تأملی در ساختار روایی دوگانه‌ «ابد و یک روز»

تأملی در ساختار روایی دوگانه‌ «ابد و یک روز»

آن‌چه روایت «ابد و یک روز» و نیز خانه و خانواده‌ی محکوم به حکم «ابد و یک روز» با ایده‌ی استعلایی مقصر و ایده‌آل پاکیزگی و ناب بودن به آن دامن می‌زند، این است که «ما» ـ اعضای این خانه ـ هیچ کدام مسئولیت‌مان را در قبال تغییر وضع موجود نپذیریم، زیرا این وضع را نمی‌توان تغییر داد...

کد خبر : ۶۳۳۶۴
بازدید : ۱۳۹۴

فرادید | مجتبی گلستانی؛ ساختار روایی فیلم «ابد و یک روز»، به نویسندگی و کارگردانی سعید روستایی، همزمان دارای دو سویه‌ی متناقض است: از یک‌سو، نوعی ایده‌آلیسم نامریی را در جهت تغییر وضع موجود بسط می‌دهد و از سوی دیگر، آن‌گونه که حتی از عنوان فیلم برمی‌آید، بر محکومیت ابدی و محتومیت بی‌پایان این وضع صحه می‌گذارد؛ و این تنشی است که به رغم رئالیسم ظاهری فیلم و نیز به رغم القای بی‌طرفی دوربین در قاب‌بندی بحران‌ها (به‌ویژه در پایان‌بندی) به دوگانگی ساختار روایت دامن می‌زند و پیوسته تکرار می‌شود.

به دیگر سخن، روایت «ابد و یک روز»، نخست، از طریق بازنمایی امور غیرایده‌آلِ نامطلوبِ نامطبوعِ متعفن، ایده‌آل‌های مطبوعِ پاکیزه‌ی معطر را یادآوری می‌کند؛ به این معنا که امور غیرایده‌آل به‌مثابه دیگریِ زندگی و بدن ایده‌آل، مطلوب بودن و مطبوع بودن و ناب بودن آن‌ها را تهدید کرده و بر هم ریخته‌اند؛ سپس به نحوی متناقض، محکومیت و محتومیت وضع موجود را نشان می‌دهد و دیدگاه آرمان‌شهری خود را به نحو سلبی از طریق «تصورات آرزومندانه‌«ای ـ تعبیری از کارل مانهایم ـ پیش می‌کشد که امکان تحقق نیافته‌اند یا بر حسب برخی تفسیرها و همچنین دلالت‌های درونی فیلم، اساساً امکان تحقق ندارند.

در مقابل، در بطن همین تنش ناخواسته دو امکان یا دو دریچه برای تغییر «تدریجی» و نه لزوماً تغییر بنیادین و انقلابی پدید می‌آید که نه این (ایده‌آلیسم آرمان‌شهری) است و نه آن (تغییرناپذیری وضع موجود)، بلکه راهی است دیگرگونه برآمده از عمل انتخاب و مسئولیت‌پذیری.

آن‌چه «ابد و یک روز» از طریق بازنمایی بدن‌های مسموم ـ معتاد در یک زندگی آلوده و ناپاکیزه روایت می‌کند، طرح دوباره‌ی ایده‌ی بدن ایده‌آل و زندگی ناب است. از این‌رو، در روایت فیلم، نوعی انسجام ارگانیک طبیعی و اصیلِ ازدست‌رفته، نوعی کمال یا کامل بودن، بازجسته می‌شود و از «ابد و یک روز» به رغم ظاهر رئالیستی‌اش یک روایت ایده‌آلیستی می‌سازد، یک فیلم آرمان‌شهری که تحت سیطره‌ی ایده‌آل‌های خیالیِ پاکیزگی و ناب بودن و همچنین ایده‌آل سم‌زدایی عملاً بازتولیدکننده‌ی پیش‌فرض‌ها و دوگانه‌انگاری‌های سنت متافیزیک است.

بنابراین، اگر پیش‌تر کلیشه‌ی «خانه»، به‌مثابه کلیشه‌ای تاثیرگذار در سینمای ایران، عمدتاً بازنمایی طبقات اجتماعی به شمار می‌رفت، این‌بار خانه به «لوکیشن» تقابل آلودگی و پاکیزگی و نیز سم و سم‌زدایی تبدیل شده است.

ایده‌آلیسم نامریی و تغییرناپذیری وضع موجود

سکانس‌های آغازین فیلم ماهیت آلوده و ناپاک خانه را چنین معرفی می‌کنند: دختری، که بعدتر می‌فهمیم سمیه نام دارد، مشغول نظافت خانه است؛ کیسه‌ی پر از کثافتِ جاروبرقی را خالی می‌کند، موزهای گندیده‌ی یخچال را دور می‌ریزد، میزها و ساعت دیواری را گردگیری می‌کند؛ و از گفت‌وگوهای او با خواهرش درمی‌یابیم که عامل این آلودگی از نظر آن دو مادر خانواده است که «گدایی رو از پدر و مادرش ارث برده، دیگه عوض‌بشو نیست» و «هرجا رو وا می‌کنی یه آشغالی چپونده».

دو خواهر اکنون دور از چشم چنین مادری می‌خواهند این آشغالدونی را تمیز و پالوده کنند، اما مادر ناگهان از راه می‌رسد. در امتداد همین صحنه، مادر بر سر سفره نمایش داده می‌شود که ته ظرف غذا را با نان «پاک می‌کند» و دختران بر او خرده می‌گیرند که چرا با وجود مریضی‌اش این‌همه چربی می‌خورد.

خواهر دیگر، لیلا، با دستمالی در بینی‌اش وارد می‌شود و خواهر بزرگ‌ترش به او اعتراض می‌کند که «لیلا حال‌مون به هم خورد، داریم شام می‌خوریم ها!». لیلا روبه‌روی آینه در حالی که دستمال و دستش را در بینی فرو می‌برد، پاسخ می‌دهد که اگر دستمال را از بینی بیرون بیاورد «خون میاد».

اتاق محسن، برادر معتاد و «مسموم» خانواده، نمود دیگری از آلودگی خانه است که خواهران همراه با دیگر برادرشان، مرتضی، از ترس مامورهای مبارزه با مواد مخدر شبانه می‌کوشند پاکسازی کنند، اتاقی که لیلا با وسواس و خودشیفتگیِ افسرده‌اش چنین توصیفش می‌کند: «این‌جا کثافته، دست بزنم همه‌ی بدنم کهیر می‌زنه»؛ و در خانه‌ای این‌همه آشفته و آلوده است که شناسنامه‌ی سمیه (با همه‌ی دلالت‌های هویتی آن) گم شده است، سمیه‌ای که به‌تازگی با «نظیر» ـ یک مرد افغان ـ نامزدش کرده‌اند.

«نظیر» قرار است سمیه را با خود به افغانستان، یعنی خانه‌ای «نظیرِ» همین خانه ـ آلوده و ناپاک ـ ببرد و محسن در سکانس دعوای دو برادر نگران است که مبادا سمیه از این خانه برود «چون خونه‌زندگی‌مون بو می‌گیره». و البته باید به این‌ها وضعیت مستراح خانه را و همچنین کارکرد آن توالت فرنگی را که مرتضی می‌خرد، اضافه کرد و نیز کنسروها و آبمیوه‌هایی را که تاریخ مصرف‌شان رو به پایان است و در آستانه‌ی خرابی و آلودگی قرار دارند.

همه‌ی این‌ها دلیل بر ناپاکی ساختاریِ خانه در ساختار روایتی است که ایده‌آل آن طرد هرگونه ناپاکیِ غیرطبیعی از زندگی و بدن است. کمپ ترک اعتیاد به‌منزله‌ی لوکیشن سم‌زدایی در تقابل با چنین خانه‌ای که کارکرد «مرکز آلودگی» را در ساختار روایی فیلم دارد، معنا می‌یابد؛ جایی که محسن از آن‌جا فرار می‌کند و تن نمی‌دهد تا مانند مرتضی که او نیز زمانی معتاد و مسموم بوده است، سم‌زدایی و «پاک» شود.

محسن، از سوی دیگر، عامل مسمومیت محله نیز هست که در حاشیه‌ی این مرکز آلودگی، محله‌ای است ناپاک و سرشار از نکبت اعتیاد و فقر، و محسن به قول یکی از پلیس‌ها، «آدم‌بدبخت‌کن» آن‌جاست، مقصر آلودگی.

بنابراین، اهمیت کلیشه‌ی خانه برای روایت «ابد و یک روز» از این‌روست که فیلم در جهت ایده‌آلیسم نامریی‌اش (همچون پلیس‌ها) یک ایده‌ی استعلایی را پیگیری می‌کند: تقصیر. مسئولیت ناپاکی و از دست رفتن آن ناب بودن اولیه و کامل بودن طبیعی با چه کسی است؟

مقصر پدری است که دیگر در خانه نیست و به تعبیر مادر خانه، «خراب شه خونه‌ای که بزرگ‌تر نداره»؟ یا مادر، آن‌گونه که فرزندان خانواده می‌پندارند و دوربین با برخی تاکیدها بر رفتار او از جمله نوع لقمه گرفتنش برای نوید، طرز گوجه خوردنش به هنگام صاف کردن گوجه‌ها یا حتی پنهان کردن مواد مخدر برای محسن القا می‌کند؟

محسن آلوده‌ترین بدن خانه‌ی آلوده که در این خانه یک «دیگری» و «غیر» لحاظ می‌شود، یعنی دیگریِ خانه‌ای که دیگریِ جامعه‌ی ایده‌آل است، معتقد است که در این خانواده «همه حرف‌باز» هستند،

کسانی که تنها پشت سر هم حرف می‌زنند و همه چیز را به گردن هم می‌اندازند، به گردن پدر درگذشته ـ «آقام» ـ و به سمیه هشدار می‌دهد: «نری برگردی؟ بری بگردی دیگه آقام نیست، آقام نیست بندازی گردنش ها، گردن من هم نمی‌تونی بندازیش، چون دارم بهت می‌گم چه‌جوری داری شوهر می‌کنی، ولی نمی‌شنوی»؛ هشدار او را باید جدی گرفت: در جایی که همه تنها پشت سر هم حرف می‌زنند و همه چیز را به گردن هم می‌اندازند، هیچ نشانی از مسئولیت وجود ندارد و جست‌وجوی پاکیزگی مطلق و ایده‌آل، چیزی جز شانه خالی کردن از بار مسئولیت نیست.

محسن در پی طرد تمام و کمال آلودگی نیست، زیرا می‌داند که نمی‌توان به ناب بودن و پاکیزگی تام و کامل رسید، اما می‌توان در بطن همین وضعیت آلوده و ناپاک از عمل انتخاب دم زد. در مقابل، آن‌چه روایت «ابد و یک روز» و نیز خانه و خانواده‌ی محکوم به حکم «ابد و یک روز» با ایده‌ی استعلایی مقصر و ایده‌آل پاکیزگی و ناب بودن به آن دامن می‌زند، این است که «ما» ـ اعضای این خانه ـ هیچ کدام مسئولیت‌مان را در قبال تغییر وضع موجود نپذیریم، زیرا این وضع را نمی‌توان تغییر داد.

با این‌همه، در بطن این تنش ساختاری در روایت فیلم ناخواسته دو دریچه یا دو امکان باز شده است: اول، با بازگشت سمیه و نرفتن (یا فرار نکردن) از این خانه به خانه‌ی نظیر، سمیه‌ای که بیش از دیگر اعضای خانواده دغدغه‌اش دست به عمل زدن ـ نظافت خانه ـ است؛ و دوم، امکان «نوید»، برادر کوچک خانواده برای برخورداری از آینده‌ی بهتر در مدرسه، هم‌او که اتفاقاً دغدغه‌ی اصلی سمیه برای بازگشت و ماندن و نظافت خانه است.

پس مساله‌ی اصلی کنش انتخاب برای تغییر و پذیرفتن مسئولیت خود در برابر این خانه‌ی آلوده است؛ و فراتر از آن، پذیرفتن مسئولیت خود در آلوده کردن همین خانه، نه فرار کردن از وضع موجود به بهانه‌ی جست‌وجوی پاکی خالص یا به بهانه‌ی تغییرناپذیری این وضع.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید