تصاویر؛ خلاقیت هنرمند بریتانیایی که شاهکارهایش را با «برگ، چوب و سنگ» خلق میکند

در آغوش آرام طبیعت، هنرمند بریتانیایی هانا بولن-راینر آثاری شگفتانگیز و زودگذر خلق میکند که زیبایی و شکنندگی جهان طبیعی را نمایش میدهند.
فرادید| هانا بولن-راینر با نگاهی دقیق و احترامی ژرف به محیط زیست، گلبرگهای افتاده، برگهای ظریف و سنگریزههای کوچک را به موجوداتی خیالانگیز و نقوش هندسی متقارن و دایرهای پیچیده تبدیل میکند؛ هر اثر با دقت تمام بر بستر زمین جنگل چیده شده است.
به گزارش فرادید، آثار هانا که تنها از راه عکاسی ماندگار میشوند، از جادوی لحظههای کوتاه زندگی الهام گرفتهاند و ما را دعوت به درنگ کردن، اندیشیدن و پیوند دوباره با طبیعت میکنند.
دختر با گوشوارهی مروارید: «بازآفرینی شاهکار یوهانس ورمیر با گلبرگهای آبی برای روسری، عناصر زرد و سبز برای درخشش نور و برگهای خشک و شاخهها برای چهره.»
دو مرغ جنگلی کوچک و یک چکاوک تاجطلایی: «همیشه جذب دایرهها در پیرامون کارهایم شدهام. انگار که برای لحظهای به پنجرهای کوچک به دنیایی دیگر یا دروازهای جادویی نگاه میکنم. با اینکه این قطعه خیلی کوچک است، زمان زیادی صرف آن کردم! پرندگان را همزمان ساختم، ابتدا چشمهایشان را گذاشتم و سپس همه نوکهایشان را و از آنجا به سمت بیرون کار کردم. بعد یک موزاییک از سنگریزههای آبی دورشان ساختم. این کار دشوار بود چون بسیار ظریف بود! این سنگریزههای کوچک را والدینم از ساحل جمعآوری کردند.»
اسب دریایی: «مردم میپرسند چگونه ممکن است بتوانم همه این مواد را پیدا کنم، اما جواب خیلی ساده است. کار من خیلی، خیلی کوچک است. من به مواد خیلی ریز نیاز دارم و همیشه در حال جستجو هستم. من مانند کلاغ دزد هستم و همیشه سنگریزهها و چیزهای کوچک در جیبم دارم. همچنین بارها و بارها عناصر را بازیافت میکنم. آنها را در نصفههای پوست نارگیل نگه میدارم و در محل کارم میگذارم و روی آنها را میپوشانم. اگر گلبرگها خشک شده باشند، آنها را در آب میاندازم تا دوباره قابلاستفاده شوند.»
مرغ مگسخوار کوستا: «این اثر از گلهای پژمردهی زعفران وحشی ساخته شده است.»
جغد انبار: «خیلی لذت بردم که این کوچولو را زنده کردم. در گذشته در شکل دادن درست به فرم براق و صاف آنها مشکل داشتم، اما امروز وقت بیشتری داشتم و خیلی از نتیجهی کار راضی هستم! همچنین از خرد کردن تکههای بزرگ گچ برای ساخت این قطعات کوچک با استفاده از سنگی بزرگتر و تیز به سبک انسانهای اولیه حسابی لذت بردم.»
لاکپشت دریایی: «سلام مرا به دوست کوچکم، لاکپشت دریایی برسانید. این کوچولوی دوستداشتنی حدود پنج ساعت از من وقت گرفت! در این اثر افزون بر عناصر طبیعی، تکهی شیشهای قدیمی از بطری را هم به کار بردم.»
کبوتر سفید صلح: «در واکنش به فجایع جاری در اوکراین، کبوتر سفید صلح من از گلهای شکوفه سفید، پرهای کوچک سفید و گلبرگهای پژمرده زعفران ساخته شده است. باشد که این کبوتر در باد به پرواز درآید و به دست کسانی برسد که بیش از همه به آن نیاز دارند.»
گرگ مهربان: «گرگ مهربان و آرامبخش برای آرام کردن، دلجویی و شفا دادن. باشد که هر کجا که هستید، پیدایتان کند.»
سیاهگوش جوان و پرامید
پلنگ کوچک
اختاپوس رنگارنگ: «او بینقص نیست چون من در کمتر از دو ساعت ساختمش و باد کار را خراب کرد! من و طبیعت حسابی خوش گذراندیم که چند بار پاهایش را مرتب کردیم. در نهایت این تلاش مشترک ماست که بیشتر با گلهایی ساخته شده که از باغ والدینم چیدم و سنگریزهها و قطعات صدف کوچکی که از شنریزههای آنجا جدا کردم!»
بچه فیل
کاردینال نر سرخفام: «سهره نر قرمز. آیا واقعاً میدانستم امروز میخواهم یک سهره قرمز بسازم؟ نه! آیا مقدار زیادی شئ قرمز جمع کردم؟ باز هم نه! پس آیا مجبور شدم هر تکه قرمزی که در کاسههای نارگیل خودم داشتم استفاده کنم؟ بله! واقعاً نمیدانم چرا این کار را با خودم میکنم، اما خب! من عاشقش شدم! شاید او آمده که به تو سر بزند؟»
قو: «اولین قوی موقتی من. یک شاخه گل بریده شامل یک گل نارنجی و سه گل سفید از سوپرمارکت محلی هدیه گرفتم که از پشت ویترین افتاده بودند، پس چند گلبرگ نارنجی را برای منقار استفاده کردم و گلبرگهای سفید را در برخی قسمتهای گردن گذاشتم. بقیه مواد هم مانند همیشه از طبیعت جمعآوری شدهاند.»
چرخریسک سرآبی: «یکی از پرندگان مورد علاقه همیشگی من که اینجا در بریتانیا یافت میشود، پرخریسک سر آبی کوچک است. این اثر با شکم پوشیده از خزه و گلسنگ و چشمان درخشان پیام عشق و امید را به همه کسانی که در سایه جنگ رنج میبرند میفرستد.»
مرغ آبی کوچک: «امروز فقط حدود ۴۵ دقیقه وقت داشتم هنرآفرینی خلق کنم، پس چون همیشه آزاد و بیقید و شرط آغاز کردم، بدون عکس مرجع، فقط من و عناصر طبیعی و این پرنده کوچک پشمالو ظاهر شد و کاری کرد لبخند بزنم.»
صاریغ کوچولوی بامزه: «با دوست کوچولوی من آشنا شوید. بهقدری بامزه است که واقعاً دلم میخواست او را در جیبم به خانه ببرم! از شما برای پیشنهاد ساختن یکی از این موجودات زیبا ممنونم! در حالی که او را خلق میکردم (روی کف جنگل نشسته بودم)، با یک زاغی دوست شدم که جرأت کرد و دو قدم به من نزدیک شد و چند دانه خوشمزهای را که گذاشته بودم جمع کرد. یک خانواده از پرندگان دمبلند در شاخههای بالای سرم جیرجیر میکردند.»
پرندهای درون ماندالای درخشان: «انرژی ما بهشکل دقیق در مرز پوستمان متوقف نمیشود؛ هر یک از ما یک کهکشان درخشان نوریم که درون و پیرامون بدنهای فیزیکیمان میتابد. پوست ما قادر به محصور کردن ما نیست.»
مترجم: زهرا ذوالقدر