه معرفی می‌شوند، نه تنها در بحث شهرت و نقدهای مثبت به Stranger Things می‌رسند، بلکه در برخی موارد از آن فراتر هم می‌روند. قبل از هر چیز باید این نکته را در نظر داشته باشید که برای تهیه لیست تنها آثاری در نظر گرفته شده‌اند که ژانر اصلی‌شان علمی تخیلی است، نه اینکه المان‌های علمی تخیلی را در خود داشته باشند.

Firefly

18_11zon (1)

با اینکه فقط یک فصل پخش شد، سریال Firefly سال‌هاست که در میان طرفداران ژانر علمی‌ تخیلی به‌عنوان یکی از تحسین‌شده‌ترین آثار تلویزیونی شناخته می‌شود. این سریال که توسط جاس ویدون (Joss Whedon) ساخته شد، روی آنتن شبکه Fox رفت و داستانش بعدها با فیلم Serenity در سال ۲۰۰۵ میلادی ادامه پیدا کرد. داستان در آینده‌ای می‌گذرد که زمین رها شده و شخصیت‌های اصلی گروهی از یاغی‌ها هستند که با سفینه‌شان در فضا سفر می‌کنند.

Firefly یک وسترن فضایی بوده و دنیاسازی آن گسترده و پرجزئیات است. بازیگران سریال هم با تمام توان در نقش‌هایشان ظاهر شدند. حضور بازیگرانی مثل نیتن فیلیون (Nathan Fillion)، سامر گلاو (Summer Glau) و آلن تودیک (Alan Tudyk) باعث شد سریال بتواند مفاهیم سخت و پیچیده را از طریق یک روایت شخصیت‌محور بررسی کند. همین موضوع Firefly را به نمونه‌ای عالی از یک سریال علمی‌ تخیلی بزرگ و گسترده تبدیل کرد.

The Twilight Zone

19_11zon (1)

سریال The Twilight Zone ساخته‌ راد سرلینگ (Rod Serling) بوده و به مدت پنج سال از طریق شبکه CBS پخش شد. با وجود ریبوت‌های متعدد، نسخه اصلی هنوز تازگی و جذابیت خود را حفظ کرده است. ساختار آنتولوژیِ این سریال فرصتی را در اختیار سازندگان قرار داده بود تا ایده‌های مختلف و متنوع را به تصویر بکشند؛ از سفر در زمان و بُعدهای موازی گرفته تا برخورد با موجودات فضایی و فناوری‌های عجیب‌ و غریب.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های سریال The Twilight Zone روایت قصه‌هایی است که برای یک نسل خاص نبوده و مخاطب با هر سن و سالی می‌تواند از تماشایش لذت ببرد. همچنین پیام‌های انتقادی‌اش واضح و روشن بوده و واهمه‌ای برای بیان حرف‌هایش ندارد؛ ویژگی‌ای که بخاطر فرهنگ کنسل (فرهنگی که بواسطه آن فرد یا اثری مشهور بخاطر تنها یک موضوع مورد هجمه سنگین قرار می‌گیرد) در کمتر فیلم یا سریال جدیدی وجود دارد.

The Umbrella Academy

20_11zon (1)

بسیاری از مخاطبان سریال The Umbrella Academy را با سریال Stranger Things مقایسه می‌کنند؛ چون هر دو درباره گروهی از جوان‌هاست که درگیر تهدیدهای آخرالزمانی می‌شوند. البته کودکان هاوکینز به خاطر دوستی و شرایط کنار هم هستند اما خواهر و برادرهای خانواده هارگریوز به‌خاطر زخم‌های قدیمی، شهرت و یک دوران کودکی زیر نظر میلیاردری عجیب‌وغریب به هم وصل شده‌اند.

سریال The Umbrella Academy از همان ابتدا از چیزهای عجیب متمایز بنظر می‌رسید و رنگ‌وبوی ابرقهرمانی را وارد دنیای علمی‌تخیلی‌اش کرد. دیگر محصول نتفلیکس همچنین روی مشکلات خانوادگی، سفر در زمان، سناریوهای آخر دنیا و مطرح کردن این سوال تمرکز دارد: آیا افرادی که دارای قدرت‌های خاص هستند را باید از همان کودکی تحت کنترل و آموزش قرار داد؟

دنیای سریال The Umbrella Academy موارد عجیب کم ندارد؛ قاتل‌هایی که شبیه کارمندان اداری لباس می‌پوشند، شامپانزه‌های باهوش، مادرهای رباتی، خط‌های زمانی موازی و سکانس‌های اکشن با آهنگ‌های پاپ. اما پشت این ظاهر پرزرق‌وبرق، لحظات احساسی و صمیمانه‌ای هم دارد. شخصیت‌هایی مثل فایو، کلاوس و ویکتور در سریال The Umbrella Academy دچار تحول شخصیتی شده و همزمان با این اتفاق، مفاهیمی مثل هویت، اعتیاد، زخم‌های روحی، سرنوشت و فشار روانیِ ناشی از انتظارات بالا مورد کندوکاش قرار می‌گیرد. بر خلاف Stranger Things که گاهی رشد و تحول شخصیت‌ها را فدای صحنه‌های بزرگ و هیجان‌انگیز می‌کند، The Umbrella Academy مرتکب چنین اشتباهی نشده و نشان می‌دهد که چطور توانایی‌های خارق‌العاده می‌توانند به رنج‌های کاملاً باورپذیر منجر شوند.

Love, Death & Robots

21_11zon (1)

سریال‌های آنتولوژی بخاطر ماهیتشان به سختی می‌توانند کیفیت خود را حفظ کنند اما سریال Love, Death & Robots دقیقاً به‌خاطر فضای متنوعش موفق شده است. هر قسمت دنیای خودش را دارد؛ یک داستان مستقل درباره هوش مصنوعی، سفر فضایی، وحشت کیهانی، آینده‌های ویران‌شده یا تکنولوژی‌های کابوس‌وار. ساختار آنتولوژی سریال Love, Death & Robots به خالقانش اجازه می‌دهد خیلی فراتر از چیزهایی بروند که معمولاً آثار علمی‌ تخیلی جریان اصلی به سراغشان می‌روند. هنرمندان و نویسنده‌ها آزادی کامل دارند تا ایده‌های چالش‌برانگیز، خشن، جسورانه، احساسی یا فلسفی را کشف کنند. در حالی که Stranger Things فقط در یک دنیای واحد و مشخص می‌ماند، Love, Death & Robots بین بی‌نهایت دنیای ممکن جابجا می‌شود.

از نظر نوآوری، تعداد کمی از سریال‌های علمی‌تخیلی به تاثیرگذاری Love, Death & Robots رسیده‌اند. همچنین تنوع سبک‌های انیمیشن موجود در آن شگفت‌انگیز است: هایپررئال، الهام‌گرفته از انیمه، حالت نقاشی‌‌گونه، ترکیب موشن‌ کپچر، انیمیشن دوبعدی و … . از همین رو، این سریال را می‌توان یک نمایش کامل از تمام توانایی‌های مدیوم انیمیشن توصیف کرد. در حالی که Stranger Things بیشتر به هیولاهای نوستالژیک و توطئه‌های الهام‌گرفته از جنگ سرد تکیه دارد، سریال Love, Death & Robots به سراغ ایده‌های ماجراجویانه‌تر و تامل‌برانگیزتر رفته و همین، یک تفاوت بسیار بزرگ است.

Arcane

22_11zon

با اینکه سریال Arcane از بازی League of Legends و جهان داستانی‌اش الهام گرفته شده، از یک اقتباس ساده فراتر رفته و یکی از جذاب‌ترین ترکیب‌های علمی‌تخیلی-استیم‌پانک زمان خودش شده است. از نظر بصری، سریال واقعاً نقطه‌عطفی در صنعت انیمیشن به شمار می‌رود؛ انیمیشنی سُه‌ بعدی که سبکی شبیه به نقاشی‌ها داشته، بافت‌ها شبیه طراحی دستی هستند و نورپردازی پویا به همه آن‌ها جان بخشیده است.

اما قدرت اصلی سریال Arcane در جلوه‌های بصری‌اش نبوده، بلکه در داستانش است؛ داستانی که علم، جادو و مفاهیم سیاسی را ترکیب کرده و روایتی چندلایه درباره طبقه‌های اجتماعی، تکنولوژی و خانواده تحویل مخاطب می‌دهد؛ روایتی که حول محور دو شهر پیلت اُور و زان چرخیده و عدم عدالت میانشان باعث می‌شود شهروندانش به جان یکدیگر بیافتند.

ویژگی‌ که سریال Arcane را بالاتر از سریال Stranger Things قرار می‌دهد، پیچیدگی شخصیت‌هایش است. وی و جینکس از تاثیرگذارترین خواهر و برادرهای تلویزیون به شمار می‌روند؛ رابطه‌ای که همزمان ناراحت‌کننده، خشن، عاشقانه و از نظر روانی بسیار پیچیده است. سریال عمیقاً وارد موضوعاتی مثل زخم‌های روحی، وفاداری، چرخه‌های آزار و پیامدهای جاه‌طلبی می‌شود. در حالی که سریال Stranger Things بیشتر مفهوم و پایداری دوستی را زیر فشار تهدیدهای ماورایی بررسی می‌کند، سریال Arcane دست روی موضوعات گسترده‌تری گذاشته و اتفاقاً همه را به شکلی مناسب بررسی می‌کند.

The X-Files

23_11zon

قبل از اینکه سریال Stranger Things ساخته شود، سریال The X-Files نشان داد می‌توان روایتی جذاب را با محوریت داستان‌های ماورایی و توطئه‌محور به تصویر کشید. فاکس مالدر و دینا اسکالی که ماموران اف‌بی‌آی هستند، پدیده‌های عجیب و توضیح‌ناپذیر از لحاظ علمی را بررسی می‌کنند؛ از تعامل با فضایی‌ها و جهش‌های ژنتیکی گرفته تا ماشین‌های هوشمند و پنهان‌کاری‌های دولتی. همین موضوعات بعدها الگوی اصلی سریال‌های معمایی علمی‌ تخیلی را شکل دادند.

سریال Stranger Things روایت خود را حول محور دهه ۸۰ میلادی شکل داد اما The X-Files فضای دلهره‌آور و پر از بی‌اعتمادی دهه ۹۰ میلادی را انتخاب کرده بود. بسیاری از کلیشه‌هایی که Stranger Things استفاده می‌کند (آزمایشگاه‌های مخفی، آزمایش‌های دورجنبی اشیا، مأموران مرموز دولتی) مستقیماً از دنیای The X-Files الهام گرفته شده‌اند.

چیزی که The X-Files را از جانشینانش بالاتر قرار می‌دهد، تسلطش بر لحن و فضای روایت است. تعداد کمی سریال می‌توانند این‌قدر روان لحن خود را بین وحشت، معمای پلیسی و کمدی تغییر دهند (قسمت‌هایی مثل Jose Chung’s From Outer Space یا Bad Blood هنوز هم بی‌رقیب‌اند). فاکس مالدر و دینا اسکالی یکی از بهترین زوج‌های تاریخ تلویزیون باقی مانده‌اند؛ نه فقط به‌خاطر شیمی بینشان، بلکه به‌خاطر تعادلی که از لحاظ پرداخت میانشان وجود دارد: مالدر با تکیه بر باور پیش می‌رود اما اسکالی بر پایه شک‌گرایی و دقت علمی عمل می‌کند. سریال The X-Files همچنین سراغ موضوعاتی مثل اعتماد، نظارت، محرمانگی و میل انسان به فهمیدن چیزی می‌رود که فراتر از حد عادی است.

Westworld

24_11zon

سریال Westworld که محصول شبکه HBO بوده، نمونه‌ای قابل‌توجه از یک اثر علمی‌تخیلی است که تا حد ممکن به مرزهای فلسفه نزدیک می‌شود. کیفیتش در طول فصل‌های مختلف بالا و پایین دارد اما در بهترین حالت، یک داستان تامل‌برانگیز درباره آگاهی، هویت و اختیار است. Westworld که بر اساس ایده اولیه مایکل کرایتون ساخته شده، یک ایده ساده (پارک تفریحی رباتیکی که خراب می‌شود) را به روایتی پیچیده از خط‌های زمانی، خاطرات نامطمئن و ربات‌هایی تبدیل می‌کند که به‌دنبال رهایی از سازندگانشان هستند. در مقابل، سریال Stranger Things روی یک ماجراجویی قابل‌فهم تمرکز دارد.

قدرت‌های سریال Westworld کم نیست: نقش‌آفرینی‌های فوق‌العاده ایوان ریچل وود (Evan Rachel Wood)، تندیوه نیوتن (Thandiwe Newton)، جفری رایت (Jeffrey Wright) و آنتونی هاپکینز (Anthony Hopkins)، داستان‌گویی پیچیده و غیرخطی و کندوکاشی عمیق در موضوعاتی مهم. جهان‌سازی سریال Westworld هم یک درس ویژه است؛ از طراحی پارک‌ها و ربات‌ها گرفته تا هوش‌های مصنوعی که طی اتفاقاتی به آگاهی می‌رسند.

Severance

25_11zon

سریال Severance یکی از خلاقانه‌ترین ایده‌های علمی‌تخیلی قرن است: اگر کارمندان آگاهانه ذهنشان را به دو بخش جدا تقسیم کنند چه می‌شود؟ یکی فقط در محیط کار وجود داشته باشد و دیگری هیچ‌ چیز از محل کارش را به یاد نیاورد. نتیجه، یک آزمایش روان‌شناختی ترسناک بوده که با طنزی تاریک ترکیب شده است. سریال Stranger Things وحشت ناشی از مواجهه با چیزهای ناشناخته را بررسی می‌کند اما Severance سراغ سرمایه‌داری و تبدیل انسان به ابزار می‌رود. از نظر سبک بصری، طراحی سرد Severance به خوبی می‌تواند حس ترس و ناآرامی را در مخاطب ایجاد کند. دفتر شرکت لومن مثل هزارتویی است که انگار برای خرد کردن ذهن انسان ساخته شده: راهروهای سفید و بی‌پایان، نورهای مهتابی، بخش‌های عجیب‌وغریب و مراسمی که به اسم «کار گروهی» صورت می‌گیرد.

