سفر در زمان؛ یادداشتهای علم، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۵۱: شاه گفت این پدرسوخته، یک خانه گه است!

یادداشتهای اسدالله علم: بعد از ظهر باز شرفیاب شدم. عرض کردم: اجازه فرمایید رهبر پس از آمدن شفیق، که پس فردا است به کابل برود، که روشنتر باشیم. فرمودند: عیبی ندارد. عرض کردم: کنی، هاوزگو را تعقیب میکند- به علت نشر اکاذیب. شاهنشاه خوششان آمد. فرمودند: این پدر سوخته یک خانه گه است!
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
۱۰ آبان ۱۳۵۱: صبح قبل از شرفیایی، اسدالله سراج به دیدنم آمد... برای آخرین خداحافظی... شرحی از این که قرارداد آب هیرمند - قرار فروش آب- باید جداگانه میبود و اصولاً قرار فروش آب نمیباید حالا مطرح میشد، صحبت کرد و بعد هم گفت، چون شفیق وزیر خارجه افغانستان حرف مرا در این زمینه گوش نداد، استعفا کردم. در دلم گفتم: خدا پدر شفیق را بیامرزد، معلوم میشود مرد روشن بینی است.
بعد شرفیاب شدم. من جمله این مطلب را عرض کردم. فرمودند: بلی به من هم موقع خدا حافظی گفت اینها [قدیمی]old guard هستند و شفیق جوان است، بهتر احتیاجات افغانستان را میفهمد و میسنجد. این شخص همیشه با این کار مخالف بود. خدا پدر شفیق و پادشاه را بیامرزد که با استعفای او موافقت کردند. عرض کردم: علاوه بر نشان درجه یک همایون که مرحمت فرمودید، تمثال مبارک را میخواهند. فرمودند: آن را بدهید، مانع ندارد، بلکه خوب هم هست.
بعد شاهنشاه به اتفاق علیا حضرت به یک واحد فرهنگی در جنوب شهر تشریف بردند. من نرفتم، چون باید پیام شاهنشاه را در کنگره نمایندگان منتخب انجمنهای شهر و استان و شوراهای فرهنگی قرائت کنم.
بعد از ظهر باز شرفیاب شدم. عرض کردم: اجازه فرمایید رهبر پس از آمدن شفیق، که پس فردا است به کابل برود، که روشنتر باشیم. فرمودند: عیبی ندارد. عرض کردم: کنی هاوزگو را تعقیب میکند- به علت نشر اکاذیب. شاهنشاه خوششان آمد. فرمودند: این پدر سوخته یک خانه گه است!
-فرمودند: راجع به نفت هم فرمول تازه پیدا کردیم که تا سال ۱۹۷۹ یک شکل و بعد از آن صورت دیگر داشته باشد. تفصیل را از فلاح بپرس. لازم است بدانی. این یک الگو برای تمام کشورها خواهد بود که حتی عراق و لیبی که رادیکال هستند، مجبور از تبعیت آن میباشند، چون فقط فروشنده میشوند. منتها، چون شرکتها در پرداخت مالیات، اگر صاحب نفت نباشند خیلی تحت فشار قرار میگیرند، میروند در این زمینه مطالعه کنند.
سر شام رفتم صحبت از ارتش اوگاندا کردم که دوست من، دکتر اعتمادی که از طرف شیر و خورشید رفته بود آسیاییها را تحویل بگیرد. حکایت میکرد از سربازهای پابرهنه اوگاندا که یک لنگ کفش هم پیدا کنند، میپوشند. شاهنشاه خیلی خیلی خندیدند.
امشب سرحال بودند..
منبع: انتخاب