ورزش ۱۰ دقیقهای استیو جابز؛ راهکاری که او را باهوشتر میکرد

پیادهروی کوتاه، بهویژه «قانون ده دقیقهای» جابز، تمرکز، حافظه و خلاقیت را تقویت کرده و یکی از مؤثرترین روشهای بازنشانی ذهن است.
استیو جابز، بنیانگذار اپل، با تبدیل پیادهرویهای روزانه به ابزاری برای خلاقیت و حل مسئله، عادتی ساده را به بخشی جداییناپذیر از زندگی حرفهای خود بدل کرد؛ عادتی که امروز پژوهشهای علوم اعصاب در استنفورد تأیید میکنند.
به گزارش فرارو به نقل از لاکژی لانچز، استیو جابز، بنیانگذار اپل، در کنار نوآوریهای بزرگش، عادتی ساده اما قدرتمند داشت که به اعتقاد او ذهنش را تیزتر و خلاقتر میکرد: پیادهروی. عادتی که امروز پژوهشهای علمی نشان میدهند پشتوانهای جدی در علوم اعصاب دارد.
جابز که نامش همواره با دگرگون کردن رابطهی انسان و فناوری گره خورده است، یکی از رازهای ماندگار موفقیتش را در حرکتی بسیار ابتدایی میدانست: قدم زدن. او پیادهروی را به بخشی از زندگی کاری و شخصی خود تبدیل کرده بود؛ چه در قالب جلسات کاری غیررسمی، چه گفتوگوهای عمیق با همکاران و چه قدم زدنهای تنهایی و حتی گاهی پابرهنه. اکنون دانشمندان عصبشناس دانشگاه استنفورد نشان دادهاند که این عادت ساده در واقع تأثیر مستقیمی بر خلاقیت، حافظه و انعطافپذیری ذهنی دارد.
پیادهروی؛ جرقهای برای خلاقیت
یکی از نمونههای مشهور، روایتی از اندی هرتزفلد، عضو کلیدی تیم اولیه مکینتاش است. او به یاد میآورد که روزی جابز او را به قدمزدن برد و در حین راه رفتن، توجهش را به این نکته جلب کرد که جهان پر از مستطیلهای گوشهگرد است؛ از پنجرهها و میزها گرفته تا بسیاری از اشیای روزمره. همین مشاهده به ظاهر ساده الهامبخش هرتزفلد شد تا نرمافزار QuickDraw اپل را طوری طراحی کند که قابلیت پشتیبانی از مستطیلهای گوشهگرد را داشته باشد؛ ویژگیای که بعدها به یکی از عناصر بصری شاخص در رابط کاربری مکینتاش تبدیل شد.
این لحظه خلاقیت نه در اتاق کنفرانس و نه پشت میز، بلکه در حرکت و در فضای آزاد شکل گرفت؛ جایی که ذهن جابز برای دیدن الگوهای تازه آماده بود. چنین روایتی نشان میدهد که برای جابز، پیادهروی فقط راهی برای آرامش نبود، بلکه ابزاری برای گشودن مرزهای نوآوری به شمار میرفت.
والتر آیزاکسون، زندگینامهنویس جابز، نیز نوشته است: «پیادهروی طولانی، روش مورد علاقه او برای انجام گفتوگوهای جدی بود.» حتی زمانی که ایده نگارش زندگینامهاش مطرح شد، این پیشنهاد را در حین قدم زدن با آیزاکسون مطرح کرد. این جزئیات بارها در روایتهای مختلف زندگی او تکرار شدهاند و نشان میدهند که حرکت برای جابز نه یک حواسپرتی از کار، بلکه بستری برای شفافیت ذهنی بود.
جانی آیو، نزدیکترین همکار جابز در طراحی محصولات اپل، نیز بعدها تأکید کرد که بخش بزرگی از همکاریهایشان در سکوتِ پیادهرویهای مشترک شکل میگرفت. او توضیح داد که این قدمزدنها فضایی فراهم میکردند تا بدون شلوغی و عوامل مزاحم، گوش دادن و تفکر عمیق امکانپذیر شود و ایدهها بهطور طبیعی در جریان گفتوگو پدید آیند.
علم عصبشناسی و تأیید «قانون ده دقیقهای»
آنچه جابز با شهود خود دریافته بود، اکنون با شواهد علمی پشتیبانی میشود. پژوهشی در سال ۲۰۱۴ در دانشگاه استنفورد نشان داده است پیادهروی بهطور چشمگیری «تفکر واگرا» یا همان نوع تفکری را که اساس خلاقیت است، را تقویت میکند. شرکتکنندگان در این مطالعه هنگام پیادهروی و حتی بلافاصله پس از آن، ایدههای بیشتر و اصیلتری نسبت به زمانی که نشسته بودند تولید کردند.
نکته جالبتر اینکه این اثر هم در فضای باز و هم حتی روی تردمیل در محیط بسته مشاهده شد. بنابراین عامل اصلی نه مناظر اطراف بلکه خود حرکت بدن بود. تحقیقات دیگری نیز این یافتهها را تقویت کردهاند. دانشمندان نشان دادهاند که حتی یک نوبت کوتاه ورزش سبک، مثلاً ده دقیقه پیادهروی، میتواند ارتباط شبکههای مغزی مرتبط با حافظه را افزایش دهد. این امر باعث میشود هیپوکامپ، بخشی از مغز که در یادآوری و تفکر انعطافپذیر نقش دارد، عملکرد بهتری داشته باشد.
در عمل، این بدان معناست که «قانون ده دقیقهای» جابز واقعاً قدرتی ویژه دارد: هرگاه در حل مسئلهای گیر کنید، ده دقیقه پیادهروی ذهن شما را بازتنظیم میکند؛ چیزی که با نشستن طولانی به دست نمیآید. انتشارات معتبر حوزه روانشناسی و پزشکی نیز بهطور مداوم بر همین نکته تأکید میکنند: پیادهرویهای کوتاه نسبت به نشستن، برای فعالسازی ذهن و پرورش ایدههای خلاقانه کارآمدتر هستند.
چرا پیادهروی مفید است؟
دلیل علمی این پدیده نسبتاً ساده است. پیادهروی فعالیتی است که بدن را درگیر میکند، اما نه آنقدر شدید که انرژی را تخلیه کند. این حرکت توجه ذهن را تغییر میدهد و اجازه نمیدهد مغز روی یک فکر تکراری قفل شود. هنگام قدم زدن، مغز همزمان باید محیط اطراف، حرکت پاها و تعادل بدن را پردازش کند. همین چندوظیفگی باعث میشود فضای ذهنی برای شکلگیری ارتباطات جدید و راهحلهای تازه باز شود.
علاوه بر این، سطح هورمونهای استرس مانند کورتیزول کاهش مییابد و در عوض اندورفینها، که نقش مثبتی در بهبود خلقوخو دارند، افزایش پیدا میکنند. این فرآیند به نوعی مهگرفتگی ذهنی که در شرایط فشار به وجود میآید را برطرف کرده و شفافیت فکری ایجاد میکند.
نقدی بر فرهنگ «کار مداوم»
روش جابز همچنین چالشی برای فرهنگ رایج «کار بیوقفه» در محیطهای اداری امروز محسوب میشود. در بسیاری از شرکتها، نشستن پشت میز و صفحهکلید بهعنوان نشانهای از بهرهوری تلقی میشود، اما علوم اعصاب نشان میدهد که چنین رفتاری میتواند نتیجهای معکوس داشته باشد. تصمیم جابز برای ترک میز کار پس از ده دقیقه ناکامی، فرار از کار نبود، بلکه یک استراتژی هوشمندانه بود. او با این کار فرصتی به مغزش میداد تا بازنشانی شود و با دیدی تازه به مسئله بازگردد.
میراث یک عادت ساده
قانون ده دقیقهای جابز چیزی فراتر از یک عادت عجیب فردی بود؛ این رویکرد یادآور این حقیقت است که بسیاری از ایدههای بزرگ زمانی شکل میگیرند که ذهن از فشار رها شود. چه در مذاکرات مهم درباره زندگینامهاش، چه در تدوین اصول طراحی که صنعتی را متحول کرد، و چه در شنیدن و گفتوگو با همکاران، او دریافته بود که پیادهروی دریچههایی را میگشاید که در دفتر کار بسته میمانند.