تصاویر؛ شاهکارهای سیاه و سفید عکاس ایرانی که برندۀ دهها جایزۀ بینالمللی شده است
وقتی به یک عکس از علی ذوالقدری نگاه میکنید، نوع خاصی از سکوت بر شما مستولی میشود. این فقط آرامش نیست؛ فرکانسی کاملاً متفاوت است.
فرادید| علی ذوالقدری که در تهران و در سال ۱۹۹۳ به دنیا آمده، جهانی بصری خلق کرده که در آن «سکوت» یک امر خالی نیست، بلکه زنده، هدفمند و عمیقاً روحانی است. عکاسی مینیمالیستی او فریاد نمیزند تا جلب توجه کند، بلکه به آرامی نزدیک میشود و حقیقت خود را با خویشتنداری شاعرانه و آرامشی تقریباً فراطبیعی زمزمه میکند.
به گزارش فرادید، ذوالقدری هنرمندی خودآموخته است که بیش از ۱۳۰ جایزه بینالمللی کسب کرده و به یکی از اثرگذارترین عکاسان مفهومی نسل خود تبدیل شده است. آثار او جایی میان واقعیت و رؤیا، میان معماری و احساس، میان تنهایی و ارتباط شناور هستند. او امور روزمره را به تمثیلهای ژرفاندیشانه تبدیل میکند و این کار را بدون ترفندهای دیجیتال انجام میدهد؛ خلاقیت او بر دقت خود دوربین و عمق فلسفی بنا شده است.
پالت سیاهوسفید او تنها یک انتخاب سبکشناسی نیست؛ یک فلسفه است. ذوالقدری سر و صدا (رنگ، شلوغی، عناصر غیرضروری) را حذف میکند و آنچه به راستی اهمیت دارد را آشکار میکند: فرم، فضا، سکوت. هر عکس همچون نفسی است که مدت کوتاهی حبس میشود تا شما از ضربان قلب خود آگاه شوید. این مینیمالیسم است، اما مینیمالیسمی که روح دارد.
این عکسهای مینیمالیستی فقط هنرِ ناب تصاویر نیستند، بلکه دعوتی به کند کردن سرعت زندگی و اثباتی هستند بر اینکه سکوت میتواند پرقدرتترین روایتگر باشد.





خطوط معماری تمیز او فقط چشم را هدایت نمیکنند؛ آنها انگار ذهن را به فضایی آرامتر میبرند. او از طریق قاببندی مینیمالیستی که امضایش است، ساختار را به جوهرهاش تقلیل میدهد و اشکال و زوایایی را آشکار میکند که تقریباً روحانی به نظر میرسند. چیزی مسحورکننده در نحوه تبدیل فرمهای سخت به مدیتیشنهای نرم وجود دارد که اجازه میدهد سایهها، منحنیها و فضای خالی، بلندتر و گویاتر از خود سوژهها سخن بگویند.





چشماندازهای ذوالقدری فریاد نمیزنند «به من نگاه کن». آنها زمزمه میکنند. شما را به فضاهای باز میکشند، جایی که باد ساکت است و افق مانند یک بازدم نرم کشیده شده است. رویکرد مینیمالیستی او بیابانها، سواحل و زمینهای خشک را به پرترههای احساسیِ تنهایی تبدیل میکند. دیالوگ نانوشتهای بین بیننده و چشمانداز جریان دارد، حسی که این مکانِ آرام نهتنها بیرون، بلکه درونِ شما نیز هست.





هرگاه ذوالقدری یک شخصیت تنها را در محیط وسیعی قرار میدهد، نتیجه مدیتیشن سینمایی محض است. این لحظات انسانی با نیروی احساسی غیرمنتظره برخورد میکنند. سوژهها از خالی بودن غرق نمیشوند، بلکه از آن قدرت میگیرند. تنهایی به یک پناهگاه تبدیل میشود، دنیای درونی آرامی که هر چیز غیرضروری از بین رفته است.










فلسفه سیاهوسفید؛ هنر حذف همه چیز جز حقیقت
برای ذوالقدری، سیاه و سفید نه بازگشتی نوستالژیک، بلکه فلسفهای از وضوح است. با حذف رنگ، حواسپرتی حذف میشود. آنچه باقی میماند حقیقت است: فرم، سایه، احساس و انرژی. پالت تکرنگ او سوژههای ساده را به مدیتیشنهای بیزمان تبدیل میکند. نور به زبان بدل میشود. فضا به شخصیت. سکوت به تمام حالت اثر.










مترجم: زهرا ذوالقدر