چطور یک چغالهمشدی باباشمل میشد؟
لوطیها مجاز نبودند هر شغل و پیشهای برای گذران زندگی انتخاب کنند. در مرام آنها نبود برای امرار معاش سراغ مشاغلی چون دلاکی، حمالی، حلاجی و مقنیگری بروند. در میان مشاغل، لوطیها بیشتر سراغ توتفروشی، فرفرهسازی، دوغفروشی، طبقکشی، دکانداری و میوهفروشی میرفتند.
در جرگه لوطیها سلسله مراتبی وجود داشت که جایگاه لوطیها بر اساس آن تعریف میشد. آن لوطی که تازه وارد بود برای صعود در این سلسله مراتب و رسیدن به درجات بالاتر باید آزمونها و امتحانهای بسیاری را با موفقیت پشت سر میگذاشت.
در ادامه به جالبترین نکات از نظام سلسله مراتبی لوطیها، آزمونهای جالب و عجیب و غریب ورود به این جرگه پرداختهایم.
لوطیها مجاز نبودند هر شغل و پیشهای برای گذران زندگی انتخاب کنند. در مرام آنها نبود برای امرار معاش سراغ مشاغلی چون دلاکی، حمالی، حلاجی و مقنیگری بروند. در میان مشاغل، لوطیها بیشتر سراغ توتفروشی، فرفرهسازی، دوغفروشی، طبقکشی، دکانداری و میوهفروشی میرفتند.
لوطیها صرفا از طبقه متوسط و یا ضعیف اقتصادی نبودند. حتی برخی از اعیان، اشراف و تاجرزادهها هم مراحل ورود به جرگه لوطیها را طی میکردند و به درجه داشی میرسیدند.
مانند حاجی کاظم ملکالتجار که در جوانی به مقام داشی رسید و یا شاهزاده عزیز، نواده مویدالدوله که به مقام باباشملی دست یافت.
باب ورود به جرگه لوطیها برای همه باز بود اما یک آدم عادی فقط با رعایت موازین اخلاقی و اجرای مو به موی مرامنامه نانوشته لوطیها بود که میتوانست وارد گروه شود.
ورود به این جرگه تازه اول کار بود، چون لوطیگری هم مراحل و طبقاتی داشت. آنها به تازهواردها «چغاله مشدی» میگفتند.
۳۰ دور اگر یک چغاله مشدی دور چالحوض شنا میکرد، ۱۰ پرس چلوکباب را یکجا میخورد و یا یک سینی پر از توت را بیآنکه زمین بگذارد از کن به تهران میآورد و نیز در چند امتحان عجیب دیگر هم قبول میشد، جواز لازم برای ارتقا به مرتبه داشی یا داشمشدی را کسب میکرد.
۱۵ باباشمل در تهران ۱۵۰ سال پیش وجود داشت. باباشملی بالاترین مرتبه لوطیگری بود. کسی باباشمل یا بزرگ لوطیهای محله میشد که مرامنامه اخلاقی را مو به مو رعایت کرده باشد.
هر محله فقط میتوانست یک باباشمل داشته باشد؛ چون باباشملی جایگاهی بود که همه داشها و لوطیها به آن احترام میگذاشتند و حرف آخر را او میزد.
۷ وصله از لوازم اختصاصی لوطیها، ظاهر آنها را از آدمهای عادی جدا میکرد. آنها یک جام برنجی کرمانی، یک دستمال ابریشمی کاشانی، یک چاقوی اصفهانی، یک جفت گیوه تخت نازک، یک چپق از جنس چوب عناب یا آلبالو، یک زنجیر بیسوسه یزدی و یک شال داشتند که به صورت لام الف لا دور کمر بسته میشد.
منبع: همشهری