نقد و بررسی فیلم «هیچکس ۲»

نقد و بررسی فیلم «هیچکس ۲»

«هیچ‌کس ۲» با کارگردانی تیمو تجاهجانتو، دوباره باب ادنکرک را در نقش یک پدر خانواده با گذشته‌ای مرگبار و شارون استون را در قالب یک تبهکار کاریزماتیک مقابل هم قرار می‌دهد.

کد خبر : ۲۵۷۱۳۵
بازدید : ۶

قسمت دوم  فیلم «هیچ‌کس» با ترکیبی از اکشن خشن، کمدی سیاه و نقش‌آفرینی پرانرژی بازیگران، داستان تعطیلات خانوادگی هاچ را روایت می‌کند که به رویارویی مرگبار با مافیای محلی بدل می‌شود.

به گزارش فرارو به نقل از هالیود ریپورتر،  کارگردان اندونزیایی، تیمو تجاهجانتو، در این دنباله از فیلم اکشن موفق و غیرمنتظره سال ۲۰۲۱، جایگزین ایلیا نایشولر شده است تا داستان مردی عادی اما با گذشته‌ای مرگبار را ادامه دهد؛ مردی که در ظاهر پدر یک خانواده معمولی است، اما در واقع یک آدمکش حرفه‌ای با مهارت‌های ویژه به شمار می‌رود. این خانواده، همانند بسیاری از خانواده‌ها، مشکلات خود را دارند؛ «هاچ» (باب ادنکرک) و همسرش «بکا» (کانی نیلسن) در حال فاصله گرفتن از یکدیگرند، عمدتاً به دلیل اینکه هاچ مجبور است برای پرداخت بدهی‌های سنگین، بیش از حد کار کند. فرزندانشان، «برَدی» (گیج مونرو) و «سَمی» (پیزلی کادوراث) نیز احساس می‌کنند نادیده گرفته می‌شوند.

در ظاهر، همه چیز عادی به نظر می‌رسد، اما حقیقت این است که هاچ ۳۰ میلیون دلار به مافیای روس بدهکار است؛ آن هم پس از اشتباهی بزرگ در فیلم اول که به سوزاندن پول‌هایشان ختم شد. این آدمکش خسته، پس از یک مأموریت که در صحنه افتتاحیه شلوغ و پراغراق فیلم به طرز فاجعه‌باری پیش می‌رود، بیش از همیشه به استراحت نیاز دارد. در این سکانس، او نه با یک، بلکه با سه گروه مرگبار از دشمنان رودررو می‌شود. هاچ تصمیم می‌گیرد به یک تعطیلات خانوادگی برود و مقصد را جایی انتخاب می‌کند که خاطرات خوبی از کودکی دارد: شهر تفریحی پلامرویل با شهربازی معروفش. او حتی پدر سالخورده‌اش (کریستوفر لوید) را از خانه سالمندان برمی‌دارد تا همه با هم راهی شوند. اما اگر «هیچ‌کس» اول را دیده باشید، می‌دانید که آرامش و تفریح بی‌دردسر هرگز برای هاچ مقدر نیست.

یکی از جذابیت‌های قسمت اول، کشف تدریجی این واقعیت بود که شخصیت اصلی، با ظاهر یک مرد میانسال آرام، در واقع یک جنگجوی بی‌رحم و توانمند است که می‌تواند گروهی از مردان مسلح و جوان‌تر از خود را شکست دهد. این عنصر غافلگیری، در قسمت دوم تا حدی از بین رفته، اما فیلمنامه‌نویسان، دریک کولستاد و آرون رابین، با طرحی ساده اما هوشمندانه، همچنان سرگرمی زیادی خلق کرده‌اند. به‌هرحال، چه کسی با آرزوی گذراندن یک تعطیلات خانوادگی ساده که ناگهان با مشکلات کاری به هم می‌ریزد، بیگانه است؟

داستان با یک اتفاق کوچک آغاز می‌شود؛ مشاجره‌ای در سالن بازی‌های ویدئویی میان برَدی و پسری دیگر که او را به تلاش برای جلب توجه نامزدش  متهم می‌کند. درگیری بالا می‌گیرد و یک نگهبان بیش‌ازحد خشن، به اشتباه به سر دختر کوچک هاچ ضربه می‌زند. هاچ خانواده‌اش را از محل خارج می‌کند، اما به بهانه جا گذاشتن تلفن همراهش بازمی‌گردد تا به معنای واقعی کلمه با کارکنان سالن تسویه‌حساب کند. این ماجرا باعث خشم کلانتر تندخو و قلدر شهر (کالین هنکس، در نقشی متفاوت از کلیشه‌هایش) و مالک فاسد شهربازی (جان اورتیز) می‌شود که تصمیم می‌گیرند از این پدر خانواده دردسرساز انتقام بگیرند.

درست همین‌جاست که ماجرا به اوج می‌رسد؛ هاچ می‌فهمد که این شهر، مرکز عملیات یک رئیس جنایتکار زن به نام «لِندینا» (با بازی لذت‌بخش و اغراق‌آمیز شارون استون) است؛ زنی روان‌پریش که صاحب یک کازینو است و مجازات تقلب در آن، مرگ است. مجازاتی که او شخصاً اجرا می‌کند. تجاهجانتو، کارگردان آثاری چون «باشد که شیطان تو را ببرد» و «شب به سراغ ما می‌آید»، در این دنباله با مهارتی چشمگیر صحنه‌های خشونت‌بار و طنزآمیز را در هم می‌آمیزد و ترکیب منحصربه‌فرد این مجموعه را به بهترین شکل بازآفرینی می‌کند. تیم بدلکاری و طراحان مبارزه نیز شایسته تحسین‌اند.

باب ادنکرک نیز با حضورش، نه‌تنها به‌عنوان یک ستاره اکشن غیرمنتظره در سنین بالاتر از معمول، بلکه با نمایش آمادگی بدنی چشمگیر در صحنه‌های مبارزه پیچیده، مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. بخش زیادی از جذابیت فیلم، ناشی از تضاد میان ظاهر آرام و رفتار ناگهانی خشونت‌آمیز هاچ است؛ او هر شیء معمولی اطرافش را به یک سلاح مرگبار تبدیل می‌کند. کمتر بازیگری را می‌توان یافت که بتواند هم نقش یک فروشنده املاک درمانده و هم یک ماشین کشتار کارآزموده باشد.

البته باید اذعان کرد که فرمول فیلم در طول مدت زمانش کمی تکراری می‌شود، به‌خصوص در نبرد نهایی که هرچند خوش‌ساخت و پرهیجان است، اما حس آشنایی دارد. در این سکانس، هاچ به همراه پدر سالخورده و برادرخوانده‌اش «هری» (آر.زی.اِی)، در شهربازی پر از تله با افراد مسلح لندینا مبارزه می‌کنند. با این حال، سرعت بالای روایت (فیلم تنها ۸۹ دقیقه زمان دارد) باعث می‌شود مخاطب بدون احساس خستگی، تا پایان همراه باشد. در طول مسیر، صحنه‌های اکشن تماشایی و شوخ‌طبعی خشک و گزنده به‌اندازه‌ای زیاد است که فیلم را به اثری سرگرم‌کننده بدل می‌کند. همان‌طور که هاچ خسته در جایی از فیلم می‌گوید: «پلامرویل به‌اندازه‌ای که در خاطرم بود، دوستانه نیست.»

این گفته برای نقش‌آفرینی شارون استون بیش از همه صدق می‌کند. او در نقش یک ضدقهرمان زن شبیه به کروئلا دویل، آشکارا از بازی‌اش لذت می‌برد و حتی در صحنه‌ای، نوعی رقص شیطانی اجرا می‌کند. بازی او در این فیلم ظریف و کم‌اغراق نیست و البته نیازی هم نیست؛ چون در دنیای «هیچ‌کس»، اغراق و بی‌پروایی بخشی از لذت تماشا است.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید