۳ پرسش بانمک اما عمیق برای درکِ بهترِ زندگی

مشغول شدن به فعالیتهای تازهتر، کنجاوانهتر و با اندکی خطرِ احساسی (مثل قدری شرمزده شدن یا قدری دلخور شدن) میتواند به پیروزیهای بزرگ و تجربههایی که زندگیتان را دگرگون میکنند، منجر شود.
فرادید | زندگی پیچوخم زیاد دارد. بعضیوقتها وقت نمیکنیم تا به شکلی مثبت به جایی که اکنون به آن رسیدهایم و موفقیتهایی که تاکنون به آنها دست یافتهایم بیاندیشیم.
به گزارش فرادید؛ وقتی بگذارید و به این سه پرسشِ عمیق و بانمک پاسخ دهید تا به فهمی بهتر از زندگیتان دست پیدا کنید. این کار تابآوری و استقامتِ شما را در برابر موانع افزایش میدهد و کمکتان میکند تا بهجای آنکه از بالاوپایینهای روزمره زندگی غمگین شوید، دیدی بلندمدت نسبت به آن پیدا کنید.
۱. چه رفتاری بود که به نظرتان هیچ اهمیتی نداشت، اما بعدها فهمیدید که همان رفتار آنچیزی که اکنون هستید را پیشبینی کرده بود؟
در دوران بیستسالگیام تابستانها را در نیویورک سپری میکردم. جوان بودم و بودجه کمی در اختیار داشتم برای همین در آپارتمان کسی که خودش تابستانها به مسافرت میرفت ساکن میشدم و اجاره تابستان را من پرداخت میکردم.
صبح تا شب تقریباً به انجام فعالیتهایِ آزادانه میگذشت. یکی از آن فعالیتهای محبوبم، رفتن به کتابفروشیهای شهر برای ملاقات با نویسندگانی بود که درباره آثارشان جلسات پرسشوپاسخ میگذاشتند. این رویدادها فرصتی برای دیدنِ مخلوقاتی افسانهای ـ نویسندگان ـ از نزدیک بود. تا آن زمان هرگز کسی را ندیده بودم که از راه نویسندگی زندگیاش را بگذارند.
درآنزمان مطلقاً آرزویی برای نویسنده شدن در سر نداشتم. فکر میکردم که فقط یک روانشناس خواهم شد و این تنها شغلی است که خواهم داشت. امروز من نویسنده هستم. رفتار دوران جوانی که در کل شهر میگشتم تا به صحبتهای نویسندگان (از ژانرهای مختلف گوش) گوش کنم، نشانهای بود از علاقه من به زندگی سایر نویسندگان که البته در آن زمان از آن بیخبر بودم. رفتارِ من علاقهای را به من نشان میداد که هنوز در خودم کشف نکرده بودم.
آیا شما مثالِ مشابهی دارید؟ چه رفتاری بود که آینده شما را پیشبینی کرد و انتظارش را نداشتید؟ کدامیک از رفتارهای دوران نوجوانی و جوانیتان هویت و مسیری را که در آینده پیمودید، پیشبینی کرده بود؛ چیزی که آنموقع اصلاً حدسش را هم نمیزدید؟
۲. کدام مهارت است که در آغاز یادگیری طاقتفرسا بود، اما اکنون آن را مثلِ آبخوردن انجام میدهید؟
یادگیری هر مهارتِ جدیدی در ابتدا احساساتی مثل گیجی، اضطراب، خودتردیدی و کلافگی ایجاد میکند. اما بهمحضِ یادگیریِ آن مهارت سختیِ دورانِ یادگیری فراموش میشود. ما فراموش میکنیم مهارتی که امروز تااینحد آسان است، زمانی ما را به چالش کشیده بود. وقتی به احساسات و کشمکشهای درونیای که برای یادگیری مهارتی که اکنون در آن استاد هستید، فکر میکنید، اعتمادبهنفستان برای مقابله دوباره و یادگیری یک مهارت تازه بیشتر میشود.
چرا چنین چیزی مهم است؟ ۱) هرچه سبدِ مهارتهای شما غنیتر باشد، کارامدتر، منعطفتر و مقاومتر میشوید. ۲) تجربههای تازه (مثل یادگیری یک مهارت ناآشنا) هر دو احساساتِ مثبت و منفی را در شدیدترین حالتِ ممکن تحریک میکند. شما احساسِ سرزندگیِ بیشتری میکنید. علاوهبرآن، تجربههای احساسیِ متنوع با خلاقیت و مقاومت مرتبط است.
۳. چرا موفقیتهای بزرگ ناشی از تلاشهای ناچیز است؟
وقتی به موفقیتهایمان فکر میکنیم، اغلب فکر میکنیم که این موفقیتها با جانکندنهای بسیار به دست آمده است. برای مثال، من ۸ سال در دانشگاه درس خواندم تا مدرکِ دکترا گرفتم. اما برخی اوقات، موفقیتهای ما توسطِ شانس، تلاشهای کمتر و در نهایتِ شیرینی به دست میآیند. این موفقیتها اغلب به واسطه بلندپروازیها و خطرپذیریهای شخصی به دست میآید. برخی از مثالهای آن شاملِ موارد زیر است:
*درخواست از فردی برای آشنایی بیشتر
*درخواست از همکاری که زیاد او را نمیشناسید برای انجام یک پروژه مشترک
*تلفن زدن و پرسیدنِ سؤالهایی که احمقانه بهنظر میرسد از یک آدمِ متخصص
کدام موفقیتهای امروزی شما به واسطه تلاشهای سخت و طاقتفرسا به دست نیامده است؟ چرا مهم است؟ فکر کردن به پاسخهایی که به این پرسش میدهید، شما را انگیزهمند میکند که رفتارهایی که قابلیتِ هدایتتان به خوششانسی یا تجربههای شیرین دارند را افزایش دهید. مشغول شدن به فعالیتهای تازهتر، کنجاوانهتر و با اندکی خطرِ احساسی (مثل قدری شرمزده شدن یا قدری دلخور شدن) میتواند به پیروزیهای بزرگ و تجربههایی که زندگیتان را دگرگون میکنند، منجر شود. ما میتوانیم از روشهای سخت و طاقتفرسای زیادی به موفقیت دست پیدا کنیم، اما میتوان از مسیرهای متنوعی به موفقیت رسید که لزوماً نباید سخت و طاقتفرسا باشد.
چرا باید این تمرین را انجام دهید؟
وقتی به زندگیمان فکر میکنیم خیلی راحت به پشیمانیها، استرسها یا سایر تجربههای منفیمان فکر میکنیم. برای موفقیت، مقاومت و تقویتِ خلق، مهم است مهارتِ اندیشیدن به خود به شکلی مثبت را یاد بگیرید و داستانِ پرپیچوخم زندگی و رشدتان را درک کنید.
اگر پاسخها فوراً به ذهنتان نمیرسند به خودتان فرصت بدهید که وقتی در حالِ استراحت هستید ذهنتان به این سؤالها فکر کند تااینکه پاسخ در ذهنتان جرقه بزند. یا میتوانید از کسی که شما را به خوبی میشناسد بخواهید به این پرسشها درباره شما پاسخ دهد.
همسرانی که سالهاست با هم زندگی میکنند، دوستان قدیمی، والدین و خواهر و برادر گزینههای خوبی برای کمک به پاسخ دادن به این پرسشها هستند.
منبع: The Psychology Today
نویسنده: Alice Boyes Ph.D.
ترجمه: عاطفه رضواننیا- سایت فرادید