سال هشتم؛ بخشی از رویدادهای واقعی زندگی
با ساخت این فیلم او به دو دستاورد رسیده است؛ یک اینکه توانسته به یاد ما بیاورد که زندگی در آن دوران چه احساسی داشته است، وقتی که فردی هنوز کودک محسوب میشده است و هنوز یک قدم تا بلوغ فاصله داشته است و نکتهی دیگر هم اینکه نشان میدهد چگونه علیرغم تمام پیشرفتهایی که تکنولوژی داشته است، آن گیجی و بیهدفی آن دوران همچنان وجود دارد.
کد خبر :
۶۲۰۶۶
بازدید :
۱۰۶۸
Eighth Grade (سال هشتم)
کارگردان: Bo Burnham
نویسنده: Bo Burnham
بازیگران: Elsie Fisher, Josh Hamilton, Emily Robinson
خلاصه داستان: کایلا دانش آموز کلاس هشتمی در تلاش است تا از آخرین هفته حضورش در این پایه تحصیلی فاجعهآمیز جان سالم به در ببرد. او پس از آن به دوره بالاتر و دبیرستان خواهد رفت و این در حالی است که او باید برخی از اتفاقات دوران بلوغ و نوجوانی را نیز تحمل کند.
خلاصه نظرمنتقدان (امتیاز متاکریتیک ۹۰ از ۱۰۰)
جیمز براردینلی (امتیاز ۸٫۸ از ۱۰)
فکر کنم که بیشتر افراد دوران سال هشتم مدرسه را به خاطر داشته باشند اگرچه، به ندرت این افراد خاطرهی خوبی از این دوران با خود دارند. موهبت (و بدبختی) سال هشتم چیزی است که نویسنده و کارگردان این اثر یعنی آقای «بو برنهام» نیز به خوبی آن را به خاطر دارد.
نویسنده: Bo Burnham
بازیگران: Elsie Fisher, Josh Hamilton, Emily Robinson
خلاصه داستان: کایلا دانش آموز کلاس هشتمی در تلاش است تا از آخرین هفته حضورش در این پایه تحصیلی فاجعهآمیز جان سالم به در ببرد. او پس از آن به دوره بالاتر و دبیرستان خواهد رفت و این در حالی است که او باید برخی از اتفاقات دوران بلوغ و نوجوانی را نیز تحمل کند.
خلاصه نظرمنتقدان (امتیاز متاکریتیک ۹۰ از ۱۰۰)
جیمز براردینلی (امتیاز ۸٫۸ از ۱۰)
فکر کنم که بیشتر افراد دوران سال هشتم مدرسه را به خاطر داشته باشند اگرچه، به ندرت این افراد خاطرهی خوبی از این دوران با خود دارند. موهبت (و بدبختی) سال هشتم چیزی است که نویسنده و کارگردان این اثر یعنی آقای «بو برنهام» نیز به خوبی آن را به خاطر دارد.
با ساخت این فیلم او به دو دستاورد رسیده است؛ یک اینکه توانسته به یاد ما بیاورد که زندگی در آن دوران چه احساسی داشته است، وقتی که فردی هنوز کودک محسوب میشده است و هنوز یک قدم تا بلوغ فاصله داشته است و نکتهی دیگر هم اینکه نشان میدهد چگونه علیرغم تمام پیشرفتهایی که تکنولوژی داشته است، آن گیجی و بیهدفی آن دوران همچنان وجود دارد.
«کایلا» (السی فیشر)، برخلاف ظاهرش که علاقهای بی حد و حصر به گوشی موبایلش دارد و در یوتیوب نیز ویدئوهای مختلفی میسازد، به شدت انسانی مضطرب است که هیچگونه ارتباطی با دنیای اطرافش ندارد، همانگونه که ما در ۱۰، ۲۰، ۳۰، ۴۰ و یا ۵۰ سال پیش نداشتیم.
تنها تاثیری که شبکههای اجتماعی بر روی این قضیه گذاشته اند، این نکته است که باعث شده خیلی سریعتر و سادهتر به خودمان شک کنیم و دچار عدم وجود اعتماد به نفس شویم.
علیرغم اینکه بیشک هالیوود هم نیت خیری میداشت، اما قطعا این داستان را به صورت بسیار متفاوتتری تعریف میکرد. «برنهام» داستان را واقعی میکند. این «واقعی کردن» به این معنا است که او اجازه نمیدهد این ایده که ته همه چیز به خوبی و خوشی باید تمام شود اثر را خراب کند. ویدئوهای یوتیوب او از روی خوشی سر شب نیستند.
علیرغم اینکه بیشک هالیوود هم نیت خیری میداشت، اما قطعا این داستان را به صورت بسیار متفاوتتری تعریف میکرد. «برنهام» داستان را واقعی میکند. این «واقعی کردن» به این معنا است که او اجازه نمیدهد این ایده که ته همه چیز به خوبی و خوشی باید تمام شود اثر را خراب کند. ویدئوهای یوتیوب او از روی خوشی سر شب نیستند.
درست است که فیلم «صدای موسیقی را بلندتر کن» (Pump Up The Volume) را خیلی دوست دارم، اما آن اثر نیز در برابر این فیلم جایگاه پایینتری دارد؛ ضدقهرمان اثر لحظهی افتخارآمیز خود را در پایان تجربه میکند. این مسئله نیز به طرز برابری فانتزیگونه است. «سال هشتم» داخل حس خودخواهی یا خودبرتربینیای که فیلم «به خانهی عروسکی خوش آمدید» (Welcome to the Dollhouse) ساختهی «تاد سولوندز» را به ورطه کشاند گیر نمیافتد. بالا و پایین و شادی و غم در این اثر وجود دارد.
حتی مقداری کمدی نیز در این اثر وجود دارد (بخش مرتبط با موز یا علیالخصوص بخشی که سر و کلهی پدر در آشپزخانه پیدا میشود بسیار بامزه است). بخش پایانی اثر بیشتر از اینکه یک جمعبندی باشد یک نقطهی توقف است. امید برای آینده وجود دارد، اما خبری از قطعیت نیست.
«سال هشتم» بیش از اینکه یک داستان دربارهی بلوغ باشد، به نظر شبیه به بخشی از زندگی واقعی است. محدودیت زمانی اجازه نمیدهد که بخش اول کامل ایجاد شود. فیلم که در یک دورهی دو هفتهای در میانهی سال تحصیلی روی میدهد بر روی پیشرفتها و تغییراتی که در زندگیِ «کایلا» یِ ۱۴ ساله روی میدهند تمرکز میکند که اگرچه شاید تاثیر بلندمدت و بزرگی بر روی او نگذارند، اما وجود روزمرهی او در این سن را تعریف میکنند.
«سال هشتم» بیش از اینکه یک داستان دربارهی بلوغ باشد، به نظر شبیه به بخشی از زندگی واقعی است. محدودیت زمانی اجازه نمیدهد که بخش اول کامل ایجاد شود. فیلم که در یک دورهی دو هفتهای در میانهی سال تحصیلی روی میدهد بر روی پیشرفتها و تغییراتی که در زندگیِ «کایلا» یِ ۱۴ ساله روی میدهند تمرکز میکند که اگرچه شاید تاثیر بلندمدت و بزرگی بر روی او نگذارند، اما وجود روزمرهی او در این سن را تعریف میکنند.
او علاقهای به پسر شروری به اسم «ترور» پیدا میکند که به کل از وجود «کایلا» خبر ندارد. او با «اولیویا» (با بازی امیلی رابینسون) دوست میشود که یک دبیرستانی صادق و گشادهرو است و از طریق وی نیز با «رایلی» (با بازی دنیل زولقدری) آشنا میشود؛ کسی که معتقد است بازی کردن جرئت یا حقیقت با «کایلا» بهترین راه برای شناختن او است.
او سخت تلاش میکند تا با دختر محبوب مدرسه یعنی «کندی» (با بازی کترین اولیویر) ارتباط پیدا کند، اما «کندی» به هیچ وجه خواستار دوستی با وی نیست؛ و همچون تمامی دختران در سن او، وی قادر به برقراری ارتباط با پدر خوشقلب خود که او را زیاد درک نمیکند ندارد. پدر او یعنی «مارک» (با بازی جاش همیلتون) نمیتواند دختر کوچک خود را درک کند.
بیشتر فیلمهایی که دربارهی نوجوانان ساخته میشوند (علیالخصوص آثار ساختهی جان هیوز) بر روی نخبههای درسخون یا آنهایی که به کل خارج از زندگی عادی هستند تمرکز میکنند. کمی فکر کنید؛ آخرین باری که یک دختر ۱۴ سالهی بامزهی محبوب که با بقیه جور بوده نقش اصلی فیلمی را بر عهده داشته چه زمانی بوده است؟ این دخترها همیشه نقش منفیها یا در بهترین حالت شخصیتهای مکمل هستند، چرا؟ چون که همهی ما، حتی آنهایی که یک دوجین دوست داشتند و همه رای به موفقیت آنها میدادند خودمان را به عنوان قربانیان یا تبعیدشدگان میدیدیم.
بیشتر فیلمهایی که دربارهی نوجوانان ساخته میشوند (علیالخصوص آثار ساختهی جان هیوز) بر روی نخبههای درسخون یا آنهایی که به کل خارج از زندگی عادی هستند تمرکز میکنند. کمی فکر کنید؛ آخرین باری که یک دختر ۱۴ سالهی بامزهی محبوب که با بقیه جور بوده نقش اصلی فیلمی را بر عهده داشته چه زمانی بوده است؟ این دخترها همیشه نقش منفیها یا در بهترین حالت شخصیتهای مکمل هستند، چرا؟ چون که همهی ما، حتی آنهایی که یک دوجین دوست داشتند و همه رای به موفقیت آنها میدادند خودمان را به عنوان قربانیان یا تبعیدشدگان میدیدیم.
برای سال هشتمیها، داشتن اعتمادبهنفس ضعیف و یا خود را کوچک شمردن چیز رایجی است حتی برای آنهایی که بسیار زیباروی هستند.
در نتیجه بسیاری از بینندگان، فارغ از اینکه دیگران در دوران راهنمایی چه نظری به آنها داشتند با «کایلا» ارتباط برقرار خواهند کرد. مرد، زن، ثروتمند، فقیر، سیاه، سفید، همجنسگر*ا، دگرجنسگر*ا و … هر کسی میتواند با چیزی در وجود این دختر ساکت و آرام پیدا کند. این همان دلیلی است که «سال هشتم» را تبدیل به فیلمی تاثیرگذار و موفق میکند؛ این نکته و بازی «السی فیشر».
سخت است که دربارهی این فیلم حرف بزنیم و از بازی بسیار خوب و دقیق و باجزئیات «فیشر» سخنی به میان نیاوریم. «کایلا» این حس را به شما میدهد که واقعا همان شخصیت درون فیلم است و این مسئله اصلا عجیب نیست چرا که او در زمان فیلمبرداری اثر در همان سن و سال بوده است. موفقیت و تاثیرگذاری «سال هشتم» را باید مدیون غلیان حس نوستالژیک کارگردان اثر و همچنین بازی خالص و صادقانهی «فیشر» دانست که البته به حدی صادقانه است که گویی بازی نیست.
سخت است که دربارهی این فیلم حرف بزنیم و از بازی بسیار خوب و دقیق و باجزئیات «فیشر» سخنی به میان نیاوریم. «کایلا» این حس را به شما میدهد که واقعا همان شخصیت درون فیلم است و این مسئله اصلا عجیب نیست چرا که او در زمان فیلمبرداری اثر در همان سن و سال بوده است. موفقیت و تاثیرگذاری «سال هشتم» را باید مدیون غلیان حس نوستالژیک کارگردان اثر و همچنین بازی خالص و صادقانهی «فیشر» دانست که البته به حدی صادقانه است که گویی بازی نیست.
«فیشر» موفق شده تا «کایلا» را کاملا در خود حل کند و کلیشهها و پیشفرضها را به طور کامل کنار زده تا به چیزی عمیقتر برسیم. همانند بسیاری از نوجوانان، بازیگر ما دچار جوش و آکنه و کک و مک است که احتمالاً برای دیگر نقشها بد به نظر میرسند، اما در این اثر عادیبودن او را نشان میدهند.
برای بسیاری از نوجوانها، وجود این مشکلات پوستی یکی از بزرگترین دغدغههایشان محسوب میشود گرچه به ندرت در این اثر نشان داده میشود. این اولین فیلم «فیشر» نیست؛ قبلا دوبله را به عنوان نقش «اگنس» در سری «من نفرتانگیز» (Despicable Me) تجربه کرده است و در آثاری مثل «دختر کثیف» (Dirty Girl) و یا «مک فارلند، ایالات متحده آمریکا» (McFarland U.S.A) حضور داشته است.
در طول این فیلم، «کایلا» تعداد متنوعی فیلم یوتیوبی میسازد. در این ویدئوها او بسیار شاداب و خوشحال و مصمم دیده میشود، چیزی که کاملاً بر خلاف شخصیت واقعی او است؛ شخصیتی که در جلوی دوربین دیده نمیشود.
«برنهام» از این نکته بسیار استفادهی مناسبی میکند و از صدای او برای روایتکردن جنبههای زندگی واقعی او استفاده میکند که در تضاد مستقیم با چیزی است که او در ویدئوها نمایش میدهد. پیام بسیار واضح است، آن هم اینکه چگونه نوجوانان در عصر رسانههای اجتماعی ۲ شخصیت و نقاب مختلف دارند؛ یکی مجازی و دیگری واقعی. این لایهی دیگر و اضافهای است که افرادی که در یک دوران متفاوت زندگی کردند نیازی به کشفکردن آن نداشتند.
اگر انتقادی به «سال هشتم» وارد باشد این مسئله است که برای سهل و راحت بودن خیلی به واقعیت صادق است و برای همین هضم آن کمی سخت است. همچون دوباره زندگیکردن دورهای در زندگی است که شما ترجیح میدهید وانمود کنید هیچوقت وجود خارجی نداشته است.
اگر انتقادی به «سال هشتم» وارد باشد این مسئله است که برای سهل و راحت بودن خیلی به واقعیت صادق است و برای همین هضم آن کمی سخت است. همچون دوباره زندگیکردن دورهای در زندگی است که شما ترجیح میدهید وانمود کنید هیچوقت وجود خارجی نداشته است.
باید امیدوار باشیم که وقتی زمان فصل جوایز از راه میرسد و لیست «بهترینها» در پایان سال ساخته میشود، حافظهی برخی افراد به میانهی تابستان بازگردد و این فیلم را به یاد بیاورند. سخت است که تصور کنیم «سال هشتم» به اندازهی یک سری تولیدات بزرگتر لیاقت کسب جایزه در این مراسمات را ندارد.
مترجم: امید بصیری
مترجم: امید بصیری
منبع: نقد فارسی
۰