عکس؛ سفر در زمان؛ نارضایتی «دختران تلفنچی» از حقوق و محیط کارشان در ناصرخسرو

حدود ۶۰ سال قبل، زنانی که به عنوان تلفنچی در وزارت پست و تلگراف و تلفن کار میکردند از دریافتی پایین و محیط کاری شلوغ و پراسترس ناراضی بودند.
روزنامه آیندگان سال ۱۳۴۶ در گزارشی با تیتر «چرا به وضع کار زنان مسئول کاریر توجهی نمیشود؟» به مشکل دخترانی پرداخت که به عنوان کاریر در وزارت پست و تلگراف و تلفن مشغول به کار بودند؟ حتما میپرسید «کاریر» چه شغلی است؟ کاریر در گذشته کسی بوده که مسئولیت وصل کردن تماسها از مبداء به مقصد را بر عهده داشت. معادل امروزی آن شاید تلفنچی باشد. البته وظایف این خانمها از تلفنچی صرف به مراتب بیشتر بود و نیاز به مقداری آشنایی با مسائل فنی داشتند.
ما مستخدم نیستیم!
حالا داستان این گزارش چیست؟ قضیه از اینجا شروع میشود که خانمی به نام روحانگیز شهمیرزادی که کارمند وزارتخانه مذکور بوده، میرود به دفتر روزنامه آیندگان و از وضع کاری دختران کاریر گله میکند: «شما را بخدا توی روزنامه بنویسید که زنان کارمند قسمت کاریر با اینکه یکی از حساسترین و مشکلترین مشاغل را به عهده دارند فراموش شدهاند. فکرش را بکنید، یک مشت دختر که حداقل تحصیلاتشان سیکل اول متوسطه است و اکثرشان دیپلمه هستند و در دانشکده تحصیل میکنند و بسیاری از آنها دورههای مختلف ارتباطات را در کشورهای اروپا دیدهاند اصولا کارشان فنی است، در طبقهبندی قانون استخدام جدید جزو مستخدمین خرد و رانندگان به حساب آمدهاند و حقوق و مزایایشان بدون توجه به میزان تحصیلات، سابقه خدمت، دورههای خاص آموزشی و کار فنیشان در حدود حقوق یک مستخدم در نظر گرفته شده است و وقتی حکمشان به نام تلفنچی صادر شد، دیگر از همه حقوق و مزایایی که معمولا در ادارات دیگر با بالا رفتن میزان تحصیلات، سالهای خدمت، تجربه و شایستگی به کارمندان تعلق میگیرد محروم میشوند و باید تا آخر عمر با همان شندرغاز حقوقی که برای کارمند تقریبا بیسواد بیصلاحیت در نظر گرفته شده است بسازند.»
دستهای در هم گرهخورده
یکی از سالنهای بزرگ اداره تلگراف و تلفن واقع در خیابان ناصرخسرو محل کار خانمهایی است که از وضع استخدامی خود اظهار ناراحتی کرده بودند. خبرنگار آیندگان درباره این محل مینویسد: «سالن پر بود. گوشیهای تلفن، کانالها، شاسیها و چراغهایی که مدام خاموش و روشن میشد و سروصدا آنقدر زیاد بود که اگر میخواستم حرفم را کسی بشنود لازم بود فریاد بزنم و البته فریاد من در میان فریاد دخترها که با شهرستانها و کشورهای مختلف صحبت میکردند گم میشد. فریادهای «الو... رشت ــ الو... مشهد ــ الو... آلمان ــ الو... پاریس و غیره» از هر گوشه سالن بلند بود. دخترها مقابل دستگاهها چنان تنگ کنار هم نشسته بودند که شانههایشان به هم چسبیده بود و دستهایشان ضمن کار مکرر به هم میخورد.
بعضیها گوشیهایشان را در دست داشتند و بعضیها آن را با یک فنر به سرشان متصل کرده بودند. کار آنها که مجبور بودند گوشی را نگاه دارند البته مشکلتر بود زیرا گذشته از اینکه دست چپشان در تمام مدت کار به گوششان بود با دست راست هم قبضها را مینوشتند و هم به سرعت فیشهای تلفن را به اینجا و آنجا میزدند و در عین حال حواسشان به مدت مکالمه بود. دخترها روپوشهای یک شکل آبیرنگ و سرپرستانشان روپوشهای صورتی به تن داشتند. یکطرف سالن مخصوص مکالمات تلفنی مشترکین بود. دخترها پروندههای مشترکین را روی گردونههای مخصوص بایگانی کرده بودند و قبض هر کسی را در آن پرونده میگذاشتند. محیط کار به طور کلی طوری بود که فکر کردم آدم باید اعصاب آهنین داشته باشد که از این معرکه جان سالم به در برد.»
اپراتور، نه تلفنچی
خبرنگار آیندگان خانم شهمیرزادی را در آن شلوغی پیدا میکند و از او درباره ساعت کاریشان میپرسد: «ما در سه شیفت کار میکنیم. یک عده از ساعت ۷:۲۰ صبح تا یک بعدازظهر، یک عده از یک بعدازظهر تا ۷ شب و یک عده از آقایان هم از ۷ شب تا ۱۱ و از ۱۱ به بعد هم چند مرد کشیک میدهند. البته کار صبح آنقدر سنگین و طاقتفرساست که بین خانمها تقسیم میشود. یعنی هر گروه یک روز صبح کار میکنند، یک روز بعدازظهر و یک روز استراحت دارند... ما هیچ تعطیل نداریم. روزهای عید و عزا هم باید کار کنیم چون اگر ما کار نکنیم ارتباطات کشور فلج میشود.»
به گفته شهمیرزادی، ۲۵۰ نفر به عنوان تلفنچی مشغول به کار بودند که این عنوان تلفنچی را هیچ خوش نمیداشتند. آقای مهندس دیباج، رئیس قسمت کاریر، در اینجا وارد میشود و میگوید: «البته کار خانمها با کار تلفنچی فرق دارد... کار این خانمها فن حساسی است که اگر آن را به خوبی نیاموخته باشند، نمیتوانند از عهده انجامش برآیند. شاید اگر به آنها اپراتور میگفتیم بهتر بود.» کارمندان این اداره حق فنی نمیگرفتند و تحصیلات و سابقهشان تأثیری در میزان دریافتیشان نداشته است.
فقط ۲۵۰ تا ۴۰۰ تومان حقوق
خبرنگاران آیندگان اطلاعاتی از این دختران در گزارش آورده است: فریده روشندل ۲۲ ساله، ۸ سال سابقه؛ حمید خطیبی دیپلمه، مسلط به عربی، ۱۱ سال سابقه؛ اقدس فقیهجاه سیکل اول دبیرستان، ۹ سال سابقه، دورهدیده در آلمان؛ احترام نثاری ۲۷ ساله، ۱۱ سال سابقه و دورهدیده در آلمان؛ ملیحه فریدینیا ۲۵ ساله، سال چهارم دانشکده زبان، ۱۰ سال سابقه و دورهدیده در آلمان.
این دختران از سختی کارشان، کمبود امکانات، سروصدای زیاد محیط کار، سروکله زدن با مردم، بیتوجهی مسئولان، حقوق کم مابین ۲۰۰ تا ۴۰۰ تومان که کفاف لباس و ایاب و ذهابشان را هم نمیداده، نداشتن تعطیلی و مرخصی و نبود امکان ترقی و پیشرفت ناراضی بودند.
منبع: اطلاعات آنلاین