یادداشتهای علم، سهشنبه ۲۲ دی ۱۳۴۹: اشرف به شاه گفته بود اطراف شما را یک عده متملق و چاپلوس گرفتهاند؛ شاه خیلی برآشفته بود

یادداشتهای اسدالله علم: والاحضرت اشرف در شرفیابی چند روز پیش خود به شاه عرض کرده بود اطراف شما را یک عده متملق و چاپلوس گرفتهاند. شاهنشاه خیلی برآشفته بودند و بعد به من هم گله کردند که خواهرم چنین گفت. من با آن که خودم هم از متملقین هستم، عرض کردم: بالاخره از خواهر خودتان، آن هم خواهر تنی و دوقلوی خودتان، گله نفرمایید. شاید هم گاهی راست بگوید! بیش از این دیگر عرضی نکردم. ولی شاه مرد ملکوتی صفات با انصافی است. احساس کرد که در عرایض من هم یک معنی نهفته است و دیگر چیزی نفرمود.
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
سهشنبه ۲۲ دی ۱۳۴۹: صبح دکتر فلاح [به] منزل [من] آمده بود که نسبت به فرمول پیشنهادی به کمپانیهای نفتی، حسب الامر شاهنشاه تبادل نظر کنیم. بعد عده زیادی از مردم به منزل آمده بودند، تا همه را راه انداختم خیلی دیر شد. به محض ورود به کاخ، شاهنشاه هم به دفتر کار وارد شدند، بلافاصله احضارم کردند. سرلشگر هاشمی نژاد، فرمانده گارد، خواسته بود اجازه بگیرم با خانم خودش به مکه برود. به عرض رساندم، ضمناً عرض کردم: به او گفتهام خانم را به مگه بفرست، خودت هم فعلاً در این دنیا به بهشت برو! شاهنشاه خیلی خندیدند. فرمودند: اینها نمیگویند ماها خیلی فاسق هستیم؟ عرض کردم: این بزرگها که خیر، زیرا میدانند شما واقعاً و قلباً مرد خدا هستید:
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
ولی سربازهای کوچک که تحت تأثیر تعلیمات قشری اسلامی هستند، فوق العاده ممکن است خطرناک واقع شوند. به این جهت در شبهای به اصطلاح عزاداری باید خیلی احتیاط کرد. من یک شب تاسوعا در شیراز، با آن که کاری نمیکردم فقط با دوستم بودم، نوکرهایم به من شام ندادند!
باز هم راجع به خرده مالکین مذاکره کردم که ماندن در ده برای یک نفر خرده مالک خیلی ارزش دارد. نصف زندگی خودش را از گاو و گوسفند و مرغ و غاز و غیره تأمین میکند، در صورتی که شما اگر پول اینها را به او بدهید، چیزی دستگیرش نمیشود. بخصوص که وقتی به شهر رفت، باید کرایه خانه بدهد. فرمودند: آخر چرا فکر زارع را نمیکنی. چه طور [به] کسی که یک قطعه زمین در اجاره و در حقیقت در تصرف داشته است بگوییم حالا نصفش را بگیر؟
عرض کردم: میفرمایید نصفش را به مفت بگیر، و این بدبختها هم به این کار راضی هستند. فرمودند: بعدها باز هم نزاع باقی میماند. عرض کردم: شما عدالت را رعایت فرمودهاید، دیگر مسئولیتی ندارید. فرمودند: نه، آخر انقلاب کردهایم، دیگر نمیخواهیم استخوان لای زخم بشکنیم. مگر نه باید انقلاب اساسی باشد، ولو عدهای از بین بروند. عرض کردم: انقلاب سرخ صحیح است، ولی انقلاب سفید منظورش این است که منافع همه طبقات حتی الامکان رعایت شود. به علاوه شما میخواهید زارعین حال [خرده مالکین] را پیدا بکنند. چرا اینها را که چنین حال متوسطی دارند، میخواهید بدبخت کنید؟ شاهنشاه از این جر و بحث من خوششان نیامد. ولی من وظیفه داشتم آن چه میفهمم بگویم، چه باید کرد؟ قدرت به انسان منطق هم میدهد!
والاحضرت اشرف در شرفیابی چند روز پیش خود به شاه عرض کرده بود اطراف شما را یک عده متملق و چاپلوس گرفتهاند. شاهنشاه خیلی برآشفته بودند و بعد به من هم گله کردند که خواهرم چنین گفت. من با آن که خودم هم از متملقین هستم، عرض کردم: بالاخره از خواهر خودتان، آن هم خواهر تنی و دوقلوی خودتان، گله نفرمایید. شاید هم گاهی راست بگوید! بیش از این دیگر عرضی نکردم. ولی شاه مرد ملکوتی صفات با انصافی است. احساس کرد که در عرایض من هم یک معنی نهفته است و دیگر چیزی نفرمود. به من فرمودند: خیال دارم گردش را کم و محدود بکنم. عرض کردم: این آرزوی من است. اگر در این کار در خدمت بودم و هستم، برای این است و بود که به شما تفریح و استراحت بدهم، نه این که از این راه مثل دیگران خیال استفاده کردن و اداره کردن شما را داشته باشم. مثل این که شاهنشاه از این عرض من خوشحال شد.
از اخبار مهم جهان، باز هم زد و خورد بین فدائیین و ارتش اردن است. ملک حسین خودش در لندن مشغول چک آپ و معالجه است ولی برادرش را در این سختگیری تشویق کرده است - برادرش فعلاً نایب السلطنه است. این امر یا از ترس ارتش است که مبادا بر او بشورند و یا این که دلگرمی و پشتگرمی دیگری دارد. ولی کشورهای غرب به تکاپو افتادهاند که صلحی مجدد بین دو طرف برقرار کنند. ارتش سوریه هم گویا برای تقویت پستهای فدائیین [در] شمال اردن، به حرکت درآمده است.....
منبع: انتخاب