(عکس) دیدار تاریخی آیتالله جوادی آملی با گورباچف
درست در اوج قدرت کمونیسم بر جهان دو قطبی، نامهای بیواهمه به قلم بنیانگذار سومین قطب جهان سیاست که بیش از یک دهه از عمر آن نمیگذشت، نوشته شد. در این نامه به صراحت خبر از شکسته شدن استخوانهای سوسیالیسم داده شد و علت آن را هم «خدا زدایی» و «دین زدایی» از جامعه شوروی عنوان کرد و تنها راه فهم و مواجهه با مسائل و قضایای جهان مادی را جز از میسر خدا و دین ممکن ندانست.
امروز چهاردهم دی ماه سی و پنجمین سالروز صدور نامه تاریخی امام خمینی (ره) خطاب به میخائیل گورباچف رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۶۷ است.
روز اول سال ۱۹۸۹ برابر با ۱۱ دی ۱۳۶۷ نامه آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی صادر شد.
امام خمینی در این نامه که خبر از سرنوشت سیاه و مرگ کمونیسم داشت به مقامات ارشد اتحاد جماهیر شوروی گوشزد کرد از کشورهای غربی تبعیت نکنند.
ایشان در این نامه تاریخی از شکسته شدن صدای استخوانهای مارکسیسم خبر دادند آن هم در دورهای که اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یکی از دو قدرت بزرگ جهان، قدرتنمایی میکرد و جنگ سرد هنوز تمام نشده بود.
نامه امام از نظر زمانی در دورهای نوشته شد که دیوار برلین که نماد جدایی بلوک شرق و غرب از یکدیگر بود بین دو کشور آلمان شرقی و غربی وجود داشت و حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی و مقدرات مردم در جمهوریهای این کشور در اوج قدرت حزب کمونیست، پا برجا بود.
امام امت از گورباچف خواست تا «خدا زدایی» و «دین زدایی» از جامعه شوروی در اواخر قرن بیستم را که بزرگترین و بالاترین ضربه را به مردم این کشور زد، کنار گذارد و بداند که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از میسر خدا و دین ممکن نیست.
نامه تاریخی امام خمینی به وسیله هیاتی سه نفره مرکب از آیتالله عبدالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و مرضیه حدیدچی دباغ در تاریخ ۱۴ دی ۱۳۶۷ به مسکو برده شد و تحویل رهبر اتحاد جماهیر شوروی شد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نامه خود را اینگونه آغاز کرد: «جناب آقای گورباچف، صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس میشود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصا در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفتهاید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم.
هر چند ممکن است حیطۀ تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن، حل پارهای از مشکلات مردمتان باشد ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است.
و اگر به فراتر از این مقدار فکر میکنید، اولین مسئلهای که مطمئنا باعث موفقیت شما خواهد شد، این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدا زدایی» و «دین زدایی» از جامعه، که تحقیقا بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست.
البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینۀ اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید ولی حقیقت جای دیگری است.
شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعۀ خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بنبست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست
جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید.
مشکل اصلی شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعۀ بشری در غرب و شرق است، به درآورد.
حضرت آقای گورباچف، ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید ولی خود میدانید که ثبوتا اینگونه نیست.
رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علیالظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید.
امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم ولی از شما جدا میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایههای پوسیدۀ ۷۰ سال کژی جهان کمونیسم را از چهرۀ تاریخ و کشور خود بزدایید.
امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان میتپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.
آقای گورباچف وقتی از گلدستههای مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از ۷۰ سال بانگ «الله اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت.
لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهانبینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون میدانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمیدانند.
قهرا جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه میدانند. در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از «حس و عقل» میباشد و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم میباشد گر چه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است، و چیزی که ماده ندارد، میتواند موجود باشد و همان طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.
قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده می شد. لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی الله َ جَهرَةمی فرماید:لاَتُدرِ کُهُ الأبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصارَ وَ هو اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.
از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، به خصوص فلاسفۀ اسلامی، بیندازم. فقط به یکی ـ دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم میتوانند از آن بهرهای ببرند بسنده میکنم.
این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمۀ سنگی یا مجسمۀ مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان میبینیم که انسان و حیوان از همۀ اطراف خود آگاه است. میداند کجاست در محیطش چه می گذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمیمیرد و باقی است.
انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق میخواهد و شما خوب میدانید که انسان میخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانۀ وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.
اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفۀ غرب در این زمینه، به نوشتههای فارابی و بوعلی سینا ـ رحمة الله علیهما ـ در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی رحمة الله علیه ـ در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صِرف که منزه از حس میباشد نیازمند است؛ و ادراک شهودیِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیدۀ حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیۀ درالمتألهین ـ رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین والصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که:
حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا و به خصوص محیالدین ابن عربی نام نمیبرم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویا دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما میخواهم دربارۀ اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که میتواند وسیلۀ راحتی و نجات همۀ ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید.
نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک میدانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمیکنید که مذهب مخدر جامعه است.
راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب آمریکایی» مینامند.
در خاتمه صریحا اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی میتواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.
والسلام علی من اتبع الهدی. »
گزارش سفر
آیتالله عبدالله جوادی آملی که مسوولیت هیات سه نفره به اتحاد جماهیر شوروی را بر عهده داشت بعد از مراجعه به کشور در گزارشی از جزییاتی که بر او و هیات همراهش گذشته بود، گزارشی به این شرح داد: «آنها قبلا سؤال کردند: شما چند نفر هستید؟ (میخواستند یک یا دو نفر را بپذیرند) هیات گفت ۳ نفر از طرف حضرت امام (قدس سره) آمدهاند که به هیچ وجه کم نمیشود، به علاوه سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو نیز حتما باید حضور داشته باشد بنابراین ۴ نفر هستیم.
آنها نیز ۴ نفر بودند؛ گورباچف، رییس و رابط سیاسی حزب آنها، معاون وزیر خارجه، مترجم و خبرنگاری نیز دور از جلسه مینشست که برای حزب گزارش تهیه کند.
وقتی هیات وارد شد، آنها در کمال ادب و احترام استقبال کردند، این دیدار در حدود ۲ساعت و چند دقیقه طول کشید، چند دقیقه اول به تعارفات معمولی گذشت.
از جمله مطالبی که آقای گورباچف ابتدائا مطرح کردند این بود که: «ما با داشتن تفکرات گوناگون میتوانیم زندگی مسالمتآمیزی در کنار یکدیگر داشته باشیم و چون شما برای ابلاغ پیام مهمی آمدهاید من وقت شما را نمیگیرم.
پس از سخن ایشان، هیات ایرانی شروع به انجام مأموریت رسمی خود نمود.
اولین سخنی که هیات مطرح نمود، این بود که: سال نو را که میلاد یکی از بزرگترین پیامبران الهی است، تبریک میگوییم و به همین مناسبت پیام یکی از رهبران الهی را برای شما قرائت میکنیم.
چون مضمون این نامه بسیار بلند بود، چارهای نبود جز اینکه با تأنی و جمله به جمله برای آنها خوانده شود، تا آنها خوب تلقی و منتقل کنند. در بعضی موارد، مترجم میگفت که تکرار کنیم تا خود بفهمد و تکرار کند. در تمام این مدت (که بیش از ۳ربع بود و با ترجمه به یک ساعت بالغ شد)، آقای گورباچف با کمال ادب گوش میداد. ایشان در طول مدت قرائت پیام، بعضی مطالب را شخصاً یادداشت میکرد و برخی را معاونین و دستیاران او.
تغییر رنگ گورباچف
کار قرائت پیام و ترجمه آن، یک ساعت به طول انجامید و در این مدت، گورباچف در کمال ادب گوش میداد و تنها در دو جای پیام، رنگ چهرهاش تغییر کرد و صورتش سرخ شد. یک مورد آن در قسمتی از پیام بود که امام میفرماید «دیگر کمونیست را باید در موزههای تاریخی جهان بنگریم.» ایشان در خلال قرائت پیام نیز بعضی از مطالب را یادداشت میکرد و برخی از مطالب را نیز معاونان و دستیارانش یادداشت میکردند.
پیام حضرت امام (قدس سره) دعوت به اسلام بود و در آن از مسائل سیاسی چون قطعنامه یا آتشبس یا … سخنی به میان نیامده بود و فقط در جملهای با اشاره به موضوع افغانستان فرمودند: «اگر شما اسلام را بشناسید، دیگر در مورد افغانستان این گونه نمیاندیشید و تجدید نظر میکنید.» این مطلب نیز به نوعی به همان عینیت سیاست و دیانت اشاره داشت که امام (قدس سره) به خوبی به آن وفادار بودند.
در پایان پیام نیز امام راحل، ضمن تأکید بر قدرتمندی جمهوری اسلامی ایران به عنوان پایگاه جهانی اسلام فرمودند: «ما همچنان بر زندگی مسالمتآمیز و روابط متقابل معتقدیم و آن را محترم میشماریم.»
کل پیام، دعوت به اسلام بود، این همان سیاستی بود که عین دیانت است و دیانتی که عین سیاست است. مسایل سیاسی مصطلح اصلا در این پیام نبود، یعنی یک کلمه درباره قطعنامه ۵۹۸ و حالت نه جنگ، نه صلح و مانند آن نبود، فقط در پایان پیام، حضرت امام (قدس سره) درباره افغانستان اشاره فرمودند که «اگر شما اسلام را به درستی بشناسید، دیگر در مورد افغانستان این چنین نیندیشیده و تجدید نظر میکنید.»
اگر چه پیام امام راحل (قدس سره) سراسر «سیاست» بود لکن «سیاست مصطلح» در آن اعمال نشد.
در پایان نامه نیز حضرت امام (قدس سره) فرمود: «ما همچنان به زندگی مسالمتآمیز و حسن همجواری معتقدیم.»
عصاره مطالبی که جناب گورباچف گفتند و مترجم صحنه ملاقات آن را به فارسی برگرداند، عبارت از این بود: «اولاً: از فرستادن نامهٴ حضرت امام خمینی (قدس سره) تشکر میکنیم. ثانیاً: آمادگی خود را برای جواب اعلام کردند.
ثالثاً: گفتند که برخی اشتباهات گذشته را ترمیم میکنیم تا دوباره مبتلا نشویم.
رابعاً: گفتند ما اکنون قانون آزادی ایمان را در دست تصویب داریم.
خامساً: گفتند که من هم در طلیعه سخن گفتم که ما با داشتن افکار و مکاتب گوناگون میتوانیم زندگی مسالمتآمیز و حسن همجواری داشته باشیم و این را نیز افزودند که ما نیز دارای مکتب، فلسفه و ایدهای هستیم.»
آنگاه مطلبی را با لبخند گفتند و سپس دو بار گفتند که این مطلب را به عنوان شوخی میگویم و آن عبارت از این بود که: «معلوم میشود حضرت امام از ایدئولوژی ما خوشش نمیآید، آیا میشود ما نیز ایشان را به مکتب خود دعوت کنیم؟ و فورا گفتند که این فقط شوخی بود.» ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! یکی «دعوت به اسلام» میکند و یکی میگوید: من «شوخی» کردم.
آنچه ذکر شد، عصاره سخنان رهبر شوروی در بخش مکتبی پیام بود.
جناب گورباچف در بخش دوم سخنان خود که مربوط به مسایل سیاسی پیام بود، این چنین گفت: «اما بخش سیاسی پیام را باید توجه داشت و آن اینکه اینگونه نامهها احیانا دخالت در شئون داخلی کشور دیگر است.»
این سخن را به عنوان مهمترین مطلبی که گورباچف گفت، میتوان ذکر کرد.
منابع:
صحیفه امام، جلد ۲۱ صفحات ۲۲۰ تا ۲۲۶
کتاب جعلیات و حقایقی درباره گذشته شوروی و روسیه امروز
منبع: ایسنا