ناصرالدین شاه در منچستر؛ دیدن بیل مکانیکی و خوردن غوره با پلو!

ناصرالدین شاه در منچستر؛ دیدن بیل مکانیکی و خوردن غوره با پلو!

ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمی‌کرد. خود او نام یادداشت‌هایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامه‌ها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما می‌گذارند. در اینجا گزیده‌ای از خاطرات یک روز از سفر سوم شاه به فرنگستان را می‌خوانید.

کد خبر : ۱۵۴۵۹۴
بازدید : ۶۰۸۴

فرادید| سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال 1268 شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند، بلژیک و انگلستان شد.

به گزارش فرادید؛ در اینجا گزیده‌ای از روزنامۀ خاطرات او در روز سه‌شنبه بیست و پنجم تیرماه سال 1268 شمسی (ذی‌القعده سال 1306 قمری) را می‌خوانید که مربوط است به حضور شاه در شهر منچستر انگلستان:

امروز باید به دیدن کانال جدیدی برویم که در منچستر بنا کرده‌اند و می‌خواهند بواسطه این کانال این شهر را با شهر لیورپول متصل کنند . . . در این کانال هشت هزار عمله کار می‌کنند و بعضی ماشین‌ها هم از برای تسهیل کار ساخته‌اند . . . مثلا یک ماشین ساخته‌اند . . . زنجیرها و میل‌های بلند دارد . . . با کمال قوّت مثل قوچ‌های جنگی سر را زمین می‌گذارد و با قوت بلند می‌کند و خاک در او پر می‌شود . . . قریب بیست خروار خاک می‌ریزد در بار کشتی . . .

بعد قدری استراحت کردیم باید به حمام برویم . . . دم حمام جمعیت زیاد بود، وارد حمام شدیم . . . یک اطاق بزرگ خوبی است، حوض فواره دارد و قونسول ما که در منچستر است قدری غوره و پلو حاضر کرده است، خیلی خوشمان آمد چون در اینجاها رسم نیست غوره بخورند، فرموده بودیم که پیدا و حاضر بکنند . . . لباس پوشیده از حمام بیرون رفتم. هیچ دامادی را به این اجتماع تا به حال از حمام بیرون نیاورده‌اند، آنقدر جمعیت بود که به زحمت خود را به کالسکه رسانده در را بسته به منزل آمدم . . .

تالار پر بود از زن‌های خوشگل که همه لباس سینه‌باز پوشیده و جواهر زده بودند . . . بعد یک شخصی خطبه مفصلی که نوشته در دست داشت خواند، ما هم قریب به ده دقیقه جواب خطبه او را دادیم و ملکم به زبان انگلیسی به آن‌ها گفت، آنها همه خوشحال شدند و هورا کشیدند . . .

بعد شخصی که رئیس کمپانی‌هایی است که در کارون باید کار بکنند آمد اجازه خواست خطبه بخواند، به ملکم فرمودیم بپرس مختصر است یا مطول؟ همینکه ملکم پرسید بی‌اختیار تمام مردم خندیدند، ما هم زیاد خندیدیم، مردم همچو تصور می‌کردند که منظور ما این بود که خطبه خواندید جواب دادیم، دیگر چونه‌درازی چه می‌کنی؟ چه گه می‌خوری؟ مردیکه خیلی خفیف شد . . . در آنجا شام خوردیم و راحت کردیم، مردم تا دو ساعت متصل می‌رفتند تا تمام شدند.

۱۱
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید