خاطرات دکتر ویلز در ایران عهد قاجار؛ «بازدید از باغ وحش ناصرالدین شاه»

خاطرات دکتر ویلز در ایران عهد قاجار؛ «بازدید از باغ وحش ناصرالدین شاه»

چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن قبل» به فارسی ترجمه شده است. در اینجا بخش کوتاهی از خاطرات او را می‌خوانید.

کد خبر : ۲۲۹۱۲۶
بازدید : ۱۹۶۵۰

فرادید| در اینجا گزیده‌ای از خاطرات دکتر ویلز را می‌خوانید که مربوط به روزهای ابتدایی حضور او در تهران و بازدیدش از باغ وحش ناصرالدین شاه می‌شود:

به گزارش فرادید؛ از آن روزی که به تهران آمده بودم آرزو داشتم هر طور که شده در اولین فرصت به تماشای باغ وحش سلطنتی بروم، ولی بنا بر اطلاعی که اخیرا به ما رسیده بود، این روزها به دستور ناصرالدین شاه همۀ حیوانات باغ وحش را از قفس‌ها آزاد کرده بودند. در این صورت امکان خطر حملۀ آنان به مراجعین بود.

با این وجود تصمیم گرفتیم هر طور شده یک روز کسب اجازه کنیم و به تماشای این باغ وحش اختصاصی برویم. سرانجام موفق شدیم و یک روز صبح به آنجا رفتیم. بیشتر از همۀ این حیوانات از میمون باغ وحش که جانوری آرم و بی آزار بود خوشم آمد؛ حیوانی اهلی و رام و با محبت که اجازه می‌داد به دلخواه نوازشش کنی.

5

عکسی از طاووس کاخ گلستان، سال 1274 شمسی

علاوه بر آن تعداد دو عدد شیر، یک عدد خرس و دو عدد ببر جوان و گستاخ هم بودند. همه اینها در جوار تعدادی گوزن و آهو و بز کوهی به آرامی مشغول گشت زدن در باغ بودند بدون اینکه کاری به کار هم داشته باشند. با این وجود نزدیک شدن کامل به ببرهای وحشی و سرکش اصلا خوشایند و بدون احتمال خطر نبود. در انتهای این باغ وحش قصر ویلایی بسیار زیبای سلطنتی قرار داشت که واقعا تماشایی بود.

آن روز به هنگام مراجعت به اتفاق سرهنگ جی و مستر بی اتفاق جالبی برایمان افتاد. به این صورت که وقتی مشغول گذشتن از زمینهای بایر واقع در پشت باغ وحش به طرف منزل بودیم، ناگهان از لای بوته‌ها و شاخه‌های وحشی کنار رودخانه، متوجه هیکل حیوان درشتی شدیم که در حال آمدن به سمت ما بود. از مشاهدۀ این حیوان به تصور اینکه یکی از شیرهای باغ وحش است که موفق به پریدن از بالای دیوار شده، مو بر انداممان سیخ شد و از شدت وحشت همگی در جا خشکمان زد.

سپس با یک نگاه به طرف هم، بر سرعت قدم‌هایمان افزودیم بدون اینکه قصد دویدن و تحریک و تهییج حیوان را داشته باشیم. عرق سردی سراپای مرا فراگرفته بود و هر لحظه منتظر پریدن حیوان از پشت بر روی شانه‌هایم بودم. چند صد متر جلوتر که بوته‌ها کوتاهتر شد کمی مکث کردیم، زیرچشمی نگاه دیگری به طرف حیوان انداختیم و از آنچه دیدیم دچار خنده و خوشحالی شدیم در عین اینکه از اشتباه و بزدلی خودمان شرمگین بودیم. سگ زرد درشتی را دیدیم که بی اعتنا به احوال آشفتۀ ما سر به زیر در همان مسیر در حال جلو آمدن است.

۲۶
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید