آیا شرکت در یک جنگ ناعادلانه خوب است؟

آیا شرکت در یک جنگ ناعادلانه خوب است؟

اگر شرکت کشور ها در جنگ غلط باشد، اغلب شرکت افراد هم در این جنگ ها غلط خواهد بود. اما گاهی و فقط گاهی شرکت در جنگ های ناعادلانه برای اجتناب از نتایج بدتر می تواند درست باشد.

کد خبر : ۳۸۲۹۷
بازدید : ۶۴۹۴
آیا گاهی شرکت در یک جنگ ناعادلانه خوب است؟
فرادید | تکلیف سربازی که در جنگی حضور دارد اما نباید در آن شرکت کند چیست؟ آیا باید آن جنگ را ترک کند؟ اگر اعلان جنگ یک کشور به کشور دیگر کار غلطی است، آیا شرکت نیروهای مسلح در آن جنگ کار اشتباهی نیست؟ این عقیده غالبا درست است اما جالب است بدانید که همیشه درست نیست!

به گزارش فرادید به نقل از ایان، جنگ در واقع یک مواجهه شدید در ابعادی وسیع میان دو گروه از مردم است. این گروه ها معمولا اهداف مختلفی دارند و اعضای این گروه ها به جهت حفاظت از اهداف خود یکدیگر را می کشند. جنگ تا حدودی با این کشتار شکل می گیرد و بدون این کشتار اصلا هیچ جنگی به وجود نمی آید.

یک جنگ ناعادلانه را در نظر بگیرید. معمولا اگر فعالیت های یک گروه ناعادلانه باشد، انجام فعالیت های انفرادی در این گروه هم باید همین حکم را داشته باشد. بنابراین اگر یک جنگ ناعادلانه باشد هر کاری در راستای اهداف این جنگ باید اشتباه باشد. به نظر می رسد که نتیجتا شرکت افراد در این جنگ هم اشتباه است و اگر کسی در این جنگ شرکت کند در کاری ناعادلانه سهیم شده است.
با این حال معمولا مردمی که مخالف یک جنگ هستند از گروه هایی که در آن جنگ شرکت دارند حمایت می کنند. برای مثال دیدگاه اغلب افرادی که مخالف همکاری انگلستان در جنگ عراق در سال 2003 بودند این چنین بود. در حالی که برخی فکر می کردند شرکت این کشور در جنگ کار اشتباهی بوده، شرکت سربازان حرفه ای در این جنگ را محکوم نمی کردند.
یک توضیح برای این دیدگاه شاید این باشد که عاقلانه نیست از سربازان انتظار داشته باشیم که نسبت به عادلانه یا ناعادلانه بودن جنگی که در آن حضور دارند یک ارزیابی داشته باشند. اما من معتقدم که این توضیح خیلی جذاب نیست. فرض کنید من نتیجه بگیرم که این جنگ ناعادلانه است. اطلاعات من از گروهی که احتمالا این جنگ را عادلانه می داند بیشتر نیست. من هم مثل آنها نتایج خودم را در مورد عادلانه یا ناعادلانه بودن این جنگ از شواهدی می گیرم که در دسترس همگان است. اگر من نتیجه بگیرم که این جنگ ناعادلانه است آنوقت باید معتقد باشم که شواهدی که در دسترس همه است نتیجه من را تایید می کند. و اگر این شواهد نتیجه مرا تایید کند آنوقت باید نتیجه همه کسانی که این شواهد مشابه را در اختیار دارند را نیز تایید کند یعنی همه گروه ها باید چنین نتیجه ای بگیرند، در حالی که اینطور نیست.
حالا توضیح دیگری را در نظر بگیرید. وقتی افراد به ارتش ملحق می شوند، متعهد می شوند از تصمیمات حاکمیت برای رفتن به جنگ پیروی کنند، بدون آنکه نظر خودشان را در مورد عادلانه یا ناعادلانه بودن آن جنگ دخالت بدهند و بر همین اساس هم به آنها حقوق پرداخت می شود. بر این اساس حتی اگر برای کشوری رفتن به یک جنگ کار غلطی باشد، وقتی که این تصمیم گرفته شد رفتن افراد کار نادرستی نخواهد بود. اما این استدلال هم چندان قانع کننده نیست. معمولا یک قرارداد یا یک تعهد به انجام کار در یک مسیری که واقعا اشتباه است الزام آور نیست. جنگ شامل کشتار نادرست است، یک اشتباه بسیار وخیم. به سختی می توان باور کرد که هر چیزی مثل اقتدار یک حکومت یا تعهداتی که نظامیان را مجبور به پیروی می کند آنقدر مهم باشد که بتواند یک کشتار را توجیه کند.
حتی اگر این استدلال ها قوی و مهم هم بودند باز هم می شد در مورد نادرست بودن اعلان جنگ یک کشور به کشور دیگر و در عین حال درست بودن شرکت گروه ها در این جنگ بحث و تبادل نظر کرد.
به خاطر داشته باشید که غالبا شرکت کشور ها در جنگ به دلیل خرابی هایی که به بار می آورند نادرست است. برای مثال برخی معتقد بودند که شرکت بریتانیا در جنگ عراق به دلیل تلفات اجتناب ناپذیر غیر نظامیان اشتباه بوده و این هرج و مرج پس از جنگ از قبل قابل پیش بینی بوده است. بنابراین شاید بهتر بود همه کارهایی که منجر به جنگ شد اتفاق نمی افتاد.
اما حالا یک سرباز را در نظر بگیرید. چه او در این جنگ شرکت بکند یا نه، جنگ ادامه خواهد یافت. سوال اصلی برای سرباز این است که فعالیت او چه تغییری در زندگی دیگران ایجاد می کند نه اینکه کل جنگ چه تاثیری بر زندگی افراد دارد.
برای مثال یک سرباز که در جنگ x شرکت کرده ممکن است خرابی های جنگ را کاهش داده باشد. با هجوم موثرتر به منطقه x شاید او جنگ را کوتاهتر کرده باشد و حضور او در پایان جنگ ممکن است به کاهش هرج و مرج پس از جنگ که اجتناب ناپذیر است کمک کرده باشد. اگر او این تاثیرات را گذاشته باشد کار او به شخصه اشتباه نبوده، او می تواند فکر کند که حضورش در این جنگ مثبت بوده است.
برخی ممکن است استدلال کنند که ما باید طوری رفتار کنیم که انتظار داریم دیگران هم باید آنگونه رفتار کنند. یعنی اگر می خواهیم که هیچ کس در آن جنگ شرکت نکند، خودمان هم نباید به آن جنگ برویم. اما این اصل اشتباه است. فرض کنید من و شما می توانیم یک سرباز زخمی را نجات بدهیم اما هیچکدام نمی توانیم این کار را به تنهایی انجام بدهیم. ممکن است هر دوی ما بخواهیم چند سرباز را نجات بدهیم اما اگر شما نخواهید این کار را انجام بدهید من مجبور به این کار نیستم. نجات یک سرباز به تنهایی ممکن است به او صدمه وارد کند. آنچه که من باید انجام دهم بستگی به این دارد که شما چه "می خواهید" بکنید نه اینکه شما چه "باید" بکنید.
ممکن است گفته شود که مردم باید در مقابل یک جنگ غلط است بایستند و بهترین راه برای انجام چنین کاری شرکت نکردن در آن است. این عقیده تا حدودی درست است: اگر ما مخالف جنگ هستیم آنوقت اعتراض در مقابل جنگ ارزشمند است و کسانی که در جنگ شرکت می کنند ممکن است که حقی برای اعتراض نداشته باشند. اما باز هم به یاد داشته باشید که بحث ما بحث مرگ و زندگی است. اگر شرکت یک فرد در جنگ باعث حفظ جان یک نفر بیشتر شود، ارزش اعتراض خیلی کمتر از رفتن به جنگ خواهد بود.
اگر شرکت کشور ها در جنگ غلط باشد، اغلب شرکت افراد هم در این جنگ ها غلط خواهد بود. اما گاهی و فقط گاهی شرکت در جنگ های ناعادلانه برای اجتناب از نتایج بدتر می‌تواند درست باشد.
۰
نظرات بینندگان
  • ناشناس ارسالی در

    بی سرو ته

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید