(تصاویر) آدریان کارتن دی ویارت، جان ویک واقعی

(تصاویر) آدریان کارتن دی ویارت، جان ویک واقعی

آدریان کارتن دی ویارت ( Adrian Carton de Wiart ) جزهیچکدام نبود و به قدری زندگی متفاوتی داشت که غیرقابل باور شد و حتی امروز تبدیل به میم اینترنتی شده . آدریان در پنج می 1880 دریک خانواده رده بالا بدنیا آمد بنا به دو روایت مادرش را در شش سالگی از دست داد بعضی گفتند مادرش فوت کرد بعضی گفتند طلاق گرفت و پدرش یکی از مشاوران و دستیاران پادشاهی بلژیک بود و دو عموی او یکی در وزارت خارجه و دیگری مدیر یکی از بانک های بزرگ بلژیک بودند.

کد خبر : ۲۲۶۹۲۳
بازدید : ۵۲

در تاریخ افراد زیادی بودند که عاشق جنگ بودند از فرماندهان و رهبران تا افراد عادی جامعه و بسیار یا از همان فرماندهان و رهبران اعدام یا تبعید شدند و افراد عادی بعد اذ رد شدن اولین گلوله از کنارشان پشیمان می شدند و یا بعد ها با دیدن صحنه های نبرد و استشمام بوی خون و اجساد در حال سوختن و فساد منطقه جنگ دچار PTSD شده و جنگ زده میشدند البته اگر در جنگ کشته نمی شدند.

آدریان کارتن دی ویارت ( Adrian Carton de Wiart ) جزهیچکدام نبود و به قدری زندگی متفاوتی داشت که غیرقابل باور شد و حتی امروز تبدیل به میم اینترنتی شده . آدریان در پنج می 1880 دریک خانواده رده بالا بدنیا آمد بنا به دو روایت مادرش را در شش سالگی از دست داد بعضی گفتند مادرش فوت کرد بعضی گفتند طلاق گرفت و پدرش یکی از مشاوران و دستیاران پادشاهی بلژیک بود و دو عموی او یکی در وزارت خارجه و دیگری مدیر یکی از بانک های بزرگ بلژیک بودند.

پدر آدریان مدتی بعد از نبود مادر به قاهره مصر منتقل شد تا به عنوان مدیر، وکیل و مستشار بلژیک در توسعه راه آهن و راه ریلی کشور مصر ایفای نقش کند و آدریان هم در آن سالها زبان عربی را کامل یاد گرفت و بعد نامادریش او را به یک مدرسه شبانه روزی در انگلستان میفرستند ، آدریان بخاطر هوش بالا و توانایی هایش توانست به آکسفورد برود اما او علاقه دیگری داشت  << جنگ>>  و دوران تحصیل او مصادف شد با جنگ دوم بویر ( بین انگلیس و زمین داران هلندی ساکن آفریقای جنوبی) .

او یک اشراف زاده بود و تمام اشراف زادان با معرفی نامه پدر به ارتش ها مراجعه میکردند و همه به عنوان سواره نظام گارد پادشاهی با درجه حداقلی کاپتان شروع به فعالیت میکردند ( تقریبا هیچ کاری نمیکردند لباس های همیشه تمیز شده توسط سربازان دون پاییه ، غذای عالی و شکار جز فعالیت های دایم آنها بود ) اما آدریان جنگ واقعی و ارتش میخواست پس خودش را به ارتش بدون نامه از پدر و دروغ گفتن درباره سنش معرفی کرد.

35

آدریان به عنوان سرباز کارتن ( پایین ترین رده ) به جنگ بویر از طرف ارتش انگلیس فرستاده شد . درجنگ به خوبی جنگید ولی از ناحیه شکم مجروح شد ، پدر که متوجه غیبت فرزندش در دانشگاه شده بود بسیار عصبی بود و این غیبت را به عنوان یک فاصله بین تحصیلی درنظرگرفت ولی به عنوان تنبیه درخواست بازگشت فرزند از جبهه جنگ را نداد پس ادریان در جنگ ماند و بعد به هند منتقل شد تا به عنوان دستیار فرمانده ولی با ارتقا درجه سروان خدمت کند

آدریان در هند به توانایی بدنی خود رسید به حدی که درمسابقات همیشه پیروز میشد و علاقه به شکار اسب سواری باعث افزایش مهارت های جنگی او شد و همچنین در 1908 با یکی از دختران خاندانهای بانک دار اتریشی-آلمانی ازدواج کرد. عشق او اما جنگ بود چیزی در افریقای جنوبی و شکار در هند دریافته بود.

جنگ بزرگ ( جنگ جهانی اول)

با شروع جنگ آدریان هم به جبهه ها فرستاده شد درحالی همه فکر میکردند این جنگ در نهایت چند ماه طول میکشد چهار سال خونین طول کشید و اما آدریان…

اول به سومالی فرستاده شد تا با نیروهای محمد بن عبدالله بجنگد در سومالی دو تیر به صورتش برخورد کرد و یک چشم و بخشی از گوشش را از دست داد بعد به سنگرهای جبهه غربی بین المان و فرانسه رفت هفت بار هم درآنجا مجروح شد .

 دست چپش را از دست داد در حالی که دکتر با توجه به از دست دادن دستش به آرامی توضیح میداد که باید یکی از انگشتان دست راستش قطع شود خودش آن انگشت را کند ( صورت دکتر را تصور کنید ) و در ادامه نبرها تیر به شانه ، جمجمه، لگن ، پاشنه پا و پا و همچنین گوش او خورد ( نه هنوز نمرده ) و بخاطر شجاعت و فداکاری نایل به دریافت صلیب ویکتوریا گشت.

36

در ادامه جنگ چندین مدال و جایزه از طرف بلژیک و انگلیس به او داده شد و به درجه سرگردی رسید و به عنوان یک کلونل موقت هدایت بخشی از ارتش را به او دادند و ظاهرعجیب او به عنوان یک ژنرال همه را میترساند یکی از زیر دستان آدریان گفته بود: (( او با یک چشم بند سیاه و یک دست نداشته و دو بازوی باندپیچی شده همراه با عصا و لنگان وارد شد ولی با جذبه و عصبی که همه را میترساند اگر کسی سد راهش بود زبانش به خوبی از خجالت فرد درمی آمد و در روزهای بعد تمام دستورات باقی مانده و جدید زیر نظرش انجام شد و سربازان می دانستند او کسی است که اگر دستور حمله میداد خودش اولین بود حتی با وجود سوند ! حتی دستور تعویض سوندش در میدان نبرد را به من داد. ))

37

بعد از جنگ

همه سربازان باقی مانده به خانه برگشتند بسیاری با نقص عضو و البته تعداد زیادی از آنها در ظاهر سالم ولی بخاطر صحنه ها و خاطرات دچار مشکلات روانی زیادی شدند که اولین مفهوم اختلال اضطراب پس از سانحه PTSD و به قول ما موجی شدن از این جنگ شروع شد این سربازان توانایی کار کردن نداشتند و حتی ترمز قطار ها باعث حمله عصبی آنها می شد.

البته که آدریان متفاوت بود او که تمام آن صحنه ها و حوادث را دیده بود به جای PTSD ، نوستالژی به دست آورده بود . شاد خوشحال مییچرخید و به دنبال جنگ بعدی بود و درباره جنگ اینگونه گفت :

38

((صادقانه میگم ، من از جنگ لذت بردم…و چرا مردم اینقدر به دنبال صلح هستند وقتی جنگ اینقدر خوش میگذره ؟))

جنگ بعدی پیدا شد او از طرف ارتش انگلیس به لهستان رفت و در درگیری ها با بلشویک ها ، اوکراینی ها ، چک ها ، کمونیست ها و…… شرکت کرد و حتی از طرف فرانسوی ها برای مذاکرات صلح بین اوکراین و لهستان رفت که خوب از آدم جنگ دوست پیمان صلحی درنیامد و در ادامه اقامتش در لهستان او درگیری های زیادی با روسهای کمونیست داشت که به خوبی نشان داد این زخم ها چیزهایی هستند که باید از آن ترسید نه مدالهایش و ازطرف دولت لهستان مدالهایی به او اهدا شد و به نوعی شهروند لهستان شد واو سخن دیگری از عدم علاقه به مذاکرات و جنگ دوستی نیزدارد:

39

(( مقامات هرچی دوست دارند فکر کنند و بگن ولی فشار نظامی را نمیتوان حذف کرد و تنها قدرت واقعی و بی جواب ( فلج کننده ) است . میگن قلم از شمشیر بران تر است ولی من می دانم کدام سلاح است و همان را انتخاب میکنم ))

او با توجه به خانواده و درجه نظامی ( ژنرال شده بود ) دوستانی داخل لهستان پیدا کرده بود و به او اجازه اقامت در یکی از این اقامتگاه ها را داد . در پانزده سالی که در آن زمین بود به قول خودش یک روز هدر نداده و هر روز شکار میکرد!

جنگ جهانی دوم

با شروع جنگ جهانی دوم غم و اندوه دوباره اروپا را فرا گرفت البته بجز آلمان نازی ، ایتالیای موسیلینی و آدریان کارتون.

آدریان که حالا کمی پیر شده بود و زخم های جنگ اول اثراتش را بر او گذاشته بود حالا بیشتر نقش مشاور جنگی را داشت و به یکی از رهبران مقاومت لهستان که حمایت قاطع بریتانیا را تبدیل شده بود و ضربات زیادی به ناوگان دریایی نازی ها زد ولی با ادامه جنگ مقاومت لهستان ضعیف شد و از طرف بریتانیا دستور به ترک لهستان داده شد .

 در راه ترک لهستان در کمین نازی ها افتاد و همسر و یکی از همراهانش کشته شد و به زحمت خود را به رومانی رساند و با پاسپورت جعلی و کمک مخفی بعضی از مقامات رومانی فرار کرد .

بعد از لهستان به نروژ رفت تا بخش هایی از نروژ که در اختیار نازی ها بود را آزاد کند و ناوگان دریایی مستقر را نابود کند در راه رسیدن به نروژ هواپیمایش توسط جنگنده های آلمانی مورد اصابت قرار گرفت ( نه هنوز نمرده ) هرچند همراهانش زخمی شدند و او سالم ماند .

نبرد نروژ یک فاجعه تمام عیار بود نیرو های تحت امر آدریان بدون پشتیبانی هوایی و چتر پدافندی بودند و هیچ توپ خانه ای نداشتند و یک جنگ با تلفات زیاد و شکستی عظیم را رقم زد که مجبور به تخلیه نروژ شدند.

بعد از نروژ به ایرلند رفت تا نظرات و گزارشات خود را ارایه دهد هرچند حالا کمی خسته شده بود و خواهان کناره گیری بود اما هیچ کس به اندازه او جنگ دیده نبود.

40

اسیر جنگی

هیتلر خواهان تسخیر یوگوسلاوی بود و دولت یوگوسلاوی از بریتانیا درخواست کمک کرد . آدریان به عنوان مشاور نظامی به یوگوسلاوی فرستاده شد ولی راه مستقیم وجود نداشت باید اول به قاهره میرفت و بعد به یوگوسلاوی، در راه نزدیک سواحل ایتالیا هواپیمایش شناسایی شد و توسط جنگنده های ایتالیایی مورد هجوم قرار گرفت هواپیما سقوط کرد( نه هنوز نمرده ) و ادریان بیهوش شد ولی بعد از نفوذ آب سرد دریا به هوش آمد و شناکنان خود را به ساحل ایتالیا رساند و توسط ایتالیایی ها دستگیر شد.

در دوران اسارت به خاطر جدا بودن کمپ افسران از سربازان دوستان رده بالایی پیدا کرد به گفته یکی از دوستانش او مردی فوق العاده بود و بسیار خوش صحبت با فحش های به یادماندنی . آدریان حتی در زندان هم بیکار ننشست چهار بار فرار کرد و و در پنجمیمن فرارش با حفرتونل از زندان با هفت ماه کندن زمین توانست فرار کند، هر چند یک پیرمرد بی دست و لنگان که چشم بند دزدان دریایی داشت و ایتالیایی نمیتوانست صحبت کند چندان گزینه های خوبی برای مخفی بودن نبود و سریعا پیدا میشد .

اما چرخش ایتالیایی ها داشت شروع میشد از آنجایی که اهل باخت دادن نبودن و دیدند اوضاع جبهه های آلمان چندان مصاعد نیست تصمیم به نزدیکی به انگلیس را گرفتند و آدریان به رم فرستاده شد تا با پیام غلط کردیم به انگلیس برود . ایتالیایی ها برای او سنگ تمام گذاشتند هدایا و لباس ها خوب ایتالیایی به او دادند ولی او که توقع همچین لباس های رنگی نداشت درخواست لباس ساده تر همراه با فحش کرد و گفت من ژیگول نیستم ( معنی ژیگول به عهده خودتان است ) و به انگلیس فرستاده شد.

بعد از جنگ

41

آدریان حالا به بالاترین درجه نظامی رسیده بود همراه با حداقل بیست وسه مدال با ارزش بالا از چندین کشور و نزدیک صد مدال کم ارزش برای شرکت در هر نبرد ، چرچیل اورا مشاور نظامی خود کرد و در تمام مذاکرات چرچیل شرکت داشت و سال ها در هند و چین به عنوان نماینده مستقیم بریتانیا و مشاور نظامی حضور داشت تا در خواست بازنشستگی کرد.

42

 43

آخرین روز هایش را در حومه ایرلند گذراند هرچند چند حادثه مثل لیز خوردن و افتادن زمین داشت که کارش به بیمارستان کشیده شد ولی او اینگونه از دنیا نمیرفت ، یازده بار گلوله خورده بود ، دو بار از سقوط هواپیما نجات پیدا کرده بود و از سه جنگ بزرگ و ده ها نبرد کوچک جان سالم به دربرده بود تا بالاخره در پنجم ژوین 1963 (83 سالگی ) در خواب دست مرگ به او رسید و نماد سرباز نامیرا ( The Unkillable Soldier ) شد.

منبع: جنگاوران

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید