تصاویر؛ 7 فیلم و سریال جذاب درباره هانیبال لکتر

در ادامه 7 فیلم و سریال جذابی که شخصیت دکتر هانیبال لکتر را به تصویر میکشند نام بردیم.
از سال 1981 و از زمانی که نویسنده آمریکایی توماس هریس، دکتر هانیبال لکتر را در رمان ترسناک روانشناختی خود با عنوان اژدهای سرخ (Red Dragon) خلق کرد، این شخصیت به بخشی از حافظهی جمعی ما در فرهنگ عامه تبدیل شده است. از آن زمان تاکنون، دکتر لکتر را در رسانههای گوناگون از جمله سینما و تلویزیون به صورت مدام دیدهایم و این قاتل زنجیرهای با اشتهایی عجیب و سیریناپذیر نسبت به گوشت انسان، به یکی از بهیادماندنیترین شرورهای دوران معاصر بدل شده است.
عموم مخاطبان دکتر هانیبال لکتر را با فیلم برنده اسکار سکوت برهها (The Silence of the Lambs) بهخوبی میشناسند. آنتونی هاپکینز برای بازی درخشانش در نقش این جامعهستیز روانی که به بهانه کمک به کارآموز جوان افبیآی، کلاریس استارلینگ، او را بازی میدهد تا قاتل ترسناک دیگری به نام بوفالو بیل را دستگیر کند، جایزه اسکار را از آن خود کرد.
هرچند این فیلم بیتردید اثری برجسته است، اما ماهیت منحصربهفرد شرارت هانیبال لکتر باعث شده است که اقتباسهای موفق دیگری نیز از این شخصیت صورت بگیرد. در ادامه 7 فیلم و سریال جذابی که شخصیت دکتر هانیبال لکتر را به تصویر میکشند نام بردیم.
7. خیزش هانیبال (Hannibal Rising)
محصول: 2007
کارگردان: پیتر وبر
بازیگران: گاسپارد اولیل، گونگ لی، دومینیک وست
امتیاز راتن تومیتوز: 16 از 100
امتیاز IMDb به فیلم: 6.1 از 10
خیزش هانیبال آخرین فیلمی است که دکتر هانیبال لکتر در آن نقش اصلی را دارد و بخشی از روند رایج اوایل قرن بیستویکم در روایت داستانهای منشا است (درست مثل بتمن آغاز میکند (Batman Begins)، انتقام سیث (Revenge of the Sith) و کازینو رویال (Casino Royale).) این فیلم با فیلمنامهای از خالق لکتر یعنی شخص توماس هریس، قرار بود روایت پایانی درباره خاستگاه این شخصیت باشد. تا حدی هم همین کار را انجام میدهد اما نه به شکلی که در ذهن بماند یا تاثیرگذار باشد.
داستان خیزش هانیبال ماجرای دکتر هانیبال لکتر را از دوران کودکیاش در لیتوانی دهه 1940 دنبال میکند که والدینش در جریان جنگ جهانی دوم به شکل وحشیانهای کشته میشوند و یک گروه شبهنظامی یاغی از نیروهای اساس، خواهرش را میخورند.
بیش از یک دهه بعد، هانیبال در حالی که به تعقیب و کشتن مردانی میپردازد که مسئول مرگ خواهرش بودند، آرامآرام به طعم گوشت انسان علاقهمند میشود. بزرگترین مشکل این فیلم بازی گاسپارد اولیل در نقش هانیبال لکتر است. در مقایسه با دیگر بازیگران توانمندی که این نقش را به شکل ماندگاری اجرا کردهاند، بازی اولیل خشک و بیروح است و هیچ الهامی در آن دیده نمیشود.
6. کلاریس (Clarice)
محصول: 2021 تا کنون
سازنده: الکس کورتزمن و جنی لومت
بازیگران اصلی: ربکا بریدز، مایکل کادلیتز، کل پن
امتیاز راتن تومیتوز: 42 از 100
امتیاز IMDb به فیلم: 6.6 از 10
با وجود اینکه سریال کلاریس بخشی از جهان هانیبال لکتر محسوب میشود، اما این آدمخوار در هیچیک از 13 قسمت آن حتی برای یک لحظه هم حضور ندارد. دلیلش هم مشکلات پیچیده مربوط به حقوق قانونی شخصیت است. (خانواده دیلورنتیس مالک حقوق شخصیت هانیبال لکتر هستند و هر اقتباسی که بخواهد از او استفاده کند، باید از آنها مجوز بگیرد.) در نتیجه، کلاریس که به بررسی اتفاقاتی میپردازد که بلافاصله پس از سکوت برهها برای مامور استارلینگ (جودی فاستر) رخ میدهند، از همان ابتدا با محدودیت بزرگی روبهرو بود.
این درام ربکا بریدز را در نقش کلاریس استارلینگ به تصویر میکشد و مانند خیزش هانیبال تلاش میکند نگاهی ظریف به آسیبهای دوران کودکی استارلینگ و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) او پس از پایان دادن به ماجرای بوفالو بیل داشته باشد. اما متاسفانه این سریال از دیالوگهای بیروح و روایت اغراقآمیزش آسیب میبیند. از یک سو، ناتوانی در ذکر نام لکتر شاید به نفع خود هانیبال تمام شد، اما از سوی دیگر، همین محدودیت عملا تضمین کرد که این سریال هرگز فرصت ساخت فصل دوم را پیدا نکند.
5. اژدهای سرخ
محصول: 2002
کارگردان: برت راتنر
بازیگران: آنتونی هاپکینز، ادوارد نورتون، ریف فاینز
امتیاز راتن تومیتوز: 69 از 100
امتیاز IMDb به فیلم: 7.2 از 10
بر اساس تبلیغاتی که پیش از اکران اژدهای سرخ به کارگردانی برت رتنر منتشر شد، این فیلم قرار بود شکوه از دست رفته شخصیت هانیبال لکتر را پس از یک دهه احیا کند، چرا که تنها یک دنبالهی نهچندان موفق برای سکوت برهها ساخته شده بود. طعنهآمیز اینکه، با وجود تمام مشکلاتی که هانیبال ساخته ریدلی اسکات دارد، باز هم فیلم بسیار بهتری از این اقتباس بیرمق و کمجان است.
شکی نیست که تقصیر اصلی ضعف فیلم اژدهای سرخ بر گردن گروه بازیگران پرتوان آن نیست. این فیلم نهتنها آنتونی هاپکینز را در نقشی که او را به شهرت رساند بازگرداند، بلکه بازیگران سرشناسی مانند ادوارد نورتون، هاروی کایتل، ریف فاینز و امیلی واتسون را نیز در کنار هم قرار داد. مشکل اصلی تماما از کارگردان یعنی برت رتنر ناشی میشود. او فیلمسازی صرفا وظیفهشناس (و در عین حال جنجالی) است که هیچ چشمانداز هنری مشخصی برای فیلم ندارد. اگر رتنر استعدادی هم داشته باشد، در حوزه اکشن و کمدی است، نه در خلق هیجان و تعلیق و این فیلم بیش از هر چیز، گواهی روشنی بر ضعف او است.
4. هانیبال (Hannibal)
محصول: 2001
کارگردان: ریدلی اسکات
بازیگران: آنتونی هاپکینز، جولین مور، گری اولدمن
امتیاز راتن تومیتوز: 39 از 100
امتیاز IMDb به فیلم: 6.8 از 10
فیلم هانیبال به کارگردانی ریدلی اسکات در برخی لحظات به اوج میرسد، اما با این حال دشوار است که از این اقتباس از دنبالهی رمان سکوت برهها نوشته توماس هریس بهعنوان یکی از بهترینهای این فرنچایز یاد کرد. مشکلات از همان ابتدا آغاز شد، زمانی که جودی فاستر تصمیم گرفت نقش کلاریس استارلینگ را دوباره ایفا نکند (و به جای او جولین مور وارد پروژه شد). دلیل اصلی این تصمیم، محتوای بحثبرانگیز رمان هریس بود که در آن کلاریس به شکل پرسروصدا و جنجالی عاشق هانیبال لکتر میشود تصمیمی که بسیاری از منتقدان بهشدت آن را مورد انتقاد قرار دادند.
ریدلی اسکات با همکاری فیلمنامهنویسان دیوید ممت و استیون زایلیان، بهجای تمرکز بر رابطهی عاشقانه بحثبرانگیز، بیشتر بر جنبههای اسلشرگونه رمان تاکید کرد و آن خط داستانی را تا حد زیادی به حاشیه راند (گرچه نشانههایی از آن همچنان باقی است). محور داستان، تلاش مامور استارلینگ که حالا اعتبارش لکهدار شده برای دستگیری هانیبال فراری پیش از آن است که یکی از قربانیان زندهماندهاش، میسون ورگر، انتقام خود را بگیرد. هرچند صحنه معروف و تهوعآورِ خوراندن مغز ری لیوتا به خودش از یاد نمیرود، اما هانیبال هرگز به سطح انتظاراتی که بهترین آثار این فرنچایز تعیین کردهاند نمیرسد. در بهترین حالت، این فیلم را میتوان زیباترین فیلم ترسناک درجهدو تاریخ دانست.
3. شکارچی انسان (Manhunter)
محصول: 1986
کارگردان: مایکل مان
بازیگران: ویلیام پترسن، کیم گرایست، جوآن آلن
امتیاز راتن تومیتوز: 94 از 100
امتیاز IMDb به فیلم: 7.2 از 10
اولین اقتباس اغلب فراموششده از رمان اژدهای سرخ نوشته توماس هریس، با نگاهی آرام و موشکافانه، به تعقیب قاتل روانی مشهور به پری دندان (تام نونان) میپردازد آن هم از دریچه منحصربهفرد کارگردانی مایکل مان. شکارچی انسان در عین وفاداری کلی به رمان، نقش دکتر هانیبال لکتر (که در این فیلم بهصورت لِکتور نوشته شده) را تا حدودی کمرنگ میکند؛ تصمیمی که باعث شد تمرکز بیشتری بر شخصیت ویل گراهام، تحلیلگر جنایی افبیآی با بازی ویلیام پترسن باشد که در تلاش است تا جلوی قتلهای زنجیرهای پری دندان را بگیرد.
سادهسازی روایت در شکارچی انسان باعث تقویت حساسیتهای مایکل مان در اجرای سبک همیشگی فیلمهایش مثل میامی وایس (Miami Vice) شده است؛ عناصری چون فیلمبرداری غرق در نورهای نئونی و موسیقی متن با ضرباهنگ سینتیسایزر که در این فیلم بهخوبی به کار گرفته شدهاند. با وجود تهدید خاموش و ترسناکی که تام نونان در نقش فرانسیس دولارهید به نمایش میگذارد و جذابیت شیطانیای که برایان کاکس در نقش لکتر به شخصیتش میبخشد، فیلم در زمان اکران اولیهاش با شکست تجاری روبهرو شد. با این حال، در گذر زمان، شکارچی انسان بازنگری شده است و جایگاه شایستهاش را بهعنوان یکی از آثار برتر مرتبط با هانیبال لکتر بهدست آورده است.
2. هانیبال (Hannibal)
محصول: 2013- 2015
سازنده: برایان فولر
بازیگران اصلی: مدس میکلسن، هیو دنسی، کارولین دوارنس
امتیاز راتن تومیتوز: 93 از 100
امتیاز IMDb به فیلم: 8.5 از 10
سریال هانیبال ساخته برایان فولر بدون تردید یکی از خیرهکنندهترین و از نظر بصری خلاقانهترین مجموعههایی است که تاکنون به نمایش درآمده است. این اثر که توسط انبیسی تولید شده، به معنای واقعی کلمه یک ضیافت بصری است. اما آنچه هانیبال را فراتر از جلوههای بصری برجستهاش ماندگار کرد، بازی موش و گربهای است که میان دو شخصیت اصلیاش، هانیبال لکتر (مدس میکلسن) و ویل گراهام (هیو دنسی) شکل میگیرد؛ جدالی روانی و نفسگیر که به ندرت میتوان نمونهای در این سطح از ظرافت و عمق در یک سریال پیدا کرد.
خونین، از لحاظ بصری جذاب و مهمتر از همه، عاطفی و تکاندهنده، برایان فولر به شکل حیرتانگیزی موفق شد بهترین عناصر آثار توماس هریس (بهجز سکوت برهها) را در قالب دیوانهوارترین و جامعترین روایت از هانیبال لکتر گرد هم بیاورد. فولر با انتخابی جسورانه، داستان کلی را بر پایهی وابستگی تراژیک و پیچیدهی هانیبال و ویل بنا کرد که بیش از یک نشانه از کشش اروتیک در خود دارد. این تصمیم شاید در ابتدا ریسکی به نظر میرسید، اما در پایان فصل سوم، نتیجهای پربار و تماشایی به بار آورد و جایگاه این سریال را بهعنوان یکی از ماندگارترین تفسیرهای شخصیت هانیبال لکتر تثبیت کرد.
تنها مشکل این بود که هانیبال در نهایت لغو شد و فصل سوم با پایانی باز به پایان رسید و سرنوشت هانیبال و ویل در هالهای از ابهام باقی ماند. از آن زمان تاکنون، طرفداران مشتاق سریال همواره خواهان ساخت فصل جدید یا فیلمی در ادامه بودهاند و سالها است که شایعاتی در اینباره به گوش میرسد. برایان فولر تایید کرده که طرح کلی فصل چهارم آماده است و حتی اشاره کرده است که صحنه پایانی میان دو شخصیت اصلی، شامل بخشهایی بوده که از نسخه نهایی حذف شدهاند که میتوانستند بهنرمی و بدون وقفه، داستان را به فصل بعدی پیوند دهند.
طرفداران در پایان فصل سوم به نکات پنهانی دیگری نیز توجه کردهاند که ممکن است سرنخی از مسیر فصل چهارم باشد؛ دکتر بیدیلیا دو موریه با بازی جیلین اندرسون در حالی دیده میشود که بر سر یک میز رسمی غذا نشسته است و پای پختهشده خودش برایش سرو میشود. نکته قابل توجه اینکه، میز برای سه نفر چیده شده است که بهوضوح اینطور القا میکند که هانیبال و ویل نیز قرار است به این ضیافت هولناک بپیوندند. امیدواریم که روزی ادامهای شایسته از این داستان ساخته شود تا طرفداران بتوانند به پاسخ تمام این پرسشها برسند.
1. سکوت برهها
محصول: 1991
کارگردان: جاناتان دمی
بازیگران: آنتونی هاپکینز، جودی فاستر، اسکات گلن
امتیاز راتن تومیتوز: 95 از 100
امتیاز IMDb به فیلم: 8.6 از 10
بیش از سه دهه پس از اولین اکران سکوت برهها، این فیلم همچنان یک شاهکار بیبدیل در ژانر وحشت روانشناختی باقی مانده است. این فیلم، تنها اثر واقعا ترسناک است که موفق به کسب جایزه اسکار بهترین فیلم شده و همچنین یکی از معدود آثاری است که توانست جوایز پنجگانهی اصلی اسکار شامل بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم را درو کند. کارگردان، جاناتان دمی، با اقتباسی عمیقا تاثیرگذار از رمان توماس هریس، اثری خلق کرده است که تاملات ژرفی در باب ترس، شجاعت، خیر و شر ارائه میدهد که هنوز هم در سینما منحصربهفرد است و نظیر ندارد.
با آنکه کارگردانی جاناتان دمی در این فیلم خارقالعاده است (قاببندیهای او بهتنهایی تماشای سکوت برهها را توجیه میکند)، اما نقطهی قوت اصلی فیلم در بازیهایش نهفته است. شیمی بینظیر میان جودی فاستر و آنتونی هاپکینز در صحنههای مشترکشان و تسلط کامل آنها بر شخصیتهایشان، باعث میشود لحظات ترسناک فیلم دوچندان تاثیرگذار باشند. پایانبندی فیلم همچنان از نظر ترس و تعلیق بیرقیب است و نقشآفرینی هاپکینز در اینجا، بهعنوان یکی از متمدنانهترین چهرههای شر مطلق در تاریخ سینما به ثبت خواهد رسید. واقعیت این است که بخش بزرگی از آنچه او در سکوت برهها به پردهی نقرهای آورد، دیگر هرگز تکرار نخواهد شد، حتی توسط خودش!
اجرای آنتونی هاپکینز در نقش لکتر به یک صحنهی شگفتانگیز بستگی دارد که پیش از رسیدن به نسخه نهایی فیلم، چندین بار کوتاه شده بود. اگر این بخشها حذف نشده بودند، شخصیت لکتر بسیار همدلانهتر به نظر میرسید. شاید همین موضوع دلیل انتخاب جاناتان دمی برای کنار گذاشتن آنها باشد. این بخشهای حذفشده در نسخههای مختلف فیزیکی فیلم موجود است.
خود صحنه چندان طولانی یا پیچیده نیست و باز هم صحنهای است که استارلینگ و لکتر بر سر هویت بوفالو بیل با هم بحث میکنند. در این صحنهی حذفشده، لکتر فاش میکند که بیل از ابتدا هیولا به دنیا نیامده بود، بلکه طی سالها سواستفادهی سیستماتیک، به چنین فردی تبدیل شد. این سخنرانی کامل حدود دو دقیقه طول میکشد و به جزئیات بیشتری درباره آسیبشناسی بیل میپردازد:
برو سراغ تستهای شخصیتی. نقاشیهایش را نگاه کن. خانههای بیلی کوچک خواهند بود، با پنجرههایی ریز. نه گلی، نه حیوان خانگی، نه اسباببازیای، نه خورشیدی. زنهایی که میکشد حتی خامتر و ابتداییتر از مردهایش خواهند بود. اما جبران میکند؛ با زینتآلات اغراقشده، جواهرات، سینههای بزرگ. بعد درختهایش… آه بله، کلاریس. درختهایش وحشتناک خواهند بود. بیلی از هویت خودش متنفر است، میدانی. همیشه همینطور بوده. فکر میکند این یعنی او یک تراجنسیتی است. اما آسیبشناسیاش هزار بار وحشیانهتر و ترسناکتر از آن است. او میخواهد دوباره متولد شود، کلاریس. بیلی با تمام وجود میخواهد دوباره متولد شود. و او دوباره متولد خواهد شد.
دمی این مونولوگ را در یک برداشتِ پیوسته و بدون قطع فیلمبرداری میکند در حالیکه هاپکینز در نوری سرخ و جهنمی غرق شده است. وقتی لکتر صحبت میکند، چشمانش پر از اشک میشود گویی دارد بهاندازهی بوفالو بیل، دربارهی خودش نیز حرف میزند. نسخهی اکرانشده با حذف این بخشها، آن شکنندگی و آسیبپذیری را از چشم مخاطب پنهان میکند و تصویری از لکتر ارائه میدهد که بیش از پیش همچون هیولایی مودب و بیرحم به نظر میرسد.
این تفاوت همچنین دشواریهای ساخت پیشدرآمدی چون خیزش هانیبال را نشان میدهد؛ فیلمی که دو ساعت صرف تزئین و توضیح چیزی میکند که هاپکینز تنها در چند ثانیه بر پردهی سینما نشان میدهد. درون این هیولا، روحی گمشده پنهان شده است و شاید همین باشد که لکتر را، با وجود جنایتهای نابخشودنیاش، تا این اندازه جذاب میکند.
منبع: مایکت