نوعروس در دادگاه: خـودم زندگیام را تباه کردم
«به دخترم گفته بودم که این پسر به درد تو نمیخورد و با او زندگی خوبی نخواهی داشت اما انگار گوشش بدهکار نبود و میگفت: تصمیمش را گرفته و کامران را میشناسد.»
کد خبر :
۱۸۷۳۸
بازدید :
۲۵۷۹
«به دخترم گفته بودم که این پسر به درد تو نمیخورد و با او زندگی خوبی نخواهی داشت اما انگار گوشش بدهکار نبود و میگفت: تصمیمش را گرفته و کامران را میشناسد.» پدر همزمان با گفتن این حرفها نگاهی هم به دخترش انداخت و یکباره گفت: ولی چه کنم جناب قاضی که جگرگوشهام است و میخواهم کمکمان کنید.
به گزارش ایران، قاضی حسن عموزادی رئیس شعبه268 دادگاه خانواده ونک در حالی که مشغول مطالعه اوراق پرونده پیش رویش بود ناگهان سرش را بالا آورد و از زن جوان خواست تا از مشکلات بگوید.
الهه- 26 ساله- در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود در تأیید حرف پدرش گفت: «خودم خواستم با کامران ازدواج کنم اما نمیدانستم او به یکباره تغییر میکند و زندگیام زیر و رو میشود. ما طی 2 سال دوستی خیلی خوشبخت بودیم، حتی همه دوستانمان حسرت رابطه ما را داشتند و میگفتند اگر ازدواج کنیم زندگی خوبی خواهیم داشت. اما همه روزهای خوبم فقط در همان دوران آشنایی بود و 2 ماه بعد از عروسی همهچیز تغییر کرد.
الهه با تأسف ادامه داد: البته خودم هم اشتباه کردم جناب قاضی چرا که هیچوقت به محل کارش نرفتم و فقط به حرفهایی که میزد اعتماد کردم. از آنجا که آشنایی ما از طریق دوستهای مشترکمان بود به او اعتماد داشتم و هرگز فکر نمیکردم به من دروغ بگوید و اگر هم چنین قصدی داشته باشد بخاطر وجود دوستان مشترکمان نمیتواند از من چیزی را پنهان کند. اما همیشه همه ما میدیدیم که با موتور به ارگانهای دولتی میرود و کارهایش را انجام میدهد.
او هر بار خودش را کارمند مراکز حساس معرفی میکرد و میگفت: نباید از کارش اطلاعاتی دهد و اینها همه محرمانه است. از آنجایی هم که من به او دلبسته شده بودم پیگیر نبودم و همین بیتوجهیام باعث شد در زندگی برایم مشکل ایجاد کند. حتی اصرار خانوادهام هم بیفایده بود و در پاسخ سؤالاتشان که درباره کار او را میپرسیدند میگفتم من اطلاع دارم و همین کافی است. اما...زن جوان با گفتن این حرفها سرش را به نشانه سرشکستگی پایین انداخته و به آرامی اشک میریزد و...
در ادامه پدر برآشفتهاش میگوید: اوایل که دامادم به دیدنمان میآمد برخورد و رفتار خیلی مناسبی داشت اما به مرور حتی زمانی که من به خانهشان میرفتم رفتارهای ناشایستی از او سر میزد و بهانهگیریهایش شروع شده بود و میگفت: همسرش را نمیخواهد. حتی دلیل قانع کنندهای هم برایمان نمیآورد تا اگر مشکلی دارد آن را حل کنیم و از مشاور کمک بگیریم.
الهه که انگار حالا کمی بهتر شده بود در ادامه حرفهای پدر گفت: خودم هم هنوز نمیدانم چه شد و اختلافمان از کجا شروع شد که او خانه را ترک کرد و به خانه پدرش رفت. انگار نمیتوانست مسئولیت زندگی را بر عهده بگیرد. چرا که تمام خرج عروسی و رهن خانه را نیز پدر شوهرم پرداخت کرده بود و کامران نیز دو ماه بعد از عروسی خانهنشین شد و گفت: از کار اخراجش کردند و درآمدی ندارد!
حالا میخواهم مهریه 110 سکه طلا را به اجرا بگذارم شاید او به خودش بیاید و متوجه شود که زندگی مشترک را شروع کردهایم و وظیفهاش فراهم کردن احتیاجات زندگیمان است. گرچه او از وقتی فهمیده است چند بار تهدیدم کرده که پیامهایش نیز موجود است. قاضی حسن عموزادی از شعبه 268 دادگاه ونک با شنیدن اظهارات این زن جوان رسیدگی به پرونده را در دستور کار خویش قرار داد.
به گزارش ایران، قاضی حسن عموزادی رئیس شعبه268 دادگاه خانواده ونک در حالی که مشغول مطالعه اوراق پرونده پیش رویش بود ناگهان سرش را بالا آورد و از زن جوان خواست تا از مشکلات بگوید.
الهه- 26 ساله- در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود در تأیید حرف پدرش گفت: «خودم خواستم با کامران ازدواج کنم اما نمیدانستم او به یکباره تغییر میکند و زندگیام زیر و رو میشود. ما طی 2 سال دوستی خیلی خوشبخت بودیم، حتی همه دوستانمان حسرت رابطه ما را داشتند و میگفتند اگر ازدواج کنیم زندگی خوبی خواهیم داشت. اما همه روزهای خوبم فقط در همان دوران آشنایی بود و 2 ماه بعد از عروسی همهچیز تغییر کرد.
الهه با تأسف ادامه داد: البته خودم هم اشتباه کردم جناب قاضی چرا که هیچوقت به محل کارش نرفتم و فقط به حرفهایی که میزد اعتماد کردم. از آنجا که آشنایی ما از طریق دوستهای مشترکمان بود به او اعتماد داشتم و هرگز فکر نمیکردم به من دروغ بگوید و اگر هم چنین قصدی داشته باشد بخاطر وجود دوستان مشترکمان نمیتواند از من چیزی را پنهان کند. اما همیشه همه ما میدیدیم که با موتور به ارگانهای دولتی میرود و کارهایش را انجام میدهد.
او هر بار خودش را کارمند مراکز حساس معرفی میکرد و میگفت: نباید از کارش اطلاعاتی دهد و اینها همه محرمانه است. از آنجایی هم که من به او دلبسته شده بودم پیگیر نبودم و همین بیتوجهیام باعث شد در زندگی برایم مشکل ایجاد کند. حتی اصرار خانوادهام هم بیفایده بود و در پاسخ سؤالاتشان که درباره کار او را میپرسیدند میگفتم من اطلاع دارم و همین کافی است. اما...زن جوان با گفتن این حرفها سرش را به نشانه سرشکستگی پایین انداخته و به آرامی اشک میریزد و...
در ادامه پدر برآشفتهاش میگوید: اوایل که دامادم به دیدنمان میآمد برخورد و رفتار خیلی مناسبی داشت اما به مرور حتی زمانی که من به خانهشان میرفتم رفتارهای ناشایستی از او سر میزد و بهانهگیریهایش شروع شده بود و میگفت: همسرش را نمیخواهد. حتی دلیل قانع کنندهای هم برایمان نمیآورد تا اگر مشکلی دارد آن را حل کنیم و از مشاور کمک بگیریم.
الهه که انگار حالا کمی بهتر شده بود در ادامه حرفهای پدر گفت: خودم هم هنوز نمیدانم چه شد و اختلافمان از کجا شروع شد که او خانه را ترک کرد و به خانه پدرش رفت. انگار نمیتوانست مسئولیت زندگی را بر عهده بگیرد. چرا که تمام خرج عروسی و رهن خانه را نیز پدر شوهرم پرداخت کرده بود و کامران نیز دو ماه بعد از عروسی خانهنشین شد و گفت: از کار اخراجش کردند و درآمدی ندارد!
حالا میخواهم مهریه 110 سکه طلا را به اجرا بگذارم شاید او به خودش بیاید و متوجه شود که زندگی مشترک را شروع کردهایم و وظیفهاش فراهم کردن احتیاجات زندگیمان است. گرچه او از وقتی فهمیده است چند بار تهدیدم کرده که پیامهایش نیز موجود است. قاضی حسن عموزادی از شعبه 268 دادگاه ونک با شنیدن اظهارات این زن جوان رسیدگی به پرونده را در دستور کار خویش قرار داد.
۰