(تصاویر) بیوگرافی، عکس های شخصی و زندگی خصوصی کافکا
کافکا اسطوره ادبیات جهان است. کسی که در سکوت زیست و سالها بعد کشف شد. او چنان کشف شد که اکنون در دانشگاههای بزرگ دنیا نوشتههای او را درس میدهند. شاهکار او یعنی مسخ جزو ده کتاب برتر تاریخ جهان است.
کافکا در یک خانواده آلمانیزبان یهودی در پراگ زاده شد. در آن زمان پراگ مرکز منطقه بوهِم بود. این منطقه، یکی از سرزمینهای متعلق به امپراتوری اتریش-مجارستان بود. او بزرگترین فرزند خانواده بود که دو برادر و سه خواهر کوچکتر از خود داشت. هر دو برادر پیش از شش سالگی فرانتس مُردند و سه خواهر او بعدها در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاههای مرگ نازیها جان باختند.
آموزشهای ادبی و دینی
کافکا زبان آلمانی را به عنوان زبان نخست خود آموخت. اما زبان چکی را نیز کموبیش و بدون نقص صحبت میکرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت. یکی از رماننویسان محبوبش گوستاو فلوبر بود. آموزش یهودی او، به انجام جشن تکلیف در سیزده سالگی و چهار بار در سال به کنیسه رفتن بههمراه پدرش محدود بود.
تحصیلات و اخد مدرک دکتری
کافکا در سال 1901 دیپلم گرفت. سپس در دانشگاه کارلُف (دانشگاه آلمانی چارلز-فردیناند در پراگ) به یادگیری رشته شیمی پرداخت.
ولی پس از دو هفته، رشته تحصیلی خود را به حقوق تغییر داد. انتخاب این رشته آینده روشنتری پیش پای او میگذاشت که از یک سو سبب خشنودی پدرش و از سویی دیگر امکان دوره تحصیلِ طولانیتر آن به کافکا، فرصتِ شرکت در کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر را میداد.
کافکا در پایان سالِ نخست تحصیلش در دانشگاه با ماکس برود و فلیکس ولچ روزنامهنگار که او نیز در رشته حقوق تحصیل میکرد، آشنا شد که این دو، تا پایان عمرِ کافکا از نزدیکترین دوستان او محسوب میشدند.
کافکا در تاریخ 18 ژوئن 1906 با مدرک دکترای حقوق فارغالتحصیل و به مدت یک سال در دادگاههای شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری، خدمتِ سربازی بدون حقوق خود را به انجام رسانید.
کار در دفاتر بیمه و اختراع کلاه ایمنی
کافکا در 1 نوامبر 1907 به استخدام یک شرکت بیمه ایتالیایی درآمد و حدود یک سال به کار در آنجا ادامه داد.
از نامههای شخصی او در این مدت میتوان متوجه شد که از برنامه ساعات کاری شش صبح تا هشت شب ناراضی بوده؛ چون نوشتن را برایش سخت میکردهاست.
او یک سال بعد استعفاء داد و دو هفته بعد، کار مناسبتری در مؤسسه بیمه حوادث کارگری پادشاهی بوهم پیدا کرد. او اغلب از کار خود به عنوان «کاری برای نان درآوردن» و پرداخت مخارجش یاد کردهاست.
با این وجود، او هیچگاه کارش را سرسری نگرفت و ترفیعهای پیدرپی نشان از پرکاری او دارد. به ادعای پیتر دراکر، استاد مدیریت، در همین دوره کافکا کلاه ایمنی را اختراع کرد و به دلیل کاهش تلفات جانی کارگران در صنایع آهن بوهم و رساندن آن به 25 نفر در هر هزار نفر، یک مدال افتخار دریافت کرد.
دوستان صمیمی و حلقه ادبی
کافکا به همراه دوستان نزدیکش ماکس برود و فلیکس ولش که سه نفری دایره صمیمی پراگ را تشکیل میدادند فعالیتهای ادبی خود را نیز ادامه میداد.
کافکا از 1910 تا پایان عمر خود به نوشتن یادداشتهای خصوصی پرداخت که اثری در شناخت شخصیت و زندگی او بهشمار میآیند. فرانتس کافکا در این یادداشتها از ترس از بیماری، تنهایی، شوق فراوان به ازدواج و همزمان هراس از آن، کینه به پدر و مادر و احساسهای گوناگون خویش نوشت.
روابط عاشقانه
کافکا در سال 1912 در خانه دوستش ماکس برود با فلیس بوئر که در برلین نماینده یک شرکت ساخت دیکتافون بود آشنا شد.
در پنج سال پس از این، آنها نامههای بسیاری برای هم نوشتند. کافکا اغلب خندهرو و اجتماعی بود. اما در زندگی شخصی و روابطش زیاد موفق نبود. بهطوریکه پس از دو بار نامزدی با فلیسه، در سال 1917 رابطه آنها به پایان رسید.
رابطه بعدی کافکا با دختری به نام دورا دایامنت بود. کافکا و دورا ریشههای یهودی داشتند و طرفدار سوسیالیسم بودند؛ بنابراین خیلی زود تصمیم گرفتند که رابطه نزدیکتری با هم ایجاد کنند و در برلین با یکدیگر همخانه شدند.
کافکا در اوائل دهه 1920 (میلادی) روابط نزدیکی با میلنا یزنسکا نویسنده و روزنامهنگار هموطنش پیدا کرد.
در سال 1923 برای فاصله گرفتن از خانواده و تمرکز بیشتر برنوشتن، مدت کوتاهی به برلین کوچ کرد. آنجا با دوریا دیامانت یک معلم بیست و پنج ساله کودکستان و فرزند یک خانواده یهودی سنتی که آن قدر مستقل بود که گذشتهاش در گتو را به فراموشی بسپارد زندگی کرد. دوریا معشوقه کافکا شد و توجه و علاقه او را به تلمود جلب کرد.
بیماری
کافکا در سال 1917 دچار بیماری سل شد و ناچار شد چندین بار در دوره نقاهت به استراحت بپردازد.
در طی این دورهها خانواده او به ویژه خواهرش اُتا مخارج او را میپرداختند. در این دوره، با وجود ترس کافکا از این که چه از لحاظ بدنی و چه از لحاظ روحی برای مردم نفرتانگیز باشد، بیشتر مردم از ظاهر پسرانه، منظم و جدی، رفتار خونسرد و خشک و هوش نمایان او خوششان میآمد.
باور بر این است که کافکا در سراسر زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج میبردهاست. او همچنین دچار میگرن، بیخوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموماً عوارض فشار عصبی و نگرانی هستند.
کافکا تلاش میکرد همه اینها را با رژیم غذایی طبیعی، مانند گیاهخواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزهنشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد) برطرف کند. به هر حال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت.
مرگ
کافکا برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در 3 ژوئن 1924 در همانجا درگذشت. وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود که نمیتوانست چیزی بخورد و چون در آن زمان تغذیه وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای خوردن نداشت؛ بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ 11 ژوئن 1924 در گورستان یهودیها در ژیژکوف پراگ به خاک سپردند.
نوشتههای مرا بسوزان!
کافکا در طول زندگی خود، تنها چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل میدادند و هیچگاه هیچیک از رمانهایش به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک داستان بلند میدانند).
نوشتههای او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکردند. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همه نوشتههایش را بسوزاند.
دوریا دیامانت معشوقه او با پنهان کردن نزدیک 20 دفترچه و 35 نامه کافکا، تا اندازهای به وصیت کافکا عمل کرد. تا هنگامی که در سال 1933 گشتاپو (پلیس مخفی آلمان نازی) آنها را ضبط کرد.
برود برخلاف وصیت کافکا عمل کرد و نوشته فرانتس کافکا را پیش خود نگه داشت. در سال 1939 به دنبال اشغال چکسلواکی به دست نازیها ماکس برود پراگ را ترک کرد و نوشتههای کافکا را در یک چمدان با خود به تلآویو برد. او بعدها همه کارهای کافکا را منتشر کرد. نوشتهها کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیختند.
درونمایه آثار کافکا
بسیاری از منتقدان تلاش کردهاند با تفسیر آثار کافکا در چارچوب مکاتب ادبی از جمله نوگرایی و واقعگرایی جادویی مفاهیم عمیقتری از آنها استخراج کنند.
ناامیدی و پوچی حاکم بر فضای داستانهای کافکا نمادی از اگزیستانسیالیسم شمرده میشود. برخی دیگر به سخره گرفتن دیوانسالاری در داستانهایی مانند «گروه محکومان»، «محاکمه» و «قصر» را نشانی از تمایل به مارکسیسم میدانند.
در حالی که برخی دیگر، علت مخالفت کافکا با دیوانسالاری را آنارشیسم میدانند. دیگرانی نیز هستند که کارهای او را از دریچه یهودیت (بورخس یادداشتهایی در این زمینه دارد) یا فرویدیسم (به دلیل مشاجرات خانوادگی کافکا) یا تمثیلهایی از جستجوی متافیزیکی به دنبال خدا (یکی از معتقدان این نظریه توماس مان بود) میبینند.
ترجمه آثار کافکا به فارسی
بسیاری از آثار کافکا به زبان فارسی درآمده است. از جمله آنها برگردانهای فرزانه طاهری بر مسخ، صادق هدایت و امیرجلالالدین اعلم و حسن قائمیان بر مسخ و گروه محکومان و گراکوسی شکارچی و برگردان امیرجلالالدین اعلم از قصر و همچنین برگردان همه آثار کافکا توسط علیاصغر حداد در نشر ماهی هستند.
همانطور که گفته شد، برگردان آثار کافکا بسیار دشوار و در بعضی موارد غیرممکن مینمایند؛ به همین خاطر، بسیاری از برگردانهای فارسی آثار کافکا راضی نیستند.
شاهکار مسخ
مسخ از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم است که در دانشکدهها و آموزشگاههای ادبیات سراسر جهان غرب تدریس میشود.
داستان در مورد بازاریاب جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که به یک مخلوق نفرتانگیز حشرهمانند تبدیل شدهاست.
دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمیشود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده در این کتاب تضادی حیرتانگیز با موضوع کابوسوار داستان دارد.
داستان غمانگیز «گرگور سامسا» حاکی از بیگانگی با هنجارها است. گویی او خود میخواهد که بین تابعیت محض از اجتماع و مسخ شدن، مسخ شدن را برگزیند. در نتیجه میتوان گفت که مسخ شدن گرگور نوعی فرار از واقعیت حاکم است.
ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفتهاست: اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیالپردازی حشرهشناسانه بداند، به او تبریک میگویم؛ چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوستهاست. مترجم فرانسه مسخ معتقد است که گرگور سامسا در واقع کنایهای از خود شخصیت نویسنده (کافکا) است.
در این رمان نویسنده به طور هنرمندانهای با رعایت فاصله زمانی آشکار شدن مسخ بر خانواده شخصیت اصلی داستان، این واقعیت را بیان میکند که مسخ علت بیفایده و طرد شدن او نیست؛ بلکه او در پی انجام ندادن وظایفی که بر او متحمل شده بود، طرد میشود و این طرد شدن به شکل استعاری با مسخ توجیه میشود.
به بیان دیگر، میتوان گفت گرگور که دیگر وظایف گذشتهاش را انجام نمیدهد، برای خانواده مانند یک سوسک بیمصرف است. این تعبیر خانواده، هرچند در ابتدا گرگور را دلسرد نکرد اما در ادامه داستان او خود تصمیم به طرد شدن گرفت و به گونهای با اعتصاب غذا به زندگی خود پایان داد.
محاکمه
محاکمه رمانی ناتمام از فرانتس کافکا است که اولین بار در سال 1925 چاپ شد. این کتاب از مشهورترین آثار کافکا است و داستان مردی است که به دست حاکمی خارج از صحنه و غیرقابل دسترسی، و به جرمی که هرگز ماهیتش نه برای خواننده و نه برای خودش مشخص نمیشود، دستگیر و مجازات میشود.
مانند سایر آثار کافکا محاکمه هم کامل نشد؛ اگرچه، فصلی دارد که در آن داستان به سرانجامی میرسد. پس از مرگ کافکا، دوست و فعال ادبیاش ماکس برود نوشتهها را برای چاپ آماده کرد.
رمان قصر
این رمان هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا بهشمار میآید. این رمان که مثل سایر آثار کافکا به زبان آلمانی نوشته شدهاست، رمانی است ناتمام که مرگ زودهنگام او در چهل و یک سالگی به او این فرصت را نداد تا آن را به پایان برساند.
قصر در شکل کنونی اش در 20 فصل نگارش یافتهاست که فصل پایانی همان فصل ناتمام ماندهاست؛ از روی نشانههایی میتوان حدس زد که احتمالاً همان فصل بیستم میبایست آخرین فصل باشد و رمان بعد از آن چندان ادامه نمییافتهاست.
داستان از آنجایی آغاز میشود که ک. (K) شباهنگام وارد دهکدهای میشود که قصر در بالایِ آن واقع شده است. مالکِ قصر شخصی به نامِ گراف وِستوِست(graf westwest)است که البته در خودِ رمان هیچ نشانهای از وی و درونِ قصر در دسترس نیست.
ک. به مهمانخانهای پناه میبرد تا در آنجا استراحت کند اما پسرِ مباشرِ قصر میخواهد او را از آنجا براند. چرا که طبقِ قانونِ قصر هر کس بخواهد وارد دهکده شود یا در آنجا بماند، میبایست از قصر اجازه گرفته باشد….
کتاب فوقالعاده نامه به پدر
کتاب نامه به پدر، اثری نوشته فرانتس کافکا است که نخستین بار در سال 1952 منتشر شد. نزاع میان پدر و پسر، یکی از کهن ترین موضوعات مورد استفاده در ادبیات به حساب می آید. کافکا در این نامه سرگشاده به پدرش (نامه ای که هیچوقت به دست پدر نرسید)، تلاش می کند تا با یکی از عمیق ترین مشکلات روح زخم خورده خود رو به رو شود.
این اثر در قالب اعترافی بلند، پراضطراب و پراحساس نوشته شده که در آن، جنبه انسانی و هنرمندانه مردی در برابر نمادی از قدرت قرار می گیرد.
کتاب نامه به پدر، تلاش کافکا برای بازشناسیِ خاستگاه رابطه ای پرتلاطم و آسیب زا میان کودکی بسیار حساس و پدری تندخو است. این اثر ارزشمند را می توان اعلام جرم بی رحمانه کافکا نسبت به پدرش و در عین حال، کوشش سرشار از احساس این نویسنده برای ابراز علاقه به پدر در نظر گرفت.
کلام آخر
کاش میشد بیشتر درباره کافکا نوشت… او نابغه ادبیات است که هر ادبیات دوستانی باید به وجود او افتخار کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را با این اسطوره ادبی بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.
منبع: روزانه