چیزی که Severance را از Stranger Things بالاتر می‌برد، دقت بی‌نقص روایتش است: هر چیز جزئی مهم بوده و معمای اصلی با هر سوال عمیقتر می‌شود. این سریال یک علمی‌تخیلی بزرگسالانه بوده و فعلاً در اوج کیفیت است؛ از لحاظ پیچیدگی و جهان‌سازی هم بسیار جلوتر از دنیای هاوکینز قرار می‌گیرد.

Black Mirror

26_11zon

در حالی که Stranger Things روی حس نوستالژی تکیه دارد، Black Mirror روی اضطراب بنا شده است؛ آن هم اضطرابی که از دل تکنولوژی مدرن می‌آید. سریال مزبور اثر چارلی بروکر (Charlie Brooker) بوده و بررسی می‌کند که وابستگی انسان به تکنولوژی چطور می‌تواند رابطه‌ها، اخلاق، حکومت، هویت و حتی حافظه را تحت تاثیر خود قرار دهد. هر قسمت سریال Black Mirror یک هشدار، یک طنز تلخ یا یک پرسش فلسفی است. Stranger Things حس ترس لحظه‌ای را در مخاطب ایجاد می‌کند اما Black Mirror عمداً ذهن را به‌هم ریخته و مخاطب را وادار می‌کند باره دیگر و اینبار دقیقتر به روند پیشرفت تکنولوژی نگاهی انداخته و نسبت به آینده با ترس و لرز فکر کند.

هوشمندی سریال Black Mirror در تنوع روایت‌هایش است. بعضی قسمت‌ها یک درام آرام و شخصی، بعضی کابوسی سیاسی، برخی داستانی ناراحت‌کننده پیرامون آینده و برخی دیگر حماسه‌ای تمام‌عیارِ درباره یک ویران‌شهر هستند. سریال به هوش مصنوعی، نظارت دائمی، شبکه‌های اجتماعی، زندگی دیجیتالی پس از مرگ، تولید مصنوعی انسان، حکومت‌های سرکوبگر و تبدیل‌ شدن انسان به کالا می‌پردازد. پیچیدگی اخلاقی و هوشمندی سریال Black Mirror همیشه از Stranger Things جلوتر است؛ چون Stranger Things معمولاً بحران‌ها را با پیروزی احساسی یا سکانس‌های اکشن حل می‌کند. اما Black Mirror هیچ جواب ساده‌ای نداده و پایان‌هایی را ترجیح می‌دهد که مبهم، ویران‌کننده یا به‌طرز نگران‌کننده‌ای واقعی به نظر می‌رسند.

Dark

27_11zon

در صدر این فهرست سریال Dark قرار می‌گیرد که احتمالاً پیچیده‌ترین سریال علمی‌ تخیلی تاریخ تلویزیون باشد. این شاهکار آلمانی روی سفر در زمان تمرکز داشته و روایتی خلق می‌کند که در آن هر شخصیت، هر رابطه و هر خط زمانی با دقتی فوق‌العاده در هم قفل شده‌اند و مرتبط هستند. سریال Dark از سفر در زمان نه به‌عنوان یک اتفاق برای آغاز روایت، بلکه از آن به عنوان جز اصلی داستان بهره می‌برد. سریال همچنین روی مفاهیمی مثل جبرگرایی، اختیار، مسئولیت اخلاقی و چرخه‌ تکرارشونده‌ رنج انسان تمرکز دارد.

چیزی که Dark را از آثار مشابه متمایز می‌کند، تاثیر احساسی آن است. سریال فقط یک معمای زمانی نیست، بلکه یک قصه غم‌انگیز درباره نسل‌های مختلف یک خانواده است؛ افشای هویت‌ها، روبه‌رو شدن شخصیت‌ها با نسخه‌های جوان‌تر یا پیرتر خودشان یا کشف اینکه خودشان بخشی از تناقض‌های زمانی‌اند، داستان را به سمت پیچیدگی‌ای می‌برد که کمتر سریالی حتی به آن نزدیک شده است. طراحی صحنه، موسیقی، فیلم‌برداری و نقش‌آفرینی‌های سریال Dark را هم نباید فراموش کرد که نقش بسزایی در فکر فرو بردن مخاطب دارند.

منبع: مجله بازار

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید