حکایت ریش گرو گذاشتن: از چه زمان ریش گرو گذاشتن میان مردان ایران مرسوم شد!

حکایت ریش گرو گذاشتن: از چه زمان ریش گرو گذاشتن میان مردان ایران مرسوم شد!

در گذشته ها ریش و سبیل خیلی حرمت داشت و حتی مردها به ریششان قسم می خوردند واین نشانه جوانمردی بود. در ادامه با ضرب المثل و حکایت ریش گرو گذاشتن همراه باشید.

کد خبر : ۱۸۱۲۴۴
بازدید : ۲۳۷

مثل «ریش گرو گذاشتن » در مواردی به کار می رود که کسی ضامن کاری شود یا قول دهد تا کاری را انجام دهد و چون اعتبار و شهرت خوبی دارد، قول و قسمش را قبول می کنند. در ارتباط با این ضرب المثل، یک مثل دیگر هم هست که می گویند: «آن یک تار مو، غیر از این یک کپه مو است. » و در مورد کسانی به کار می رود که قول و قسم شان و «ریش گرو گذاشتنشان » اعتبار نداشته باشد. اما داستان این دو مثل: مثل همیشه در زمان های قدیم، دوره ای بود که ریش و سبیل خیلی حرمت داشت و حتی مردها به ریششان قسم می خوردند. در هندوستان هم  مانند ایران برای تعهد پرداخت بدهی های خود ریش گرو می گذاشته اند.

حکایت ضرب المثل ریش گرو گذاشتن

در روزگاران قدیم تاجر جوان که تجارت پیشه بود همراه کاروانی می رفت که راهزنان به آن ها حمله کرده اند و هر آنچه داشتند و نداشتند را بردند، وقتی که کاروان به شهر رسید جوان حتی سکه برای جرعه ی آب نداشت .

روز در شهر سرگردان بود تا این که به او نشانی تاجر بزرگ شهر را که آدم خیری بود، دادند.مرد با خجالت به سراغ تاجررفت و تقاضا کرد تا به او کمک کند.

تاجرنگاهی به مردجوان کرد و بعد چند سکه ی نقره بهاو داد. جوان با ناراحتی به سکه ها نگاه کرد و گفت:اما من صدقه نمی خواهم. آمده ام از شما بخواهم تا پانصد سکه ی طلا بهمن قرض بدهید تا کسب و کاری راه بیندازم. تاجر با تعجب به او نگاه کرد و پرسید:آشنا و خوشاوندی در این شهر داری که ضمانتت را بکند؟ جوان گفت:نه!من در این شهر غریب هستم. تاجر دوباره پرسید:انگشتری، جواهری؛ حوالهای داری تا گرو بگذاری؟

جوان سرش را پایین انداخت و گفت:نه! هرچه داشتم، راهزنان بردند.

تاجربا تعجب پرسید:پس روی چه حسابی می خواهی به تو اعتماد کنم و پانصد سکه به تو بدهم؟

جوان کمی این پا و آن پا کرد و گفت:ریشش را گرو گذاردم تاجر که پیرمرد دنیا دیده ای بود، لبخندی زد و گفت:خوب بگذار ببینم به چه روشی گرو می گذاری!

جوان با ناراحتی به اطرافش نگاه کرد و رنگ به رنگ شد. و وقتی مطمئن شد که کسی متوجه نیست، با احتیاط یک تار مو از ریشش را کند و بعد انگار که کوه کنده باشد، عرق را از پیشانی اش پاک کرد و تار مو را لای دستمالی گذاشت و دو دستی تقدم تاجر کرد. تاجر نگاهی به چهره ی جوان که از شرم سرخ شده بود، انداخت و سپس به سراغ گنجهاش دسمال را در گنجه گذاشت و پانصد سکه به جوان داد.

یک هفته بعد جوان با کاروانی دیگر آماده سفر بود که یکی از همسفرانش را که کاسبی خرده فروش بود دید ، مرد کاسب با تعجب به ردیف شترهایی که بر پتشان پارچه های ابریشمی بود نگاه کرد وگفت:” فکر می کردم که دارو ندارت را راهزنان برده اند.”

جوان گفت: بله! اما توانستم از تاجر بزرگ شهر پولی قرض کنم و دوباره به تجارت مشغول شوم. اما این دفعه می خواهم از راهی بروم که اگرچه دور و ناهموار است ولی در عوض، امن است.

حیله مرد خرده فروش

مرد خرده فروش که می دانست جوان در این شهر غریب است، انقدر اصرار کرد تا فهمید او با ریش گرو گذاشتن این پول ها را قرض کرده است.

پس با خوشحالی تصمیم گرفت که به سراغ تاجربرود و با دروغ پانصد سکه از او قرض کند و دیگربه این شهر برنگردد. او با این فکربه نزد تاجررفت و با آه و ناله داستانش را برای او تعرف کرد و گفت: من هم مثل آن جوانی که شما به او سرمایه داده اید، به کار تجارت مشغول هستم و کسب و کار بزرگی در شهر خودمان دارم. اما این جا غریب هستم و آمده ام خواهش کنم تا به من هم انصد سکه قرض دهید تا دوباره مشغول کار شوم.

تاجر با دقت نگاهی به مرد خرده فروش کرد و گفت:چه ضمانتی می دهی که پولم را برگردانی؟ مرد دستی به ریشش کشید و گفت:ریش گرو می گذارم. تاجر گفت:خوب بگذار! مرد با خوشحالی چنگی به ریشش زد و چند تار مو کند و ریخت روی میزی که جلوی تاجر بود. تاجر لحظه ای به تار موها نگاه کرد و بعد اخمی کرد و گفت: متأسفم! نمی توانم به تو پول قرض بدهم. باید ضامن بیاوری. مرد گفت:کسی در این شهرمرا نمی شناسد که بخواهم ضامن من شود. تاجربا بی حوصله گفت:شرط من همین است.

مرد با ناراحتی گفت:چطور وقتی همسفر من ریش گرو گذاشت؛ شما قبول کردد ولی ازمن ضامن می خواهید؟ تاجر پوزخندی زد و گفت:«آخه که آن تارمو، غیراز این کپه مو بود.»

اصطلاح ریش گرو گذاشتن کنایه از چیست؟

۱-  ریش  یا  سبیل گرو گذاشتن  یعنی از آبرو و اعتبار خود برای حل مشکل و گرفتاری کسی مایه گذاشتن.

۲- در قدیم الایام وقتی کسی مشکلی داشت مثلا به کسی قرض بود و از طلبکارش مهلت می خواست، شخص  آبرومندی  را واسطه قرار می داد تا او ضامنش شود. آن شخص بزرگوار نیز موی ریش خود را که نشانه  اعتبار  و  مردانگی  اش بود، گرو می گذاشت.

بعدها این کار به صورت ضرب المثل گسترش یافت و هرگاه کسی بخواهد ضامن دیگری شود، می گویند ریش گرو گذاشته است هرچند درواقع هم ریشی گرو نگذاشته باشد اما همان معنای قدیمی به ذهن متبادر می شود.

مثلا : در مدرسه دعوای شدیدی بین شما و دوستتان رخ داده که مدیر مدرسه به پدران شما زنگ می زند تا به مدرسه بیایند. پدرتان با مدیر صحبت می کند و قول می دهد که دیگر این اتفاق هرگز تکرار نمی شود. بعدا که پدرتان با شما صحبت می کند می گوید: پیش مدیر مدرسه  ریش گرو گذاشتم  که دیگر دعوا راه نیندازید. حواست را بیشتر جمع کن!

۳- امروزه یعنی ضامن کسی شدن.

۴- از جایگاه اجتماعی خود به نفع کسی استفاده کردن.

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید. در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند. ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

منبع: چشمک

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید