موج ابریشم و بوی خوش ادویه در کاروانسراها
اولیویه، سیاح فرانسوی در سفرنامه مهم خود گزارشی از کالاها و ادویهای که از ایران به خارج صادر میشده به دست داده است که خواندنی است.
کد خبر :
۹۷۱۹
بازدید :
۲۵۰۰
اولیویه، سیاح فرانسوی در سفرنامه مهم خود گزارشی از کالاها و ادویهای که از ایران به خارج صادر میشده به دست داده است که خواندنی است.
در اینجا بخشهایی از این سفرنامه را میآوریم.
الف: ابریشم
پیش از آنكه انگلیس در سال 1739 م در گیلان دارالتجاره و شركتی احداث كند، مقدار وافری ابریشم حمل شتر شده و از راه خشكی به اسلامبول میبردند. این تجارت را تجار یهودی و ارمنی و اهالی اروپا میكردند. ابریشم ایران متفاوت است. بهترش آن است كه شعربافی كنند.
هر فرده 12 من وزن دارد و هر منی تقریبا 50 پیاستر عثمانی به فروش میرود.این ابریشم زرد رنگ است و نادر است كه سفید باشد. تارهای نرم و نازك دارد و بسیار خوشجنس است.آنچه از طرف گنجه و شماخی آورند [آرداسین نامند]، آنجا ابریشمی بسیار خوب دارد، اما غالبا در وسط فردهها (واحد وزن در دوره قاجار)، ابریشم بد میگذارند.
هر منی از 35 الی 40 پیاستر به فروش میرود.ابریشمی كه در سابق ذكر شد، كمیاب است، یا اینكه به دلیل تفرقه مردمان در انقلابات، كمی گرفته است. یا اینكه تجار روس كه در گیلان- بعد از برچیده شدن دارالتجاره انگلیس متمكن شدهاند- تمام تولیدات را به روسیه حملونقل میكنند.
درخت توت سفید و سیاه در ایران بسیار معمول است و زیاد هم میكارند: توت سفید غالبا از برای برگش و سیاه از برای میوهاش. از توت سیاه شربتی نیز در ایران تهیه میكنند.توت سیاه و سفید را خشكانیده، به جهت زمستان نگهداری مینمایند.
ب: پشم
بعد از ابریشم، از محصولات هیچ چیز به قدر پشم اهمیت ندارد. هیچ مملكتی در روی زمین به قدری كه در ایران پشم به مصرف میرسد، نیست. كلاه تمامی ایران از پوست است و فرش از نمد، و قالی و گلیم و غیره از پشم است. چادر صحرانشینان تمامی از پشم است.
پارچههای مختلف از هر قبیل از پشم به كثرت است. لباس زمستانی و جل اسب و جوال كاه، تمامی از پشم است. باوجود این، ارسال مقدار وافری به بغداد و حلب و ازمیر و اسلامبول در زمان گذشته انجام میشده است. جنس این پشم مختلف است و انواع [گوناگون] دارد:
اول آن، پشم گوسفندی است كه دنبه بزرگی دارد. این پشم برحسب امكنه متفاوت میشود، اما به كلی بهتر از پشم مملكت اسپانیا و انگلیس نیست.دوم، پشمی است كه به تركی تفتك [موی بز] گویند، این پشم سه قسم است: سیاه، سرخ و سفید. سیاه از خراسان و بخارا و سمرقند آید و اعلاتر و بهتر از دو قسم دیگر باشد.
اگر چه به من گفتند كه از پشم اشتران باكتری [بلخ] است، اما هنوز به صحت این قول اعتماد ندارم. سفید از جانب جنوب ایران خیزد و از پشم شتر عرب یك كوهانه باشد و به نصف قیمت [نوع] سرخ، بیع و شری میشود.این سه پشم را [بهطور] مخلوط با بارهایی كه به وزن یكصد اوقه1 باشد، با شتر حمل كنند و آنچه به وزن پنجاه اوقه است، با قاطر حمل كنند.
آنچه اعلا و بهتر باشد، تقریبا باری هشت پیاستر فروخته شود، آنچه بوی مشك از آن آید و خالص باشد، كرك نامند و بهتر از سایرین است. سیاه بیشتر از سفید است. یهودیان بارهای پشم را به همان قسمی كه از ایران آید، بخرند و بعد خود اقسام آن را از هم سوا كنند. انگلیسیها غیر از پشم [سیاه] نخرند و گویند این رنگ سالم از چرك شدن باشد.
فرانسویها هر سه قسم را بخرند و بعد خود اقسام آن را از هم سوا كنند. [پشم] سرخ را مخصوصا به مملكت لیورنو2 برند.شتر باختری، پشمش بسیار [ریزتر] از شتر عربی باشد و بلندتر. لینالمس3 زرد رنگ است. در كارخانههای پاریس، من از این پشمها دیدم. با وجود اینكه به اسم پشم بز خریده بودند، میگفتند پشم جانور معروف به [پشم] ویغونی4 ینگه دنیایی است.
این پشم را در فرنگستان، غیر از كارخانههای كلاهسازی، در چیز دیگر به كار نبرند، اما در ایران شالی [از آن] بافند كه در دوام، به قدر شال كشمیری باشد. این شتران بسیار قوی و عظیمالجثه [هستند] و در سرما بیشتر از شتران عربی تاب و توان دارند. در آسیای صغیر و در شمال ایران و در توران و تاتارستان و قندهار و كشمیر [وجود دارند]. تمامی نواحی شرقی سردسیری و گرمسیری از این شتران بسیار دارند.
شتران عربی كه به آن جمازه گویند، غیر از بلاد حاره مانند هندوستان و بلاد جنوبی ایران و عربستان و شمال آفریقا، در جای سرد زیستن نتوانند. اشتران باختری تا هزار و دویست گیروانكه بار توانند برداشت، در صورتی كه سفر دور نباشد. اما در سفرهای دور به همراهی كاروان، مقرر است كه از هشتصد گیروانكه بار تجاوز نكند.
شترهای عرب را در سفرهای دور بیش از ششصد گیروانكه بار نكنند. اما در سفرهای چند روزه هشتصد [گیروانكه] نیز بار بردارند. این شتران یعنی هردو جنس را طبعا در بهار موی بریزد. در این هنگام قطران5 مالند، تا از صدمه مگس و خاصه هرم شمس6 كه بسیار شتر را رنجه كند و موجب دیوانگی او شود، ایمن باشند.سوم، پشم یا موی بزست.
در كوهستان كرمان یك جنس مخصوصی از بز باشد كه موی وی قدری كوتاهتر و قدری كلفتتر است، اما به غایت نرم است. در آن مملكت تمامی به مصرف برسد. بعد از زدن و حلاجی كردن، دو قسم مختلف از آن جدا كنند: قسمت زبرتر كه در آن مویهای كلفت باشد و به مصرف نسج پارچه كه مشابه صوف مملكت ماست، برسانند.
از قسمتی كه بسیار نرم و لطیف باشد، شالی بافند كه قریب به شال كشمیری باشد.تاورنیه7 اول كسی است كه از این پشم به فرنگستان آورد. به قول او، این پشم مخصوص گوسفندی با صفات مخصوص است كه در اول بهار، هنگامی كه علف تازه چرد، موی خود را بریزد و محتاج به زحمت تراشیدن نباشد.اگر چه ما به كرمان نرفتیم و تاورنیه رفته است، اما از قراری كه از ثقات در اصفهان شنیدیم، چنان است كه میگویند و نه آن چنانكه تاورنیه گوید.
مسیو نیبور8 هم در سفرنامه خود چیزی گفته كه موید قول ماست. او گوید كه گربه از ابوشهر آورده بودند. در اسلامبول نیز از این جنس گربه دیدیم. بعد از تفصیلاتی كه در وصف این گربه میگوید، به طریق استطراد9 گوید كه بزی نیز در كرمان باشد كه [مانند گربه] مویهای بلند و نرمی دارد.
پ: اسب
شماره اسبهایی كه هر ساله از ایران به مملكت عثمانی و هندوستان میبرند، بسیار شایان توجه است. حسب اطلاعی كه ما را در مدت توقف تهران حاصل شد، اینكه هر ساله به قدر دو هزار راس به مملكت عثمانی منتقل میشود كه هر راس شصت تومان بدهند و آنها كه به هندوستان میفرستند، [هر راس] هفتاد تومان قیمت و ارزش دارند.
اسبهای مملكت آذربایجان و شیروان و عراق و همچنان مال فارسستان در تعداد، اسبهایی است كه بسیار خوشگل و قوی و بادوام است. اسبهای خراسان بعد از اسبهای تاتارستان، بهترین اسبهای ایران است. به جهت سواری، اولی را تجار و [كاروانیان] خرند [به قیمت چهل تا شصت تومان].
دومی را بزرگان و آنانی كه میل دارند بر اسبهای خوب سوار شوند، ابتیاع كنند. از دویست و پنجاه تومان تا ششصد تومان نیز قیمت میدهند، شود كه گرانتر هم بخرند. این اسبها از آن سبب ممتاز باشند كه اعضای متناسب دارند و مانند اسبهای عربی لاغر نباشند و صورت و كوچكی آن مانند اسبهای تاتار نیست.
ایرانیان از برای خدمت، اسب را بسیار مراقب و مواظب باشند و روزی دو بار تیمار كنند و قشو زنند و از آفتاب گرم و خشكی و سردی محفوظ دارند. هنگامی كه اسب در یكجا بماند، با جل و نمدش میپوشانند. چون از راه دوری و حركت سختی باز آیند، به محض پیاده شدن، نوكری یا طفلی اسب را كمكم میگرداند. زین از او نگیرند، تا عرقش به تدریج خشك شود. در تمامی روز غیر از كاه چیزی به او ندهند. اما در اول شب مقدار معینی جو به او بخورانند.
در بعضی از اسفار، بعد از فرود آمدن اسبها را به چرا سردهند.ازبكها و اعراب گرمسیر، اسبها را سوغان كنند. اینچنان سخت باشد كه بسیاری از اسب ها، تاب و تحمل سوغان نكرده، تلف شوند. این عمل چنین است كه اول خوراك اسب را به تدریج كم كنند تا به جایی رسد كه در بیست و چهار ساعت هیچ چیزش ندهند و متصل بگردانند و هر روزی مسافت بسیاری آنها را راه برند.
این كار از آن كنند كه این طایفه قطاع الطریق و اهل غارت باشند، لازمه این شغل، این است كه از مسافات دور به ناگهانی بر دهی یا قبیلهای تازند و به هنگام فرار توانند مسافت بسیاری را در زمان قلیلی طی كنند. این اسبهای سوغان گرفته چنان باشند كه هشتاد میل مسافت را یكسر رانند، نه درنگی كنند و نه چیزی خورند.
ت: پنبه
مقدار پنبهای كه در ایران به عمل میآید، در ایران به مصرف میرسد و به خارج نمیرود. الا اینكه چند سال میشود كه دولت روس مقدار كمی از گیلان و مازندران به مملكت خود میبرد. گمان میرود كه اگر به سیویلیزاسیون [- تمدن] این ملت افزوده شود، از هر دستی كه توانند، پنبه بگیرند. چه در ایران و چه از عثمانی و هندوستان و چه از ینگه دنیا.
از این دو مملكت آخری به وسیله انگلیسیها باید تحصیل كرد. پنبه ایران بهخوبی هندوستان نیست، اما عموما [از نوع] مملكت عثمانی بهترست. این پنبه كه در ایران به عمل میآورند، نباتی است و شجری نیست، یعنی سالی یكمرتبه باید بهكار برند.
ث:روناس
روناس در شمال ایران فراوان است. ما در كرمانشاهان و همدان و تهران و ری نیز آن را دیدیم. در شمال ایران موجود است و بهترین آن در فراه و قندهار به عمل آید. مقدار وافری از آن در ایران به مصرف خود مملكت میرسد و یكی از فصول مهم تجارت هندوستان هم هست. در تجارت ریشه دیگری نیز دیدیم كه از جنس اشجار بهنظر آمد. از آن نیز رنگی شبیه به روناس گیرند، ولی پستتر از آن است.
ج: نیشكر
نیشكر را در مازندران به عمل آورند و از آن شكر استخراج كنند اما هنوز علم تصفیه آن را ندارند. شكری كه بهدست میآورند، سرخ رنگ است و این فقرهها یك روزی معمول است كه در ایران اهمیت گیرد. خاصه كه شكر ینگه دنیا به همین قسمی كه هست، پایدار بماند.دولت روس به سبب منافع خود، ایران را در آموختن تصفیه آن بسیار تحریض میكند و در زراعت آن ترغیبها.
چ: ترنجبین
در بلاد حاره ایران و عربستان، در آخر تابستان در روی غالب گیاهان، شیرهای منجمد میشود كه ترنجبین نامند. در بعضی از امراض استعمال كنند و در تمامی دكانهای عطاری یافت میشود. در آخر تابستان تا مدت یك ماه در تمامی ساعات روز از این شیره میگیرند.
قسمتی دیگر نیز هست كه از شمال خراسان آورند، همچنان از بلاد تاتارستان نیز استخراج كنند. اما نفهمیدیم كه در روی چه درختی حاصل میشود كه شیر خشت نامند. شیره دیگری هم هست كه میخورند.آن در روی برگ درختی منجمد میشود كه ما آن درخت را ندیدیم. پیش از طلوع آفتاب باید بگیرند، والا حرارت آفتاب، آبش كرده، چیزی بهدست نیاید.
ح: مومیایی
مومیایی ماده سیاه مایعی است كه بوی خوش دارد و به مقدار قلیلی از یكی از كوههای كرمان بیرون آید. همچنان از لارستان و خراسان نیز آورند كه پستتر از اولی باشد. این مومیایی در جزو امتعه تجارتی نیست زیرا تمامی آنچه از معدن بیرون آورند، مال پادشاه شود.
اگر شاه ایران خواسته باشد به كسی هدیه كند، [او] معدن را در كمال مراقبت و اهتمام حفظ مینماید. بیش از سالی یكبار، به آن دست نزنند. ایرانیان را اعتقاد بر این ماده باشد. گویند در یك شبانهروز هر قسم زخمی كه باشد، با مالیدن آن صحت پذیرد. در این سخن بسیار اغراق است.
خ: نفت
نفت از بادكوبه و از چند موضع ایران استخراج میشود. این نفت را چون تقطیر یا تصفیه كنند، مایعی تند با بوی با نفودی [ قیر] بهدست آید كه در بعضی از امراض بهكار برند.بسیاری استعمال آن در جلا دادن اشیاء، از قبیل قلمدان و بعضی ادوات دیگر با روغن سندروس باشد كه چون روغن سندروس را با آن بهكار برند، باعث حسن جلا و سبب رونق و دوام آن میشود و [در] زمان قلیلی این بوی تند نیز زایل میگردد. در بغداد و كركوك نفت سیاه را در چراغ میسوزانند.
د: پادزهر
پادزهر به قدری كه سزاوار و لیاقت دارد، بیشتر از آن شهرت دارد. شهرتش بیشتر از لیاقت آن است. در ایران خواص عجیب و غریبی به آن نسبت میدهند. این مادهای است كه در جوف بز كوهی و اهلی گرمسیر متكون و متحجر میشود. ایرانیان به قدر چند گندمی در گلاب حل كرده، صرف مینمایند و معتقد به خواص عجیب آن هستند. مقدار كثیری هم به مملكت عثمانی میبرند، اما به فرنگستان چندان حمل نمیشود.
هیچ عطری و هیچ بوی خوشی را با این جوهر نفیس (گلاب)، انبازی و برابری نیست. مقدار وافری هر ساله در ایران صرف شده و به مصرف اهالی میرسد. بسیاری هم به هندوستان و مملكت عثمانی میبرند. غریبتر آنكه قیمت این گلاب در اصفهان گرانتر از آن بود كه در فرنگستان از اسلامبول آورده و میفروختند.
پس معلوم میشود كه هیچ وقت گلاب خالص به فرنگستان نمیرسد.حال همین قدر درباره تجارت ایران و امتعه آن اكتفا كرده و كلمهای چند نیز از حالت سپاهیگری ایران سخن بگوییم.
پانوشتها:
1- اوقه- واحد وزن عثمانی، برابر 400 درهم (به ازای 207/ 3 گرم)، مساوی 2828/ 1 كیلوگرم بود.
2- Livorno
3- پشم نرم به رنگ اُخرا
4- Vicogne
5- قطران- شیره درخت ابهل و شیره ارزو مانند آن است. مایعی روغنی و چسبنده که غالبا از جوشاندن چوب خشك درخت صنوبر یا گاهی از چوبهای ضمعدهنده دیگر به دست میآید. رنگ آن غالبا تیره و سیاه رنگ است.
6- هرم شمس- اشعه خورشید
7- سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری (تهران- اصفهان، 1336)
8 - سفرنامه نیبور (كارستن)، ترجمه پرویز رجبی (تهران، 1354)
9- استطراد- گفتن مطلبی برای توضیح مطلب قبلی
منبع:سفرنامه اولیویه: تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوران آغازین عصر قاجار/ ترجمه محمدطاهر میرزا؛ تصحیح و حواشی غلامرضا ورهرام، مشخصات نشر: تهران: اطلاعات، ۱۳۷۱.
در اینجا بخشهایی از این سفرنامه را میآوریم.
الف: ابریشم
پیش از آنكه انگلیس در سال 1739 م در گیلان دارالتجاره و شركتی احداث كند، مقدار وافری ابریشم حمل شتر شده و از راه خشكی به اسلامبول میبردند. این تجارت را تجار یهودی و ارمنی و اهالی اروپا میكردند. ابریشم ایران متفاوت است. بهترش آن است كه شعربافی كنند.
هر فرده 12 من وزن دارد و هر منی تقریبا 50 پیاستر عثمانی به فروش میرود.این ابریشم زرد رنگ است و نادر است كه سفید باشد. تارهای نرم و نازك دارد و بسیار خوشجنس است.آنچه از طرف گنجه و شماخی آورند [آرداسین نامند]، آنجا ابریشمی بسیار خوب دارد، اما غالبا در وسط فردهها (واحد وزن در دوره قاجار)، ابریشم بد میگذارند.
هر منی از 35 الی 40 پیاستر به فروش میرود.ابریشمی كه در سابق ذكر شد، كمیاب است، یا اینكه به دلیل تفرقه مردمان در انقلابات، كمی گرفته است. یا اینكه تجار روس كه در گیلان- بعد از برچیده شدن دارالتجاره انگلیس متمكن شدهاند- تمام تولیدات را به روسیه حملونقل میكنند.
درخت توت سفید و سیاه در ایران بسیار معمول است و زیاد هم میكارند: توت سفید غالبا از برای برگش و سیاه از برای میوهاش. از توت سیاه شربتی نیز در ایران تهیه میكنند.توت سیاه و سفید را خشكانیده، به جهت زمستان نگهداری مینمایند.
ب: پشم
بعد از ابریشم، از محصولات هیچ چیز به قدر پشم اهمیت ندارد. هیچ مملكتی در روی زمین به قدری كه در ایران پشم به مصرف میرسد، نیست. كلاه تمامی ایران از پوست است و فرش از نمد، و قالی و گلیم و غیره از پشم است. چادر صحرانشینان تمامی از پشم است.
پارچههای مختلف از هر قبیل از پشم به كثرت است. لباس زمستانی و جل اسب و جوال كاه، تمامی از پشم است. باوجود این، ارسال مقدار وافری به بغداد و حلب و ازمیر و اسلامبول در زمان گذشته انجام میشده است. جنس این پشم مختلف است و انواع [گوناگون] دارد:
اول آن، پشم گوسفندی است كه دنبه بزرگی دارد. این پشم برحسب امكنه متفاوت میشود، اما به كلی بهتر از پشم مملكت اسپانیا و انگلیس نیست.دوم، پشمی است كه به تركی تفتك [موی بز] گویند، این پشم سه قسم است: سیاه، سرخ و سفید. سیاه از خراسان و بخارا و سمرقند آید و اعلاتر و بهتر از دو قسم دیگر باشد.
اگر چه به من گفتند كه از پشم اشتران باكتری [بلخ] است، اما هنوز به صحت این قول اعتماد ندارم. سفید از جانب جنوب ایران خیزد و از پشم شتر عرب یك كوهانه باشد و به نصف قیمت [نوع] سرخ، بیع و شری میشود.این سه پشم را [بهطور] مخلوط با بارهایی كه به وزن یكصد اوقه1 باشد، با شتر حمل كنند و آنچه به وزن پنجاه اوقه است، با قاطر حمل كنند.
آنچه اعلا و بهتر باشد، تقریبا باری هشت پیاستر فروخته شود، آنچه بوی مشك از آن آید و خالص باشد، كرك نامند و بهتر از سایرین است. سیاه بیشتر از سفید است. یهودیان بارهای پشم را به همان قسمی كه از ایران آید، بخرند و بعد خود اقسام آن را از هم سوا كنند. انگلیسیها غیر از پشم [سیاه] نخرند و گویند این رنگ سالم از چرك شدن باشد.
فرانسویها هر سه قسم را بخرند و بعد خود اقسام آن را از هم سوا كنند. [پشم] سرخ را مخصوصا به مملكت لیورنو2 برند.شتر باختری، پشمش بسیار [ریزتر] از شتر عربی باشد و بلندتر. لینالمس3 زرد رنگ است. در كارخانههای پاریس، من از این پشمها دیدم. با وجود اینكه به اسم پشم بز خریده بودند، میگفتند پشم جانور معروف به [پشم] ویغونی4 ینگه دنیایی است.
این پشم را در فرنگستان، غیر از كارخانههای كلاهسازی، در چیز دیگر به كار نبرند، اما در ایران شالی [از آن] بافند كه در دوام، به قدر شال كشمیری باشد. این شتران بسیار قوی و عظیمالجثه [هستند] و در سرما بیشتر از شتران عربی تاب و توان دارند. در آسیای صغیر و در شمال ایران و در توران و تاتارستان و قندهار و كشمیر [وجود دارند]. تمامی نواحی شرقی سردسیری و گرمسیری از این شتران بسیار دارند.
شتران عربی كه به آن جمازه گویند، غیر از بلاد حاره مانند هندوستان و بلاد جنوبی ایران و عربستان و شمال آفریقا، در جای سرد زیستن نتوانند. اشتران باختری تا هزار و دویست گیروانكه بار توانند برداشت، در صورتی كه سفر دور نباشد. اما در سفرهای دور به همراهی كاروان، مقرر است كه از هشتصد گیروانكه بار تجاوز نكند.
شترهای عرب را در سفرهای دور بیش از ششصد گیروانكه بار نكنند. اما در سفرهای چند روزه هشتصد [گیروانكه] نیز بار بردارند. این شتران یعنی هردو جنس را طبعا در بهار موی بریزد. در این هنگام قطران5 مالند، تا از صدمه مگس و خاصه هرم شمس6 كه بسیار شتر را رنجه كند و موجب دیوانگی او شود، ایمن باشند.سوم، پشم یا موی بزست.
در كوهستان كرمان یك جنس مخصوصی از بز باشد كه موی وی قدری كوتاهتر و قدری كلفتتر است، اما به غایت نرم است. در آن مملكت تمامی به مصرف برسد. بعد از زدن و حلاجی كردن، دو قسم مختلف از آن جدا كنند: قسمت زبرتر كه در آن مویهای كلفت باشد و به مصرف نسج پارچه كه مشابه صوف مملكت ماست، برسانند.
از قسمتی كه بسیار نرم و لطیف باشد، شالی بافند كه قریب به شال كشمیری باشد.تاورنیه7 اول كسی است كه از این پشم به فرنگستان آورد. به قول او، این پشم مخصوص گوسفندی با صفات مخصوص است كه در اول بهار، هنگامی كه علف تازه چرد، موی خود را بریزد و محتاج به زحمت تراشیدن نباشد.اگر چه ما به كرمان نرفتیم و تاورنیه رفته است، اما از قراری كه از ثقات در اصفهان شنیدیم، چنان است كه میگویند و نه آن چنانكه تاورنیه گوید.
مسیو نیبور8 هم در سفرنامه خود چیزی گفته كه موید قول ماست. او گوید كه گربه از ابوشهر آورده بودند. در اسلامبول نیز از این جنس گربه دیدیم. بعد از تفصیلاتی كه در وصف این گربه میگوید، به طریق استطراد9 گوید كه بزی نیز در كرمان باشد كه [مانند گربه] مویهای بلند و نرمی دارد.
پ: اسب
شماره اسبهایی كه هر ساله از ایران به مملكت عثمانی و هندوستان میبرند، بسیار شایان توجه است. حسب اطلاعی كه ما را در مدت توقف تهران حاصل شد، اینكه هر ساله به قدر دو هزار راس به مملكت عثمانی منتقل میشود كه هر راس شصت تومان بدهند و آنها كه به هندوستان میفرستند، [هر راس] هفتاد تومان قیمت و ارزش دارند.
اسبهای مملكت آذربایجان و شیروان و عراق و همچنان مال فارسستان در تعداد، اسبهایی است كه بسیار خوشگل و قوی و بادوام است. اسبهای خراسان بعد از اسبهای تاتارستان، بهترین اسبهای ایران است. به جهت سواری، اولی را تجار و [كاروانیان] خرند [به قیمت چهل تا شصت تومان].
دومی را بزرگان و آنانی كه میل دارند بر اسبهای خوب سوار شوند، ابتیاع كنند. از دویست و پنجاه تومان تا ششصد تومان نیز قیمت میدهند، شود كه گرانتر هم بخرند. این اسبها از آن سبب ممتاز باشند كه اعضای متناسب دارند و مانند اسبهای عربی لاغر نباشند و صورت و كوچكی آن مانند اسبهای تاتار نیست.
ایرانیان از برای خدمت، اسب را بسیار مراقب و مواظب باشند و روزی دو بار تیمار كنند و قشو زنند و از آفتاب گرم و خشكی و سردی محفوظ دارند. هنگامی كه اسب در یكجا بماند، با جل و نمدش میپوشانند. چون از راه دوری و حركت سختی باز آیند، به محض پیاده شدن، نوكری یا طفلی اسب را كمكم میگرداند. زین از او نگیرند، تا عرقش به تدریج خشك شود. در تمامی روز غیر از كاه چیزی به او ندهند. اما در اول شب مقدار معینی جو به او بخورانند.
در بعضی از اسفار، بعد از فرود آمدن اسبها را به چرا سردهند.ازبكها و اعراب گرمسیر، اسبها را سوغان كنند. اینچنان سخت باشد كه بسیاری از اسب ها، تاب و تحمل سوغان نكرده، تلف شوند. این عمل چنین است كه اول خوراك اسب را به تدریج كم كنند تا به جایی رسد كه در بیست و چهار ساعت هیچ چیزش ندهند و متصل بگردانند و هر روزی مسافت بسیاری آنها را راه برند.
این كار از آن كنند كه این طایفه قطاع الطریق و اهل غارت باشند، لازمه این شغل، این است كه از مسافات دور به ناگهانی بر دهی یا قبیلهای تازند و به هنگام فرار توانند مسافت بسیاری را در زمان قلیلی طی كنند. این اسبهای سوغان گرفته چنان باشند كه هشتاد میل مسافت را یكسر رانند، نه درنگی كنند و نه چیزی خورند.
ت: پنبه
مقدار پنبهای كه در ایران به عمل میآید، در ایران به مصرف میرسد و به خارج نمیرود. الا اینكه چند سال میشود كه دولت روس مقدار كمی از گیلان و مازندران به مملكت خود میبرد. گمان میرود كه اگر به سیویلیزاسیون [- تمدن] این ملت افزوده شود، از هر دستی كه توانند، پنبه بگیرند. چه در ایران و چه از عثمانی و هندوستان و چه از ینگه دنیا.
از این دو مملكت آخری به وسیله انگلیسیها باید تحصیل كرد. پنبه ایران بهخوبی هندوستان نیست، اما عموما [از نوع] مملكت عثمانی بهترست. این پنبه كه در ایران به عمل میآورند، نباتی است و شجری نیست، یعنی سالی یكمرتبه باید بهكار برند.
ث:روناس
روناس در شمال ایران فراوان است. ما در كرمانشاهان و همدان و تهران و ری نیز آن را دیدیم. در شمال ایران موجود است و بهترین آن در فراه و قندهار به عمل آید. مقدار وافری از آن در ایران به مصرف خود مملكت میرسد و یكی از فصول مهم تجارت هندوستان هم هست. در تجارت ریشه دیگری نیز دیدیم كه از جنس اشجار بهنظر آمد. از آن نیز رنگی شبیه به روناس گیرند، ولی پستتر از آن است.
ج: نیشكر
نیشكر را در مازندران به عمل آورند و از آن شكر استخراج كنند اما هنوز علم تصفیه آن را ندارند. شكری كه بهدست میآورند، سرخ رنگ است و این فقرهها یك روزی معمول است كه در ایران اهمیت گیرد. خاصه كه شكر ینگه دنیا به همین قسمی كه هست، پایدار بماند.دولت روس به سبب منافع خود، ایران را در آموختن تصفیه آن بسیار تحریض میكند و در زراعت آن ترغیبها.
چ: ترنجبین
در بلاد حاره ایران و عربستان، در آخر تابستان در روی غالب گیاهان، شیرهای منجمد میشود كه ترنجبین نامند. در بعضی از امراض استعمال كنند و در تمامی دكانهای عطاری یافت میشود. در آخر تابستان تا مدت یك ماه در تمامی ساعات روز از این شیره میگیرند.
قسمتی دیگر نیز هست كه از شمال خراسان آورند، همچنان از بلاد تاتارستان نیز استخراج كنند. اما نفهمیدیم كه در روی چه درختی حاصل میشود كه شیر خشت نامند. شیره دیگری هم هست كه میخورند.آن در روی برگ درختی منجمد میشود كه ما آن درخت را ندیدیم. پیش از طلوع آفتاب باید بگیرند، والا حرارت آفتاب، آبش كرده، چیزی بهدست نیاید.
ح: مومیایی
مومیایی ماده سیاه مایعی است كه بوی خوش دارد و به مقدار قلیلی از یكی از كوههای كرمان بیرون آید. همچنان از لارستان و خراسان نیز آورند كه پستتر از اولی باشد. این مومیایی در جزو امتعه تجارتی نیست زیرا تمامی آنچه از معدن بیرون آورند، مال پادشاه شود.
اگر شاه ایران خواسته باشد به كسی هدیه كند، [او] معدن را در كمال مراقبت و اهتمام حفظ مینماید. بیش از سالی یكبار، به آن دست نزنند. ایرانیان را اعتقاد بر این ماده باشد. گویند در یك شبانهروز هر قسم زخمی كه باشد، با مالیدن آن صحت پذیرد. در این سخن بسیار اغراق است.
خ: نفت
نفت از بادكوبه و از چند موضع ایران استخراج میشود. این نفت را چون تقطیر یا تصفیه كنند، مایعی تند با بوی با نفودی [ قیر] بهدست آید كه در بعضی از امراض بهكار برند.بسیاری استعمال آن در جلا دادن اشیاء، از قبیل قلمدان و بعضی ادوات دیگر با روغن سندروس باشد كه چون روغن سندروس را با آن بهكار برند، باعث حسن جلا و سبب رونق و دوام آن میشود و [در] زمان قلیلی این بوی تند نیز زایل میگردد. در بغداد و كركوك نفت سیاه را در چراغ میسوزانند.
د: پادزهر
پادزهر به قدری كه سزاوار و لیاقت دارد، بیشتر از آن شهرت دارد. شهرتش بیشتر از لیاقت آن است. در ایران خواص عجیب و غریبی به آن نسبت میدهند. این مادهای است كه در جوف بز كوهی و اهلی گرمسیر متكون و متحجر میشود. ایرانیان به قدر چند گندمی در گلاب حل كرده، صرف مینمایند و معتقد به خواص عجیب آن هستند. مقدار كثیری هم به مملكت عثمانی میبرند، اما به فرنگستان چندان حمل نمیشود.
هیچ عطری و هیچ بوی خوشی را با این جوهر نفیس (گلاب)، انبازی و برابری نیست. مقدار وافری هر ساله در ایران صرف شده و به مصرف اهالی میرسد. بسیاری هم به هندوستان و مملكت عثمانی میبرند. غریبتر آنكه قیمت این گلاب در اصفهان گرانتر از آن بود كه در فرنگستان از اسلامبول آورده و میفروختند.
پس معلوم میشود كه هیچ وقت گلاب خالص به فرنگستان نمیرسد.حال همین قدر درباره تجارت ایران و امتعه آن اكتفا كرده و كلمهای چند نیز از حالت سپاهیگری ایران سخن بگوییم.
پانوشتها:
1- اوقه- واحد وزن عثمانی، برابر 400 درهم (به ازای 207/ 3 گرم)، مساوی 2828/ 1 كیلوگرم بود.
2- Livorno
3- پشم نرم به رنگ اُخرا
4- Vicogne
5- قطران- شیره درخت ابهل و شیره ارزو مانند آن است. مایعی روغنی و چسبنده که غالبا از جوشاندن چوب خشك درخت صنوبر یا گاهی از چوبهای ضمعدهنده دیگر به دست میآید. رنگ آن غالبا تیره و سیاه رنگ است.
6- هرم شمس- اشعه خورشید
7- سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری (تهران- اصفهان، 1336)
8 - سفرنامه نیبور (كارستن)، ترجمه پرویز رجبی (تهران، 1354)
9- استطراد- گفتن مطلبی برای توضیح مطلب قبلی
منبع:سفرنامه اولیویه: تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوران آغازین عصر قاجار/ ترجمه محمدطاهر میرزا؛ تصحیح و حواشی غلامرضا ورهرام، مشخصات نشر: تهران: اطلاعات، ۱۳۷۱.
۰