سرمشقهای چوپانی
عصري در كافهاي در پايين شهر نشسته بودم كه همصحبت يكي از كساني شدم كه به آنها شهروند گفته ميشود. هر چند از گفتن اين كلمه هنوز ترس دارم و فكر ميكنم رفتارهاي يك شهروند بايد با زندگي شهري متناسب باشد.
کد خبر :
۴۴۰۲۸
بازدید :
۱۷۲۲
محمد زينالی اُناری؛ پژوهشگر فرهنگ عامه | عصري در كافهاي در پايين شهر نشسته بودم كه همصحبت يكي از كساني شدم كه به آنها شهروند گفته ميشود. هر چند از گفتن اين كلمه هنوز ترس دارم و فكر ميكنم رفتارهاي يك شهروند بايد با زندگي شهري متناسب باشد. او ميگفت كه رابطهاش با مادرش شكرآب است چرا كه به خاطر اينكه فرزندان نتوانستهاند اسباب حضور او را در مراسمهاي ترحيم اقوام در ولايت فراهم كنند، با ايشان قهر است.
مادر انتظار دارد كه هنوز هم مثل زمان خانمياش در منزل شوهر احترام و عزت داشته باشد، اما فرزندان به خاطر اينكه سبك زندگيشان تفاوت يافته و اين ناشي از اين است كه شيوه كارگري و مزد بگيري را پيشه خود كردهاند، امكان گردشگري خويشاوندي را ندارند.
از جمله سرمشقهايي كه در محيطهاي روستايي و ايلي وجود داشته است، استفاده از پول به عنوان هديه است. رفت و آمدهايي كه در ميان خانوادهها وجود دارد، بيشتر به جهت همزيستي و همپوشاني مادي بقا داشته و افراد براي حمايت همديگر، پولهايي به صورت امانت و در قالبهاي مختلفي در مراسمهاي عروسي و عزا به هم ميدادند.
شاباش، پاگشا، قرض و... پولهايي بودند كه مردم به هم ميدادند تا ميان آنها واسطهاي براي ارتباط و حمايت باشد. جماعتهاي كوچك محلي با اين وسيله همديگر را در روستاها و ميان ايل حمايت و حفظ ميكردند. پول مانند يك كالاي واسطه ميان آنها رد و بدل ميشد و موجب احساس حمايت و از قبل آن احساس تعلق و وجود ميشد.
همين داد و ستدها در شهر به يك نوع تجمل تبديل شده و عروسيها و عزاها را به يك سري مراسمهاي آييني و نمايشي جديد تبديل كرده است. چه بسا كه شهرنشينان امروزي زمينه سرمايهگذاري در اين روابط را نداشته و در صورتي كه افراد ضعيفي بودهاند، از قوم و دوستان طرد شدهاند.
يكي ديگر از اين قبيل چالشهايي كه دست و پاگير زندگي شهرنشيني اغلب اهل ولايت شده است، چه بسا قريب به اتفاق شهرنشينان امروزي از اهالي ولايات مختلف هستند، ازدواجهايي است كه مراسمهاي قديمي آن در ولايات، زبانزد است. هنوز هم طرفداران احياي فرهنگ بومي علاقه دارند كه به نشان دادن و ثبت اين قبيل مراسمهاي جلوهگر و جذاب تلاش كنند.
اما شهري شدن اين مراسمها، موجب تكلفهاي بسياري شده است. در يكي از مراسمهاي خواستگاري كه حضور داشتم، افرادي كه مدتها از شهرنشيني آنها گذشته بود، نسبت به اهداي قطعه زميني توسط داماد به خانواده عروس چانهزني ميكردند. اين در حالي بود كه در زندگي شهري، زميني جز خانه و محل كار وجود نداشته و اين قبيل تعارفات موجب تشريفات دردسرسازي ميشود.
در روستاها، اغلب افرادي بودند كه سمت و نقش رياست خاندان و بزرگ طايفه را بر عهده داشتند و در گذشته در ساختارهاي خان خاني و ايل و بيگي هم كاركرد داشتهاند. نظام سلسله مراتبي قدرت خويشاوندي قديم، امروز در شهر كاركرد ندارد، اما فرهنگي كه آنان داشتند، يعني نظارت بزرگ خويشاوند بر ساير اقوام، امروز نيز جاي خالي خود را نشان ميدهد.
رسم اين بوده كه آنها بر رفتار و سلوك قوم و خويش، رهبري و نظارت داشته و موجب كنترل اخلاق و همبستگي قوم باشند. اما امروز، اين ساختار محبت و قدرت از بين رفته و همه سر خود رها شدهاند. جماعت در شهر تبديل به طايفه سرگرداني شدهاند كه هيچكس از ديگري خبري ندارد و همواره جاي خالي گمشدهاي را حس ميكنند. بسياري از اين مينالند كه اگر آن روح آييني قوم قديمي باقي ميماند، اينقدر ناهنجاري و خروج از مدار زندگي رخ نميداد.
يكي ديگر از اين سرمشقها، هدايت و كنترلي است كه اغلب توسط همين ايده و فكر در شهرهاي امروزي رواج دارد. در گذشته و در آغاز توسعه آسفالتهاي جادهاي در ورودي اغلب روستاهاي ميان راه، دستاندازهايي به صورت لاين برجسته عرضي جلوي راه ساخته ميشد تا خودروها سرعت خود را كنترل كنند. اين دستاندازها، همچون پشته خاكي است كه يك كشتكار يا چوپان بر سر مسير آب يا گله قرار ميدهد تا آن چيزي كه عايدي او است از مدار خود منحرف نشود و اين مانع رسالتي در جهت كنترل و حفظ سرمايههاي وي دارد.
با رونق اين تفكر، در شهرها هم از چنين مانعهايي آن هم به وفور استفاده شد، حال آنكه عنصر رنگ و متن در شهر از قديم براي كنترل سرعت و تحرك مردم كار كرد داشته و استفاده از آن چندان مورد توجه قرار نگرفته است. هر قدر شهرها به طرف گروههاي بوميتر و زندگيهاي طبيعيتر نزديك ميشود، ميزان استفاده از اين موانع افزايش مييابد و هر قدر شهرها به سمت رويكردهاي تعاملي و گفتوگويي و رفتارهاي صنعتي و هنرمندانه پيش ميرود، استفاده از اين عنصر كمتر است.
شهرهاي ما اسير خط مشيهاي زندگي خصوصي و عمومي خاصي شدهاند كه سرمشقهاي خود را نه از زندگي شهروندي كه الگويي جديد است، بلكه از سبك زندگي غالب بومي ميگيرند و اين نوع شيوهها براي شهري شدن زندگي نيازمند بازنگري هستند. البته اين بازنگري به دليل اجبارهايي چون كمبود درآمد و تفاوت طبقاتي صورت خواهد گرفت.
اما به نظر ميرسد از اين بابت كه جمعيت شهرنشين دچار يك نوع تفكيك اجتماعي درآمدي شده است، گروههاي موفق و ناموفقي در باب رعايت شؤونات پيشين توليد شدهاند كه با وجود ترك اجباري رسمهايي چون تجملات آييني شده، توسط گروه ضعيفتر، گروه قويتر روز به روز ابزارها و افزار اين قبيل مراسمها را پرورش و رونق ميبخشد.
تا جايي كه با پديد آمدن وسايل ارتباطي جديدي كه مردم را به صورت تصوير و متن با هم مرتبط كرده است، آيينهاي تجملي جديدي در زندگي روزمره شهروندان بهرهمندتر خودنمايي كرده و موجب واكنشهاي متعارض گروه ديگر هم ميشود.
۰