(تصاویر) تغییر چهره «بانو یئون» سریال سرزمین بادها پس از 16 سال
سرزمین بادها یا امپراتور بادها (به انگلیسی: The Kingdom of The Winds)، یک مجموعه تلویزیونی تاریخی محصول سال ۲۰۰۸ است، که از شبکه کیبیاس کره جنوبی پخش شد. سونگ ایل گوک و چویی جونگ وون از بازیگران این مجموعه هستند.
چوی جونگ وون بازیگر سرزمین بادها (کرهای: 최정원؛ زادهٔ ۲۴ آوریل ۱۹۸۱) بازیگر اهل کره جنوبی است. او به خاطر ایفای نقش در مجموعههای تلویزیونی خواهران معروف چیل (۲۰۰۶)، سرزمین بادها (۲۰۰۸)، از آسمان ستاره فرو میریزد (۲۰۱۰) و بیمارستان چونا (۲۰۱۱) شناخته میشود.
چوی جونگ وون بازیگر سرزمین بادها
سرزمین بادها یا امپراتور بادها (به انگلیسی: The Kingdom of The Winds)، یک مجموعه تلویزیونی تاریخی محصول سال ۲۰۰۸ است، که از شبکه کیبیاس کره جنوبی پخش شد. سونگ ایل گوک و چویی جونگ وون از بازیگران این مجموعه هستند.
این مجموعه به دلیل ادامه دادن بحث افسانه جومونگ، به جومونگ ۲ نیز معروف است و به دائموسین، نوه جومونگ، مؤسس امپراطوری گوگوریو، میپردازد. در ادامه این مجموعه، مجموعه جا میونگ گو ساخته شد که معروف به جومونگ ۳ شد. سرزمین بادها به دلیل جلوههای ویژه منحصربهفرد، فیلمنامه جذاب و بازی خوب بازیگران، در جذب مخاطب موفق بودهاست. چنانکه در سئول هیچگاه به رتبه پایینتر از ۲ سقوط نکرد.
عکس های چوی جونگ وون بازیگر سرزمین بادها
سریال سرزمین بادها
ماجرای این مجموعه، سالها پس از ماجراهای سریال افسانه جومونگ، و دربارهٔ سومین پادشاه گوگوریو، موهیول است. در حالی که پادشاه یوری در حال مبارزه با بربرها است، سران قبایل علیه او کودتا میکنند، اما او آنها را شکست میدهد و مغز متفکر را میکشد. سانگگا رئیس قبیله بیرو به دلیل امتناع از مشارکت در کودتا، از مجازات در امان است.
پسر جدید یوری با یک پیشگویی تلخ به دنیا میآید که خانواده اش را خواهد کشت و پادشاهی را ویران خواهد کرد. یوری اعلام میکند که برای جلوگیری از پیشگویی، بچه را خواهد کشت. شاهزاده هیمیانگ مخالف بود اما فایده ای نداشت.
نوزاد ظاهراً در این مراسم کشته میشود، اما یوری او را زنده و سالم به هیمیانگ میدهد و به او میگوید که نوزاد را به جایی که میتواند بزرگ شود و زندگیاش را بگذراند ببرد و نام او را موهیول: به معنی بیروح گذاشت. هیمیانگ، موهیول را به عشق سابقش هیآپ میدهد که از مقبره جومونگ در غار محافظت میکند.
چندین سال بعد، موهیول بالغ با دوستش مارو زندگی عادی دارد. در خیابانهای جولبون، یک رهبر باند به نام چوبالسو؛ به موهیول قلدری میکند و مدال او را که خواهرش سوریو هنگام خداحافظی به او داد، میگیرد. هیآپ، موهیول و مارو را به دلیل ترک غار زندانی میکند. غار توسط اشباح سیاه، نیروهای ویژه و مخفی بویو مورد حمله قرار میگیرد.
هیآپ به مارو میگوید که برود و از هیمیانگ که فرماندار جولبون است کمک بخواهد. اشباح سیاه متوجه میشوند که مقبره توسط یک مکانیسم دفاعی مرگبار محافظت میشود و موهیول را تهدید میکنند که برود و شمشیر جومونگ را با زندگی هیآپ بیاورد.
موهیول موفق میشود از تلهها عبور کند و شمشیر را بیاورد که هیمیانگ و افرادش از راه میرسند و سایهها را میکشند. هیمیانگ موهیول و مارو را با خود میبرد بدون اینکه هویت واقعی خود را به او بگوید. این دو به کاپیتان گییو معرفی میشوند که در حین تمرین آنها را تحقیر میکند.
پادشاه تِسو یوری را برای دوستی سیاسی به کاخ خود دعوت میکند و دومی میپذیرد. موهیول پس از به دست آوردن مهارت، چوبالسو و مردانش را تا مرزها تعقیب میکند، جایی که همه آنها توسط سربازان بویو اسیر میشوند.
در کمپ، دکتری به نام یون موهیول را درمان میکند و او عاشق او میشود. هیمیانگ و ارتشش به کمپ حمله کرده و موهیول را نجات میدهند، که به نوبه خود چوبالسو و افرادش را نجات میدهد. چوبالسو مدال موهیول را پس میدهد.
تسو به خاطر این حمله عصبانی میشود و یوری را تحقیر میکند، یوری که برمی گردد و با خلع او از سمتش، هیمیانگ را مجازات میکند.
هیمیانگ و موهیول برای بهدست آوردن اطلاعات به بویو سفر میکنند. آنها متوجه میشوند اشباح سیاه در حال آزمایش سم روی بردگان اسیر شدهاند. موهیول از موقعیت مناسبی برای حمله به تسو مطلع میشود و به هیمیانگ اطلاع میدهد که به نوبه خود به یوری میگوید که آنها قصد دارند پس از کشته شدن تسو و بی رهبر شدن کشورش به بویو حمله کنند.
چوبالسو و افرادش برای حمله به تسو استخدام میشوند که شکست میخورد و او از یوری میخواهی هیمیانگ را به او تحویل دهد، در غیر این صورت گوگوریو نابود خواهد شد.
یوری این کار را رد میکند و برای جنگ آماده میشود، اما سران قبایل از او میخواهند که پسرش را تحویل دهد، زیرا ارتش بویو بسیار قدرتمندتر از گوگوریو است. اما هیمیانگ به اردوگاه تسو میرود و به درخواست تسو با شرط ترک گوگوریو توسط ارتش بویو خود را میکشد. پسر خوانده سانگگا، بیگوک به همراهان هیمیانگ حمله میکند و این را دستور یوری میگوید. موهیول و مارو فرار میکنند، اما به دست اشباح سیاه اسیر میشوند.
یک سال بعد، یوری ارتش خود را تقویت کرد و با همسایگان علیه بویو متحد شد. در اردوگاه اشباح سیاه، موهیول از عطش انتقام علیه یوری از چندین آزمایش جان سالم به در بردهاست. رهبر اشباح سیاه که پدر یون نیز هست، متوجه نیت موهیول میشود و پس از آزمایش او و مارو را به خدمت میگیرد. پس از هفتهها تمرین سخت، آنها به اشباح سیاه ماهری تبدیل میشوند.
آنها همچنین با دوجین، یک شبح سیاه با استعداد دیگر، دوست میشوند. هیآپ، گییو و چوبالسو سعی میکنند یوری را بکشند قبل از اینکه متقاعد شوند که یوری هیچ نقشی در مرگ پسرش یا حمله به پیروانش نداشتهاست.
موهیول، مارو و دوجین مأمور کشتن چینیها در گوگوریو میشوند که با موفقیت به پایان میرسد. پادشاه تسو با توطئهای که توسط ساگو، یکی از مقامات بویو، ترتیب داده شد، به ارتش تسو دستور میدهد که پدر یون و خودش را بکشند.
دوجین که عاشق یون هم هست، پدرش را میکشد، اما به موهیول میگوید که به او کمک کند تا به گوگوریو فرار کند. ساگو برای خلاص شدن از شر دوجین به خارج از کشور واگذار میکند. او فرار میکند و بیگوک را متقاعد میکند تا او را جذب کند.
تسو به موهیول و مارو مأموریت میدهد تا یوری را بکشند. آنها به گوگوریو سفر میکنند و موهیول سعی میکند پدرش را قبل از اینکه توسط هیآپ متوقف شود، بکشد.
یوری به حقیقت هویت موهیول پی میبرد و در مورد پیشگویی متقاعد میشود. هیآپ، موهیول را متقاعد میکند که یوری بی گناه است و موهیول یوری را متقاعد میکند که با کشتن تسو به او اجازه دهد تا کفاره بدهد. او با هشدار به موقع دوجین زنده میماند و نشان میدهد که دستور تسو برای نفوذ دوجین به بیرو بودهاست.
با کمک دوجین، بیگوک به بویو سفر میکند و یک اتحاد مخفی با تسو تشکیل میدهد. موهیول به هویت واقعی خود پی میبرد و توسط یوری بهطور رسمی به مقامات معرفی میشود. آنها او را به دلیل نرسالت نمیپذیرند، اما موهیول آنها را متقاعد میکند که به او فرصتی بدهند تا رسالت غلط را ثابت کند.
همسر یوری برنامهریزی میکند تا پسرش، یئوجین ولیعهد شود. تسو جشنی برگزار میکند و اعضای گوگوریو را دعوت میکند. موهیول به عنوان رئیس اعصا با برنامه جاسوسی و به دست آوردن اطلاعات سفر میکند. آنها متوجه میشوند که بویو برای جنگ آماده میشود. موهیول برمی گردد و تصمیم میگیرد که ارتش را آماده کند.
شش ماه بعد، ارتش بویو شروع به لشکرکشی به سمت گوگوریو میکند و موهیول ارتش را جمع میکند و با آنها مقابله میکند، اما ارتش بویو با ارابههای مخصوص خود در نبرد پیروز میشود. موهیول یک اقدام متقابل برای ارابهها پیدا میکند و در نبرد بعدی پیروز میشود. تسو به ارتش دستور عقبنشینی میدهد.
این پیروزی برای موهیول به یک موفقیت سیاسی تبدیل میشود و پس از کنارهگیری یئوجین از مبارزات انتخاباتی، موهیول به عنوان ولیعهد معرفی میشود. او طبق قانون با یک خدمتکار از بیرو ازدواج میکند، اما از خوابیدن با او خودداری میکند، زیرا قلب او هنوز با یون است.
گوک، مادر یئو جوسط تدائسو علیه یوری و موهیول کودتا میکنندانسنگ گاسط تواش ای سیاه کشته میش د و. وفاداران به جولبون عقبنشینی میکنند. در جنگ داخلی، یوری و یئوجین کشته میشوند.
موهیول با ایجاد یک تقسیم بییبی گوک و تسو دست برتر را به دست میآورد و دومی گوگوریو را ترک میکند و اولی شکست میخورد و به اردوگاه کار تبعید میشود. موهیول پادشاه میشود. همسرش به دوجین کمک میکند تا یون را به بویو بازگرداند. او پس از اینکه متوجه میشود که او از موهیول باردار است عصبانی میشود. موهیول پنج سال بعد به هانگوک در مورد یون میگوید.
منبع: چشمک