مرا معتاد کرد تا با خواستگار من ازدواج کند
او خیلی به من بی احترامی کرد تا این که فریاد زدم تو مرا به این روز انداختی! همین موضوع منجر به درگیری بین ما شد و او با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت این جا بود که فهمیدم شبنم مدتی است اعتیادش را ترک کرده و قصد دارد با خواستگار من ازدواج کند.
کد خبر :
۴۹۹۳۵
بازدید :
۱۲۸۹
روزی که با رتبه عالی در دانشگاه پذیرفته شدم ولولهای در خانه ما برپا شد. پدرم همه فامیل را به یک مهمانی باشکوه دعوت کرد و مادرم با افتخار مرا خانم مهندس صدا میکرد. البته این موضوع دور از انتظار نبود چرا که من در طول دوران تحصیل نیز همواره شاگرد اول بودم و استعداد خوبی داشتم. چند روز بعد پدرم زیر زمین منزلمان را با انجام تعمیرات اساسی به محل استراحت و تحصیل من تبدیل کرد تا در کمال آرامش به تحصیلات دانشگاهی ام ادامه بدهم.
تا آن زمان دوست نداشتم با افراد دیگری ارتباط داشته باشم. به همین دلیل همواره در اتاقی که همه امکانات برایم فراهم بود به امور روزمره و تحصیل میپرداختم. پدر و مادرم اعتماد زیادی به من داشتند وهیچ گاه مرا کنترل نمیکردند تا این که در سال دوم دانشگاه با «شبنم» آشنا شدم. او هم مانند من و در رشته تحصیلی خودش دانشجوی موفقی بود. کم کم ارتباط من و شبنم به رفاقت صمیمانهای تبدیل شد. به طوری که او را به منزلمان دعوت میکردم و زمان زیادی را در زیر زمین منزل با یکدیگر سپری میکردیم.
مادرم برای آن که به من احترام بگذارد هیچ وقت زمانی که دوستم در کنارم بود به زیرزمین خانه نمیآمد و ما آزادانه درباره هرچیزی صحبت میکردیم تا این که روزی شبنم مقداری مواد مخدر از داخل کیف اش بیرون آورد و گفت: مصرف اینها به انسان انرژی و اعتماد به نفس بیشتری میدهد. قبلا هم درباره مواد مخدر با من صحبت کرده بود به همین دلیل کنجکاو شدم تا آن را تجربه کنم.
شبنم که گویی از این موضوع خوشحال شده بود خیلی ماهرانه بساط استعمال مواد مخدر را تهیه کرد و آن شب مدتی را با یکدیگر به استعمال مواد مخدر پرداختیم. با مادرم تماس گرفتم و به او گفتم امشب دوستم نزد من میماند چرا که حال مناسبی نداشتم و میترسیدم بلایی به سرم بیاید.
از آن روز به بعد هر وقت شبنم به منزل ما میآمد بساط مواد مخدر هم پهن بود. او بعد از استعمال مواد مقداری هم برای من میگذاشت تا از آن استفاده کنم این گونه بود که به راحتی در دام اعتیاد گرفتار شدم. ولی بعد از پایان تحصیلات از شبنم خبری نداشتم تا این که روز گذشته وقتی نتوانستم مواد مخدر تهیه کنم به سراغ شبنم رفتم، اما او خیلی به من بی احترامی کرد تا این که فریاد زدم تو مرا به این روز انداختی! همین موضوع منجر به درگیری بین ما شد و او با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت این جا بود که فهمیدم شبنم مدتی است اعتیادش را ترک کرده و قصد دارد با خواستگار من ازدواج کند.
منبع : روزنامه خراسان
۰