هديه تهرانی و خرج اعتبار خود برای ديگری
تعابيري همچون «كمپين» و «NGO» كه اين سال و ماهها بسيار در جامعه ما و به ويژه در محيط مجازي به كار ميرود، در ممالك غربي پسزمينه مفصل و جلوههاي عيني دارند.
کد خبر :
۴۳۳۷۱
بازدید :
۱۹۲۹۳
امير پوريا | تعابيري همچون «كمپين» و «NGO» كه اين سال و ماهها بسيار در جامعه ما و به ويژه در محيط مجازي به كار ميرود، در ممالك غربي پسزمينه مفصل و جلوههاي عيني دارند.
خوانش ايراني از هر پديده روزآمد، به ويژه در فضاي مجازي، از كاركرد اصلي آن بسيار دور است و بسيار زمان بايد تا به هدف واقعي شكلگيري آن نزديك شويم.
اينجا ما اغلب هشتگهاي اينستاگرامي و عضويت در كانالهاي تلگرامي را فقط به قصد حمايت معنوي ميبينيم و گمان ميكنيم همين كه مثلا تعداد موارد استفاده از هشتگ «شأن سينما» آن هم با نوشتار غلط و ناگزير «شان سينما» در شبكههاي اجتماعي زياد شود، به طور مستقيم به معناي قدرت پيدا كردن كمپين و تامين هدف اصلي آن يعني رفع يا كاهش توقيف فيلمهاست!
به خاطر دارم زماني نهچندان دور را كه تصوير و تعبير «من عضو خانه سينماي ايران هستم» هزاران بار در فيسبوك و اوايل رواج اينستاگرام در ايران به چشم ميخورد اما در يكي از تجمعهاي مقدماتي براي اعتراض به بسته شدن خانه سينما در دوران دولت دهم، جمعيت قابل توجه كه هيچ، حتي متوسطي هم در كوچه محل ساختمان جامعه اصناف سينمايي ايران ديده نميشد.
به بسياري از شاگردان و دوستان كه در آن نمايشهاي مجازي حمايتي عضو بودند، گله كردم كه پس چرا پشتيبانيتان صرفا مجازي بود و عينيت نيافت و به حضور منجر نشد؟ گفتند ميخواستيم بياييم اما محل خانه سينما را بلد نبوديم! امروز و مثلا در كانالهاي تامين بودجه لازم جهت يك فعاليت خيريه، انساني يا زيستمحيطي تشكيل شده، اين وضعيت صرفا مجازي شدت هم يافته است.
اعضا گاه به اين قصد كه ببينند آنجا چه خبر است و چه كساني عضوند و چه ميگويند، گاه به اين نيت كه با چند فرد مشهور در تماس قرار بگيرند و گاه به شوق روايت نزد همكاران و فاميل كه «من با فلاني و بهماني عضو يه گروهم» وارد شدهاند و به نتايج و اهداف شكلگيري آن گروه يا كانال، كاري ندارند.
وقتي اينگونه كمپينها كاملا خارج از دامنه بهانههاي فرهنگي و هنري پديد آمده باشد، كنجكاويها و خاله زنكيهايي از اين دست، آزاردهندهتر ميشود؛ و اين درست شرايطي است كه در كمپين تلاش براي نگهداري «آخرين بازماندگان» يوز ايراني با عنوان «يوز تا ابد» رخ داده.
بسياري آگهي و پوستر فيلم و تئاتر خود يا دوستان را در آن به معرض تماشا ميگذارند و برخي به اين قصد عضو آن هستند تا بدانند جا و زماني كه برقراركننده اصلي آن هديه تهراني بار بعدي ميرود تا براي جلب كمكهاي مردمي بكوشد، كجا خواهد بود تا بتوانند بروند و يكي دو سلفي با او بگيرند.
آيا دارم ماهيت و اصالت اين كانال تلگرامي را زير سوال ميبرم؟ هرگز! اين حواشي و حوالي به هر حال وجود دارند و اساسا ستارهها در هر نقطه و هر دوره با آگاهي از اينكه كساني فقط از سر علاقه به آنها وارد كمپين خواهند شد به اين فعاليتهاي انساني يا زيستمحيطي دست ميزنند. اما چه بهتر و سودمندتر كه حتي همانها هم به ياري بشتابند و از ترويج و تبليغ تا اقدام عملي، كمكي به تامين اهداف كمپين برسانند.
اگر كنار اين افراد و همگروهي و عكس گرفتن، اعتباري دارد، قطعا كوشش در مسير هدف ملموس آنها نيز ميتواند امكانات پز دادن دوستاني از اين دست را افزايش دهد. آن هم در موردي مانند هديه تهراني كه به واقع فقط بابت درك و علاقه به موجوداتي كه آرزوي بقاي آنها را در سر و در دل دارد، پاي در اين مسير نهاده و از هر برداشت و اتهام احتمالي كه ميان مردمان و برخي همكاران رايج است - از اطلاق «لوسبازي» به كل اين كوشش تا اين نوع قضاوتهاي كترهاي و فلهاي كه «حمايت از آدمها رها كردهاند و به مُشتي حيوان چسبيدهاند» - ابايي ندارد.
تهراني كه در دو سه سال اخير بار ديگر جلوي دوربين رفته و كار كرده و ميكند، حتي در يك جلسه نمايش و پرسش و پاسخ و ردكارپت و افتتاحيه و «اكران مردمي» كه در يادداشتي ديگر به ابتذال آن پرداختم، حاضر نشده و نميشود.
اما حالا به نيت اعلام شماره حسابي كه امكان كمك به تامين بودجه ابقا و احياي نژاد يوز ايراني را به تدريج و به زحمت فراهم ميكند در اكرانهاي ويژه فيلمهايي بدون بازي خودش حضور مييابد.
به روشني ميتوان ديد كه حرف زدن برايش خوشايند نيست. از بازيهاي رايج و جاري امروزي سلفي گرفتن با مردم هم بديهي است دل خوشي ندارد. حتي اگر «رگ خواب» و تماشاي رنجهاي عاشقي زني چون مينا كه ليلا حاتمي بر پرده جان بخشيده، برايش لطف يا دستكم كنجكاوي داشته باشد، «اكسيدان» لابد ندارد يا كمتر دارد.
ممكن بود اگر انگيزه تامين اعتبار براي كمك به يوز ايراني نبود، هرگز كنجكاو و پيگير نميشد كه فيلمي چون «اكسيدان» را ببيند. اما به آن هدف انساني، طبيعي و غيرسينمايي اين تحمل و همراهي سينمايي را هم از خود نشان ميدهد.
غمبار است كه امتداد اين حضورها هم اغلب به جاي همراهي همگاني در تامين آن بودجه مورد نياز، به بارها و بارها به اشتراك گذاشتن تصاوير او و ليلا حاتمي در اكران ويژه «رگ خواب» ميانجامد و همه در مورد دو ستاره كه از نيمه دهه هفتاد ظهور كردند، طبع نوستالژيكشان گل ميكند و در وصف اينكه كدام كمتر و كدام بيشتر غبار زمان را بر رخسارش بازتاب ميدهد، اظهارنظر ميكنند و... سر آن «ديگري» اصلي كه تهراني اعتبارش را خرج ميكند، هنوز بيكلاه مانده و منابع لازم براي احداث پناهگاه حفاظت شده يوز ايراني تا تامين كامل، راه درازي در پيش دارد. اگر اين حرفها تاثيري بر حس و ذهن هر كداممان داشته به سامانه اين كار در حد وسع خود سري بزنيم: #٤٤٤*٧٨٠*
۰