(تصاویر) سفر به ایران قدیم؛ روحانگیز، ثریا و کافه شوکا
در ادامه عکسهایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، خودروهای نوستالژیک، عکسهای فوتبالی و... را مشاهده خواهید کرد.
با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته می کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده شدهای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست.
برای دیدن تصاویر و شرح آن ادامه مطلب را بخوانید:
قاب مشاهیر
قســمتهایی از کتــاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اســفندیاری، (قســمت 67)
بعد از علیرضا، بیش از پیش، آشکارا، تاجالملوک به شاه اصرار دارد که باید در فکر یک جانشین باشد. محمدرضا به من گفت:«در نیویورک باید به یک متخصص مراجعه کنیم ...» دیگر نمیتوانستم ملکه باشم، بلکه زنی بودم که از او انتظاری داشتند که نمیتوانست آن را برآورد... وظیفهای که قادر به انجامش نبودم؛ بنابراین، اوقاتم صرف امور خیریه میشد: ساختمان بیمارستان و محلهای تغذیه رایگان برای مستمندان، تأسیس مدرسه و مبارزه علیه بیدادگری و فقر... تمام سعی من متوجه ساختن بود... خود من نیز هیچ ... و هیچ کوششی در انجام وظیفهای که از من خواسته میشد نمیکردم... دادن پادشاه آینده به ملت ایران.
عزیمت ما به آمریکا انجام شد و عاقبت توانستم آزاد و دور از نگاهها و کنایهها، مدتی از مهلکه دور بمانم. نیویورک را خیلی دوست داشتم، آنجا توانستم بدون اینکه روزنامهنگار مزاحم و فضولی سر راهم کمین کرده باشد، گردش کنم. شهری که آسمانش رنگ پولاد و شیشه را منعکس میکند و سر جایش قرص و قائم ایستاده است. خیابان پنجم - به همراه خانم قراگزلو، پیش یک خیاط مشهور میروم و با استقبال «Hello Empress»روبرو میشوم. نیویورک شهری است آزاد و من خود را آنجا آزاد احساس میکردم... با همه مهربانیهایش، وقتی شاه یک وقت برای «چکآپ» تعیین کرد، ترس وجودم را فراگرفت. اگر!...
تست، معاینه، آزمایش خون... پاسخها مثبت است و همه چیز طبیعی. خاطرمان جمع میشود و شادیمان فراوان... پزشک به محمدرضا توضیح داد که شوک و دلنگرانی و ناراحتیهایی که در سالهای گذشته متحمل آن شدهام، میتواند دلیل نازایی من باشد و اطمینان داد گذراست و همه چیز درست خواهد شد... اطمینان و امید به سویمان باز آمد... بعد از نیویورک، واشینگتن، ضیافتی باشکوه در سالنهای کاخ سفید...
خانم آیزنهاور با پوششی سرخرنگ مرا در آپارتمانهایش گردش داد تا گالری پرترههایی را که هنرمندان با نام و عنوان آمریکایی از او نقاشی کردهاند، به من نشان دهد. رد و بدل حرفهای معمولی و رایج، گفتگو درباره سنجش و تفاوت مد و هوا و غذا....
و دیدارهای غیرضروری و خصوصی... در بازگشت به هتل، با انگشتانم شروع به شمارش میکنم، محمدرضا که کنجکاو شده میپرسد:چه خبره ثریا؟ ساکت میمانم. ژانویه، فوریه، مارس، آوریل، مه ... شانس خودم را حساب میکنم . شماره معکوس برای ۹ ماه عزیزم... شاید هم !...ادامه دارد...
قاب مشاهیر
داستان محافظ میامی در جبهه (نفر سمت راست)
گنده لاتی که حر کربلای ایران شد
شهید شاهرخ ضرغام که پیش از انقلاب بادیگارد کاباره بود و حتی مشروبخوری میکرد. روحیه سرکشی و نافرمانی در لوطیگری و با معرفت بودنش درهم تنیده بود. زمانی که انقلاب پیروز شد در ایام محرم که یک تلنگر زندگی بسیاری از انسانها را متحول میکند، یکی از تلنگرها توسط مرحوم حاج آقامجتبی تهرانی به شاهرخ زده شد و بعد از این جلسات متحول شد و همراه مادر پیر و برادرش به پابوسی امام رضا(ع) رفت و توبه کرد.
شاهرخ ضرغام پیش از انقلاب از جمله فعالان کشتی فرنگی بود که مدتی نیز به عنوان محافظ هتل میامی فعالیت میکرد. او همچنین سابقه دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی را نیز داشت و به قهرمانی جوانان جهان در وزن ۱۰۰ کیلو هم رسیده بود.
آوازه شهامتش به گوش بزرگانی همچون شهید چمران و سیدمجتبی هاشمی فرمانده گروه مجاهدین اسلام رسیده بود و به توصیه چمران به آبادان رفته و به شهید هاشمی فرمانده جنگهای نامنظم فداییان اسلام میپیوندد.
او در تنشهای نظامی اوایل انقلاب از جمله در درگیریهای برارعزیز و سقز در استان کردستان، درگیریهای لاهیجان، خوزستان با گروه خلق عرب، فرماندهی گروهی داوطلب را برعهده داشت. شاهرخ ضرغام در منطقه شمال آبادان به شهادت رسید.(به نقل از فارس و انتخاب)
قاب مشاهیر
صدیقه سامینژاد (روحانگیز) شاید اولین زن قربانی نگاه منفی به سینما و از بین رفتن مرز بین زندگی خصوصی و زندگی هنری
او 3 تیر 1295 در بم بهدنیا آمد. تحصیلاتش سیکل اول دبیرستان و شغل اصلیاش پرستاری بود. او بازیگر دختر لُر، اولین فیلم ناطق سینمای ایران بود. القصه... خان بهادر اردشیر ایرانی، فیلم دختر لر را در سال ۱۳۱۲ در استودیو امپریال فیلم، در بمبئی ساخت. دماوندی (همسر صدیقه) راننده استودیو بود. از آنجایی که یافتن زنی که فارسی بداند و حاضر به بازی باشد، بسیار سخت بود، اردشیر ایرانی به فکر همسر راننده افتاد.
صدیقه زنی ۱۷ساله، بلندبالا و خوشصورت بود. به او گفتند با بازی در این فیلم، نامش به عنوان اولین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد؛ غافل از اینکه همین «اولین بودن» سبب خواهد شد که در سرتاسر زندگی روی آرامش به خود نبیند. دختر لر بر اساس داستان عامیانه «جعفر و گلنار» شکل گرفت. این فیلم پس از مشکلات بسیار آبانماه سال 1312 در مایاک و سپه که دو سینمای معروف آن زمان تهران بودند، به نمایش عمومی درآمد و مورد استقبال قرار گرفت.
صدیقه در روزگاری جلوی دوربین ظاهر شد که هنوز بسیاری از زنان ایرانی محجبه بودند و هیچ زنی قبول نمیکرد جلوی دوربین برود اما صدیقه قبول کرد در این فیلم بازی کند.پس از بازگشت از بمبئی، شوهرش او را طلاق داد و صدیقه بهناچار به کرمان بازگشت تا با مادرش زندگی کند. وی به دلیل بازی و ظاهر شدن بدون حجاب در سینما مورد انتقاد شدید خانوادهاش قرار گرفت و مجبور شد روزهای سختی را پشت سر بگذارد.
صدیقه در سال ۱۳۴۹ در مستند «سینمای ایران از مشروطه تا سپنتا» بخشی از این مصائب را شرح داد و گفت که همه جا همراه با محافظ میرفته تا مبادا مردم به او سنگ پرتاب کنند و به تلخی گریست. وی پس از سه ازدواج ناموفق که دومین آنها با نصرتالله محتشم (همسر سابق ژاله علو) بود و در حالی که فرزندی نداشت، 30 سال آخر عمر را به تنهایی زندگی کرد. روحانگیز سامینژاد تا صبح ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۶ در طبقه پایین خانهای دو طبقه واقع در خیابان پاسداران تهران، سروستان ششم زندگی میکرد و سرانجام در عصر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۶ در تهران در سن ۸۰ سالگی درگذشت.
قاب نوستالژی
کافه شوکا در تهران - سال 1382.(عکس از کاوه کاظمی)
منبع: هفت صبح