سفر به ایران قدیم؛ یادداشتهای علم، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۴۹: شاه گفت در ماجرای کنفرانس تهران، استالین به دیدن من آمد

یادداشتهای اسدالله علم: تنها صحبت جدی سر ناهار، تعریفی بود که شاهنشاه از من و دوران نخست وزیری من فرمودند. حکایتی [هم] از هنگام کنفرانس تهران در جنگ بین الملل دوم تعریف کردند. فرمودند: چرچیل و روزولت به دیدن من نیامدند، ولی استالین آمد. موقع ملاقات هم که من چون خیلی جوان بودم با حرارت از نداشتن تانک و هواپیما صحبت و شکایت کردم. قول داد یک رژیمان تانک و یک اسکادرون هواپیما اولی در قزوین و دیگری را در مشهد در اختیارم بگذارد.
کد خبر :
۲۳۱۹۴۲
بازدید :
۲۵۶۷
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
چهارشنبه ۹ دی ۱۳۴۹: صبح... در شرفیابی مطلب زیادی...نبود. فرمودند: امروز یک سفیر - سفیر گینه در قاهره - و یک وزیر خارجه دارم - وزیر خارجه هلند - بنابراین کارها را برای روز جمعه بگذار. این هم جمعه! فقط در مورد خاورمیانه قدری گفت و گو شد. فرمودند: در گزارشات سری خواندهام که برژنف میخواهد با رئیس جمهور مصر و لیبی و سودان و سوریه ملاقات کند.... مخصوصاً از سوریه اظهار نگرانی میفرمودند و فرمودند: چنان که سابقاً هم گفتهام، اردن و عربستان سعودی و کویت در خطر قطعی هستند، مگر آن که شورویها و آمریکاییها کنار بیایند....
بعد... در هیئت امناء دانشگاه مشهد حاضر شدم. بلافاصله سر ناهار رفتم که وزیر خارجه هلند شرفیاب بود. این دکتر لونس یا - لونز - هیجده سال است وزیر خارجه هلند میباشد و اخیراً رئیس کمیته خارجی ناتو قرار است بشود. من او را خوب میشناسم. وقتی نخست وزیر بودم با ملکه ژولیانا به تهران آمده بود، بعد هم مکرر او را در مجامع بین المللی دیده ام بسیار آدم خوشمزهای است. هزار جور حکایت میداند. سر ناهار بیشتر به خوشمزگی گذشت. البته پیش از ناهار یک ساعت و نیم شرفیاب بود که من نبودم. تنها صحبت جدی سر ناهار، تعریفی بود که شاهنشاه از من و دوران نخست وزیری من فرمودند. حکایتی [هم] از هنگام کنفرانس تهران در جنگ بین الملل دوم تعریف کردند. فرمودند: چرچیل و روزولت به دیدن من نیامدند، ولی استالین آمد. موقع ملاقات هم که من چون خیلی جوان بودم با حرارت از نداشتن تانک و هواپیما صحبت و شکایت کردم. قول داد یک رژیمان تانک و یک اسکادرون هواپیما اولی در قزوین و دیگری را در مشهد در اختیارم بگذارد. بعد از رفتن او من از بس خوشحال بودم، سر از پا نمیشناختم. ولی بعد از یک ماه سفیر شوروی آمد با من ملاقات کرد و گفت: ما با کمال میل اینها را در اختیار شما میگذاریم، مشروط به این که تا خاتمه جنگ در اختیار افسران و سربازان شوروی بماند! بعد هم وقایع اشغال آذربایجان و حکومت پوشالی پیشه وری را که دست نشانده شورویها بود و دستور حمله به آذربایجان و فتح آن را تعریف کردند. خیلی خیلی خوب بود. باعث افتخار میشد.
بعد از ظهر سفیر انگلیس به دیدنم آمد. تقاضا داشت نامهای به او بنویسیم و تعهد کنیم که تانکهای [چیفتین] را به کشور ثالثی نخواهیم فروخت. میگفت: یک فورمول اداری عادی است. درست هم میگفت.
سرشام رفتم. مطلب مهمی نبود. فقط مذاکره از عمل چشم علیا حضرت ملکه پهلوی بود، که آب [مروارید] آورده است. ضمناً عرض کردم: نطق اعلیحضرت در سازمان برنامه خیلی حسن اثر داشته است. چندین نفر به دستگاه ما تلفن کرده اند و گفته اند اعلیحضرت مثل یک پدر مهربان ملت را راهنمایی میفرمایند. هم چنین آن قسمت که فرمودید اگر یک عده از پادشاه خوششان نیاید قابل فهم است، اشکالی هم ندارد، ولی یک عمل مثبت و صحیح را برای مملکت هر کس بکند چه پادشاه باشد چه گدا، چه رئیس جمهور چه رئیس الوزراء، نمیتوان و نباید انکار کرد. این مطلب خیلی بر دل مردم نشسته است....
منبع: انتخاب
۵