بابک حمیدیان: به خاطر رنگ چشمهایم وارد سینما نشدم
من اول کنکور مترجمی زبان دادم. آشناییام با یک سفالگر مرا با دنیای هنرهای تجسمی آشنا کرد و همین مسئله شاید مجبورم کرد وارد یک رشتهی هنری شوم.
بابک حمیدیان از آن دسته بازیگرانی است که از تئاتر به سینما رسیده. حالا هم در هر دو حضور دارد. گاهی روی صحنه میرود و تابهحال بیش از ۲۰ فیلم را در کارنامهاش ثبت کرده است. بههرحال روزی که فیلم قدمگاه پسر محجوب و کمحرفی را به سینما معرفی کرد میشد حدس زد که دیر یا زود پیشنهادها به سمت او خواهد آمد.
شما هم مثل خیلیها سینما برایتان از سالن کوچک و تاریکی در بچگی شروع شد؟
بابک حمیدیان: جملههایی شبیه به اینکه من در کودکی دست پدرم را گرفتم و وارد محیط تاریک سینما شدم و... متعلق به نسل من نیست. این نوستالژیها نسل خودش را دارد و هرکس از نسل من برخوردش را با سینما اینطور تعریف کند دچار شعار است چون دنیای معاصر ما که من متعلق به آن هستم دنیای شلوغ و بیخاطرهای است. پس یادم نمیآید که به شما بگویم اولین ترسها و اولین برخوردم با سالن تاریک و... کجا و چطور بود. همینقدر یادم هست که مدرسهی موشها را که در سینما دیدم از گربهی فیلم آنقدر ترسیدم که تا مدتها از سینما دلزده شدم. اما این هم فقط یک خاطره است.
یادتان که میآید سینما چطور دغدغهتان شد؟
حمیدیان: از وقتی دانشجوی تئاتر شدم بازیگری برایم دغدغه شد.
و چطور دانشجوی تئاتر شدید؟ چرا خواستید در این رشته تحصیل کنید؟
حمیدیان: من اول کنکور مترجمی زبان دادم. آشناییام با یک سفالگر مرا با دنیای هنرهای تجسمی آشنا کرد و همین مسئله شاید مجبورم کرد وارد یک رشتهی هنری شوم. البته من در یک محیط فرهنگی بزرگ شدم و پدرم بسیار کتابخوان بود و گرایش به ادبیات و نقد هنری در خانوادهمان وجود داشت.
چگونه با محیط حرفهای سینما پیوند خوردید؟
حمیدیان: ترم سوم دانشگاه بودم که نمایش سیاها را با حامد محمدطاهری اجرا کردم. من جزو نسل سوم این نمایش بودم. با همین نمایش به آلمان رفتیم. یعنی از طرف روبرتو چولی که هر سال برای اجرای نمایشی در جشنواره به ایران میآمد، به آلمان دعوت شدیم. آن سال آتیلا پسیانی و خانوادهاش در آلمان نمایش گنگ خوابدیده را اجرا میکردند. آنجا سیاها را دیدند و آن را دوست داشتند و از سر لطف گفتند وقتی برگشتیم ایران میخواهند عضو گروه بازی شوم که این اتفاق افتاد و من با گروه بازی دو کار انجام دادم. بعد، از طرف آقای پسیانی به دفتر آقای تختکشیان معرفی شدم و آنجا گفتوگوی حرفهای دربارهی فیلم قدمگاه شکل گرفت. قدمگاه برای من نقطهی ورود به سینما بود و یکجور تقدس هم برایم دارد.
چرا؟
حمیدیان: چون آن زمان که چشمرنگیها و موبورها به واسطهی این خصایص وارد سینما میشدند من که هم چشمرنگی بودم و هم موبور، در یک فیلم غیرشهری و تجربهگرا با درونمایهای انسانی به سینما وارد شدم. فیلمی که بهشدت تکنیکی بود.
در حرفتان نوعی اعتراض به ورود برخی از همنسلانتان به سینما وجود دارد...
حمیدیان: اینطور فکر نمیکنم که بگویم آی، ما محق هستیم و هیچکس حق ندارد به سینما وارد شود چون این در همینطور باز است و ورود چشمرنگیها و بینیعملکردهها جزو بدیهیات این سینما شده. اما اصولاً هنر مقولهی پیچیده و خشنی است که خودش بهمرور خودش را غربال میکند. خیلی از همنسلان من در دورهای استار شدند اما الان خبری از آنها نیست.
شما برای حضور و تداومداشتن در این حرفه چه کردید؟
حمیدیان: من سعی کردم در جادهی شخصی خودم با آرامش حرکت کنم و اسیر اتوبان شهرت و محبوبیت و... نشوم. خدا را هم شکر که نه جلد مجلهها برایم مهم بوده نه نشستن کنار سفرهی هفتسین و... کار و عشقم بازیگری و ادبیات است. در این جادهی شخصی هم بیل و فرغون دست خودم است و هر چند متر، آسفالت میریزم و صاف میکنم و جلو میروم.
این جادهی شخصی چطور باز شد؟
حمیدیان: خب مشخص است که اولین انتخابها بسیار تأثیرگذارند. حتی انتخاب اولین عشق زندگی اگر درست انجام شود پایهی مسیرت میشود. من هیچوقت هیجانزدهی بازیگری نشدم. بسیار دوستش دارم اما این باعث نشد در همان وقتی که با قدمگاه دیده شدم و ۸۰ درصد سریالها بهم پیشنهاد میشد، اسیرش شوم. کلاً هم سه سریال بیشتر بازی نکردم. اما شرط داشتن این جادهی شخصی دورشدن از هیجان است. من یاد گرفتم مجذوب سینما نباشم و غرق مغناطیسش نشوم. به خاطر همین، همیشه از محیطهای پرچالش و پرحاشیهی آن دور بودم. من کتابخواندن و سفررفتن را به بودن در این محیطها ترجیح میدهم. در واقع اینها را به اضافهی فیلمدیدن جایگزین هیجان کردم.
چه راهی را به جوانترها برای ورود به عالم بازیگری پیشنهاد میدهید؟
حمیدیان: قطعاً من راه آکادمیک را پیشنهاد میدهم، چون که باعث میشود آرام باشی و روحت قبل از ورود به عرصهی حرفهای کمی صیقل بخورد. در کنارش برخی آموزشگاهها هم هستند که پول خوبی میگیرند اما آموزش خوبی هم میدهند. اما متأسفانه نود درصد بازیگران نسل من جوری جلوی دوربین و پشت دوربین ظاهر شدند که همه فکر میکنند بازیگری تعریف سادهای دارد. آنچه شاید کمترنشان داده شده سختیهای کار و وجه فرهنگی آن است. بازیگری در نهایت بسیار اتفاق کشفوشهودیای است و بهشدت انسانمحور است.