خاطرات سرلشکر قدر، چهره ارشد ساواک و سفیر شاه در لبنان

سفر به ایران قدیم؛ شاه گفت به موسی صدر حالی کن که قصد کشتنش را دارند

سفر به ایران قدیم؛ شاه گفت به موسی صدر حالی کن که قصد کشتنش را دارند

او رابطی داشت یعنی یک تاجر شیعه عراقی بود آنجا که با ما دوست بود و با او هم دوست بود. اغلب ما با سید در منزل او ملاقات می‌کردیم به این جعفر آقا پیغام دادم که من می‌خواهم سید را ببینم. سید دیده بود که کفه آخوند‌ها در تهران سنگین شده دیگر حاضر نشد بیاید. به ملاقات من آمد که بله سید خیلی دلش می‌خواهد شما را به بیند ولی حالا دارد می‌رود به لیبی گفتم اتفاقاً قبل از رفتن به لیبی می‌خواهم او را به بینم مطلبی است که باید به او بگویم گفت فردا صبح می‌رود. گفتم در هر صورت برو و به او بگو مطلب مهمی است که باید بگویم اتقاقا قوم و خویش او را در عروسی دختر آقای احمدی دیدم گفتم یادتان است گفت بله گفتم می‌خواستم به او بگویم که جانش در خطر است.

کد خبر : ۲۲۶۸۷۵
بازدید : ۲۶۰

منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخش‌هایی از خاطرات او را جمع آوری کرده که در ادامه بخشی از آن را می خوانید:

سید موسی صدر آدم جاه طلبی نبود... خودش دنبال ریاست جمهوری لبنان بود و سوری‌ها نمی‌خواستند در لبنان بلوا به پا کنند، سوری‌ها تا این حد می‌خواهند که لبنان زیر نفوذشان باشد. البته باید در اینجا بگویم که سوری‌ها هیچوقت لبنان را به رسمیت نشناختند، سفارت هم هیچوقت ندارند یک سفارت در دمشق هست سفارت در بیروت هست.

(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخله‌ی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)

حافظ اسد گفت که ما با رژیم فعلی عراق مخالفیم و این رژیم باید ساقط بشود و این کار را اعلیحضرت می‌توانند بکنند گفتم که آخر ما چطور می‌توانیم رژیم عراق را ساقط بکشیم گفت که ما نمی‌خواهیم شما بکنید ما می‌کنیم ولی شما بما کمک بکنید شما عواملی در کربلا و نجف دارید، ما می‌دانیم شما مسیر تسلیحاتی دارید و ما راه نداریم که به کرد‌های شمال عراق اسلحه برسانیم. بما اجازه بدهید اسلحه بیاوریم به خرمشهر و از طریقی ایران ببریم به کردستان ایران و از کردستان ایران ببریم به کردستان عراق و آن بالا توزیع بکنیم مقارن با آشوب در شمال که نیرو‌های عراقی را بشمال جذب می‌کند. ما در بغداد کودتا می‌کنیم عوامل شما هم در نجف و کربلا به ما کمک کنند و ما متقابلا می‌توانیم برای شما مفید باشیم. 

سؤال: این در سال ۱۹۷۷ یا ٧٤ است؟ چه سالی است.

 آقای قدر: این در سال ۷۸ است

 سؤال: بعد از اتفاقات ۱۹۷۵ بعد از قرارداد الجزایر و بعد از این جریانات

 قدر: بله بعد از آن‌ها گفت ما می‌توانیم برای شما مفید باشیم من حالا منتظر بودم که این‌ها حرف‌هایشان را بزنند بعد گفت قسمت اول درخواست ما؟ گفتم بله شنیدم و من که صلاحیت ندارم بشما بگویم ولی باید بگویم که در الجزیره صدام حسین معاون رئیس جمهور عراق با اعلیحضرت در این مورد کنار آمده‌اند کردستان و ادعا‌های ما را هم روی شط العرب همه را قبول کردند بنابراین من فکر نمی‌کنم که از آن طریق بشود کاری کرد ولی خوب من نظر خودم را می‌گویم و من عین نظرات شما را به عرض اعلیحضرت می‌رسانم.

 اعلیحضرت خودشان می‌دانند ما در زینبیه را هم می‌بندیم و تمام این آخوند‌ها را هم می‌گیریم و تمام این نوار‌ها را جمع می‌کنیم و سید موسی صدر هم در اول تابستان در صحنه سیاست لبنان نخواهد بود گفتم یعنی چه که در صحنه سیاست لبنان نخواهد بود. این خیلی مبهم است. گفت شما همین را به عرض اعلیحضرت برسانید اعلیحضرت خودشان می‌دانند که من چه می‌گویم من دیدم که مطلب است دیگر برنگشتم به لبنان شب با بریتیش اروی  British Airways  از دمشق آمدم به خیلی مهم تهران، صبح وقت‌ها همه گرفته شده بود ولی از طریق رئیس تشریفات استدعا کردم که فوری شرفیاب بشوم. موافقت فرمودند و شرفیاب شدم و به عرضشان رساندم اولاً تا گفتم اسلحه از طریق خرمشهر بیاید و برود، فرمودند که نه این مطلب را به کلی بگویید فراموش کنند ما مطلب کردستان را با عراق حل کرده‌ایم و نمی خواهیم در این مورد تجدید مطلب بشود.

بعد رسیدیم به جریان سید موسی صدر و آخوند‌ها تا گفتم که سید موسی صدر در صحنه سیاست لبنان نخواهد بود فرمودند می‌خواهند سید را بکشند؟ عرض کردم که چاکر اطلاع بیشتری ندارم و فرمودند که بله سید را می‌خواهند بکشند، من می‌دانم بعد یک قدری راجع به زینبیه صحبت شد و تحریکات فرمودند که خیلی خوب ما می‌توانیم چشممان را بر هم بگذاریم، اسلحه شما که بیاید ما چشممان را هم می‌گذاریم ولی دخالتی نمی‌کنیم.

سؤال: یعنی اسلحه بیاید و از خرمشهر برود.

 آقای قدر: بله از خرمشهر برود ما خودمان را به بی اطلاعی می‌زنیم. بعد برگشتم و رفتم به دمشق.

سوال: راجع به سید موسی صدر چیزی نگفتند.

قدر: فقط آن آخر فرمودند که به یک نحوی به این سید احمق حالی کن عین جمله‌ای بود که فرمودند. خیلی عواطف انسانی فوق‌العاده بالایی ایشان داشتند. باوجود تمام این مزاحمت هایی که سید فراهم می‌کرد، فرمودند که به نحوی به سید احمق حالی کن... من برگشتم به دمشق و حافظ اسد نبود، به رفعت اسد جریان را گفتم و برگشتم به لبنان، این‌ها به سرعت یک مقدار اسلحه ارسال کردند. اوضاع در ایران دیگر اوضاع آرام نبود یک حالتی شده بود که کسی به کسی نبود و دستورات زیاد خوانده نمی‌شد و در دستگاه‌ها زیاد خیانت می‌شد به خصوص در ساواک، رئیس ساواک عامل بسیار مضری بود که متأسفانه خریده بودندش حالا کی خریده بود و چطور خریده بود روشن نبود.

سؤال: یعنی مقدم

 آقای قدر: بله متأسفانه پارت اول اسلحه‌ای که به خرمشهر رسید گرفتند.

 سوال: مقامات ایرانی گرفتند.

قدر:بله توقیف کردند فوری از دمشق به ما خبر دادند که چه شد. قرار بود که شما چشمتان را هم بگذارید. گفتم حتماً و باور قطع اشتباه شده اعلیحضرت این را. فرمودند مقارن با این احوال سید موسی صدر عازم لیبی بود. او رابطی داشت یعنی یک تاجر شیعه عراقی بود آنجا که با ما دوست بود و با او هم دوست بود. اغلب ما با سید در منزل او ملاقات می‌کردیم به این جعفر آقا پیغام دادم که من می‌خواهم سید را ببینم. سید دیده بود که کفه آخوند‌ها در تهران سنگین شده دیگر حاضر نشد بیاید. به ملاقات من آمد که بله سید خیلی دلش می‌خواهد شما را به بیند ولی حالا دارد می‌رود به لیبی گفتم اتفاقاً قبل از رفتن به لیبی می‌خواهم او را به بینم مطلبی است که باید به او بگویم گفت فردا صبح می‌رود.

 گفتم در هر صورت برو و به او بگو مطلب مهمی است که باید بگویم اتقاقا قوم و خویش او را در عروسی دختر آقای احمدی دیدم گفتم یادتان است گفت بله گفتم می‌خواستم به او بگویم که جانش در خطر است.

بعد سید می‌رود به دمشق داستان به این ترتیب بود که این‌ها می‌خواستند سید را از بین ببرند به خاطر خودشان ولی می‌خواستند در مقابل این از اعلیحضرت هم یک امتیازی بگیرند که بروند به عراق و الا اگر ما می‌دادیم یا نمی‌دادیم این‌ها این کار را می‌کردند و سوری‌ها با قذافی قرار گذاشته بودند که قذافی بیاید آنجا چون نمی‌خواستند بین علوی‌ها که اعلام کرده بودند آن‌ها شیعه هستند حافظ اسد هم علوی است یک حالت اینطوری به وجود بیاید اینکار را انداختند کردن قذافی و قذافی هم در این کار‌ها خیلی زود باور و ساده لوح است هارت و و پورت می‌کند و بلافاصله حاضر شده بود که بله این عامل امریکا است.

منبع: انتخاب

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید