سفر در زمان؛ یادداشتهای علم، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۵۲: شاه گفت «تلگراف حافظ اسد را امضاء میکنم، میخواهیم با آنها رابطه برقرار کنیم»
یادداشتهای اسدالله علم: یک تلگراف به عنوان حافظ اسد رئیسجمهور سوریه بود. عرض کردم: در چهارم آبان تلگراف نکرده است. با وصف این تلگراف را حاضر کردهام. لابد توشیح نمیفرمایید. فرمودند: خیر امضاء میکنم. خیلی تعجب کردم. فرمودند: تعجب نکن، ما میخواهیم رابطه برقرار کنیم و مشغول مذاکراتی هستیم. این چیزها را باید تحمل کرد. اهمیت ندارد. آنها عقدهای هستند ما که نیستیم.»
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
۲۶ فروردین ۱۳۵۲: صبح شرفیاب شدم. مقداری تلگرافات خارجی تقدیم کردم که توشیح فرمودند. یک تلگراف به عنوان حافظ اسد رئیسجمهور سوریه بود. عرض کردم: در چهارم آبان
تلگراف نکرده است. با وصف این تلگراف را حاضر کرده ام. لابد توشیح نمیفرمایید. فرمودند: خیر امضاء میکنم. خیلی تعجب کردم. فرمودند: تعجب نکن، ما میخواهیم رابطه برقرار کنیم و مشغول مذاکراتی هستیم. این چیزها را باید تحمل کرد. اهمیت ندارد. آنها عقده ای هستند ما که نیستیم، واقعاً به این دوربینی و گذشت شاه آفرین گفتم. تلگرافی رسیده بود که تروریستهای رم ایرانی نبوده اند. چون آیت الله خوانساری به صورت مقدر برای رهائی آنها وساطت کرده بود، فرموده بودند تلگراف را بفرستم خوانساری ببیند. در جواب عریضه سپاس عرض کرده بود که میدانم اعلیحضرت بیدار و هشیار هستند و ایرانیها هم مرتکب این خطاها نمیشوند. فرمودند؛ فوری آقا را از این اشتباه بیرون بیاورید. خیر! ایرانیها مرتکب این خطاها میشوند، مگر این تروریستها که در ایران این همه کشتار کردند، ایرانی نبودند؟ مگر اینها خود را مارکسیست مسلمان نمی خوانند؟ هیچ وقت از این اشتباهات نکنند که در آتیه من از تقصیر این نوع اشخاص نخواهم گذشت.
از خانم جانسون که قصد سفر به ایران دارد، دعوت شده بود. جواب داده بود اواسط ژوئیه خواهد آمد. قبول فرمودند. فرمودند: به ملک حسین پادشاه اردن اطلاع بده قبل از رفتن ما به واشنگتن, ۲۴ ژوئیه یا بعد از آن هر وقت میخواهد به ایران بیاید. مانع ندارد. فرمودند: پادشاه یونان هم در ژوئیه خواهد آمد. فکر پذیرائی او هم باشید.
بعد از ظهر دخترهای خودم و پیشکار خودم را خواستم و موضوع وصیت نامه ام را برای آنها تشریح کردم.
غم و شادی تفاوتی نکنند
پیش آنان که مرگ و سور یکی است
سر شام نرفتم. با دخترهایم شام خوردم و به کارهای بیرجند رسیدگی کردم.
منبع: انتخاب