قتل دوست به خاطر شوخی کلامی
قصد کشتن دوستم را نداشتم، اما ضربه تیغ به شاهرگ گردنش خورد و او نقش بر زمین شد. خیلی ترسیدم و با جا گذاشتن موتورسیکلتم از بازارچه فرار کردم.
کد خبر :
۸۰۰۹۷
بازدید :
۱۲۷۸۳
"این جا جای دهه هشتادیها نیست!" این جمله که به شوخی بین دو رفیق ۱۹ و ۲۱ ساله مطرح شده و سرآغاز نزاعی مرگبار بود، خانوادهای را داغدار کرد و خانواده دیگری را نیز به انتظار اجرای حکم دستگاه عدالت نشاند.
«یزدان» جوان ۲۱ سالهای که تیغ غرورش شاهرگ رفاقت را در بازارچه اطراف میدان ۱۷ شهریور مشهد برید، در حالی که پابندهای آهنین، قدم هایش را کوتاهتر میکرد توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به بازارچه محل وقوع جنایت هدایت شد تا در حضور قاضی ویژه قتل عمد ناگفتههای این نزاع مرگبار را هنگام بازسازی صحنه قتل بیان کند.
«یزدان-ج» که موجی از ندامت به خاطر یک کل کل خیابانی، در چهره اش موج میزد و پاهای لرزانش، توان ایستادن نداشت، مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و منتظر دستور قضایی ماند. در این هنگام قاضی «کاظم میرزایی» با تفهیم اتهام قتل عمدی مرد مسلمان از وی خواست حقیقت ماجرا را توضیح دهد چرا که این اظهارات در دیگر مراحل دادرسی مورد استنادات قضایی قرار میگیرد.
سپس متهم این پرونده جنایی در حالی که گوشهای از بازار را نشان میداد در تشریح این ماجرای تلخ، اما وحشتناک گفت: روز قبل از نزاع، من و علیرضا و دوستان برخی از شاگردان مغازههای بازار، دور هم نشسته بودیم و از هر دری سخن میگفتیم.
در این لحظه من دستم را روی سینه علیرضا (مقتول) گذاشتم و به او گفتم «این جا جای دهه هشتادیها نیست!» در حالی که خودم فقط دو سال از او بزرگتر بودم، اما احساس غرور و بزرگی میکردم! با این عمل، ناگهان علیرضا به شدت دستم را از روی سینه اش پرت کرد و احساسم این بود که او از این جمله من ناراحت شده است.
ما از قبل هیچ خصومت یا اختلافی با یکدیگر نداشتیم و این بحث و مشاجره فقط به خاطر یک شوخی دوستانه رخ داد. متهم ۲۱ ساله ادامه داد: بعد از این ماجرا، علیرضا دو بار به من زنگ زد، ولی پاسخش را ندادم چرا که میدانستم او از من ناراحت شده است و کارمان به نزاع میکشد.
با این حال وقتی یک بار به تماس اش پاسخ دادم او شروع به توهین و فحاشی کرد. به همین دلیل من هم با برادر بزرگ ترش (مجروح حادثه) تماس گرفتم و به او گفتم از حرفی که زدم قصد بدی نداشتم، اعصابم خرد بود که این جمله را گفتم، حالا شما ببخشید!
ولی گویی این موضوع پایان یافتنی نبود و ماجرا پر و بال میگرفت. روز بعد وقتی به بازارچه (سرا) آمدم، علیرضا و برادرش را مقابلم دیدم. دیگر حتی فرصت گفتگو هم پیدا نکردیم و فقط گفتم من برای دعوا نیامده ام! اما او فریاد زد: «مثلا میخواهی چه کار کنی؟»
و در یک لحظه آنها به طرف من حمله ور شدند در حالی که علیرضا با مشت و لگد مرا میزد، برادرش هم کمربندش را کشید و به سمت من یورش آورد. من به قصد دعوا نیامده بودم، ولی غرور جوانی شرایط را این گونه رقم زد تا جایی که به داخل مغازه پریدم و تیغ موکت بری را برداشتم که از آن برای بریدن کارتنهای بار استفاده میکردیم.
تیغ را به این سو و آن سو پرت میکردم تا آنها را بترسانم، ولی ناگهان ضربهای به برادر بزرگتر علیرضا خورد و او زخمی شد. وقتی دوباره علیرضا به طرف من آمد ضربهای هم به گردن او زدم! قصد کشتن دوستم را نداشتم، اما ضربه تیغ به شاهرگ گردنش خورد و او نقش بر زمین شد. خیلی ترسیدم و با جا گذاشتن موتورسیکلتم از بازارچه فرار کردم. ابتدا با یک تلفن ناشناس به برادر کوچک ترم زنگ زدم و موضوع درگیری ام را اطلاع دادم چرا که تلفن خودم در محل نزاع افتاده بود و من از شدت ترس و نگرانی نتوانستم به محل نزاع برگردم.
«یزدان- ج» در ادامه بازسازی صحنه قتل که سرهنگ بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) نیز حضور داشت، افزود: پس از آن به منطقه گلبهار مشهد گریختم و در آن جا مخفی شدم، ولی چند ساعت بعد در تماس با یکی از بستگانم فهمیدم که کارآگاهان در تعقیب من هستند و مخفیگاهم را نیز پیدا کرده اند.
به ناچار شبانه به منزل خواهرم بازگشتم، اما هنوز چند دقیقه بیشتر از ورودم به منزل نگذشته بود که نیروهای پلیس مرا دستگیر کردند. الان هم به شدت پشیمانم چرا که هیچ گاه فکر نمیکردم به خاطر یک جمله احمقانه دوستم را به قتل برسانم و زندگی خانواده ام را نیز نابود کنم!
در آغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا کارآگاه نجفی (افسر پرونده) به تشریح خلاصهای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت و چگونگی وقوع قتل براساس اعترافات متهم و بررسیهای دقیق پلیسی را بازگو کرد و در پایان نیز قاضی «کاظم میرزایی» با ابراز تاسف از وقوع چنین حوادث تلخی که فقط به خاطر غرور جوانی رخ میدهد، متهم را با صدور قرار بازداشت موقت راهی زندان کرد تا دیگر مراحل دادرسی این پرونده جنایی طی شود.
منبع: روزنامه خراسان
۰