پدرسوخته‌ها، رعایای ما چه غذاهایی می‌خوردند و ما بی‌خبر بودیم!؛ درخواست خاص امیرکبیر از ناصرالدین شاه

پدرسوخته‌ها، رعایای ما چه غذاهایی می‌خوردند و ما بی‌خبر بودیم!؛ درخواست خاص امیرکبیر از ناصرالدین شاه

«...ناصرالدین‌شاه با امیرکبیر بر سر سفره نشست و یک شکم سیر ماست و خیاری که به‌اصطلاح رعیت می‌خوردند تناول کرد و رو به امیرکبیر گفت: «پدرسوخته‌ها، رعایای ما چه غذاهایی می‌خوردند و ما بی‌خبر بودیم! هر کس نارضایتی کرد و کفرانِ نعمت گفت به چوب و فلک ببندینش!»

کد خبر : ۱۵۱۰۴۱
بازدید : ۸۶

ناصرالدین‌شاه رو به امیرکبیر گفت: «پدرسوخته‌ها، رعایای ما چه غذاهایی می‌خوردند و ما بی‌خبر بودیم! هر کس نارضایتی کرد و کفرانِ نعمت گفت به چوب و فلک ببندینش!»

نقل است روزی امیرکبیر که از حیف‌ومیل سفره درباریان به تنگ آمده بود از شاه قاجاری می‌خواهد از ماست و خیار و نانی که رعیت سر سفره‌شان است، میل کند تا قدر غذاها را بیشتر بداند.

شاه نیز از سرآشپزش می‌خواهد ماست و خیار و نانی که رعیت می‌خورد برایش آماده کند. سرآشپزباشی هم دستور می‌دهد برای ناهار شاه یک من ماست پرچرب اعلاء، ۲ من خیار نازک و قلمی ورامین، ۳ کیلو مغز گردوی سفید بانه، یک من پیاز اعلای همدان، یک کیلو کشمش و مویز شاهانی، ۳ من نان کنجدی دوآتشه و یک کیلو نعناع باغی و سبزی‌های بهاری آماده کنند تا غذای فقیرانه شاه آماده شود....

«...ناصرالدین‌شاه با امیرکبیر بر سر سفره نشست و یک شکم سیر ماست و خیاری که به‌اصطلاح رعیت می‌خوردند تناول کرد و رو به امیرکبیر گفت: «پدرسوخته‌ها، رعایای ما چه غذاهایی می‌خوردند و ما بی‌خبر بودیم! هر کس نارضایتی کرد و کفرانِ نعمت گفت به چوب و فلک ببندینش!»

شاید بد نباشد بدانید که ضرب‌المثل «ماست‌ها را کیسه کردن» در همین دوران قاجار و در خیابان مختاری امروز که زمانی بازار ماست فروشان در آن قرار داشت رواج پیدا کرد و حکایت جالبی هم دارد.

پدرسوخته‌ها،

31

داریوش شهبازی در کتاب «پرسه در دارالخلافه» در مورد این اصطلاح می‌نویسند: ... مختارالسلطنه مردی بسیار کاردان و با تدبیر بود و به محض رسیدن به تهران، اوضاع را در دست گرفت و گروهی را موظف کرد تا بر قیمت مواد خوراکی نظارت کنند و جلو گران‌فروشی را بگیرند...

روزی مختارالسلطنه تصمیم گرفت که خودش قضیه را پیگیری کند. پس با لباس مبدل به لبنیات‌فروشی رفت. ماست فروش گفت: چه می‌خواهید؟

مختارالسلطنه گفت: ماست می‌خواهم.

ماست فروش با تردید نگاهی به مختارالسلطنه کرد و بعد پرسید چه جور ماستی می‌خواهید؟

مختارالسلطنه با تعجب پرسید؟ مگر چند جور ماست دارید؟

مرد گفت معلوم است که اهل تهران نیستید که چیزی نمی‌دانید! ما دو جور ماست داریم. یکی ماست معمولی و یکی هم ماست مختارالسلطنه.

مختارالسلطنه که حسابی حیرت کرده بود، پرسید: این ماست‌ها چه فرقی با هم دارند؟

ماست فروش گفت: این ماست نصفش آب است و ما آن را به قیمتی که مختارالسلطنه تعیین کرده است، می‌فروشیم.

مختارالسلطنه پرسید: حالا مردم عادی چطوری آن ماست را که شبیه دوغ است، می‌خورند.

32

ماست فروش گفت: ماست را داخل کیسه می‌ریزند و آویزانش می‌کنند یک مدت که بماند، آبش خارج می‌شود و ماست سفت می‌شود.

مختارالسلطنه دستور داد او را آویزان کنند و ماست‌های آبکی را در شلوار فروشنده بریزند و گفت: آن‌قدر بماند تا آب‌هایی که در ماست مردم ریخته از شلوارش بریزد.

منبع: همشهری

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید