خوب است فاطمه معتمدآريا بداند...
کد خبر :
۱۰۲۰۸
بازدید :
۲۸۲۰
سيد محمد بهشتی در روزنامه اعتماد نوشت:
كه كاشان از قديم به «دارالمومنين» شهرت داشته؛ مومنين كسانياند كه وراي «اسلام»، به مقام «ايمان» رسيدهاند و ما چه ميدانيم مقام ايمان چه مقامي است! ايمان در لغت به معني «ايمن گردانيدن»، «در امن قرار دادن» و «بيبيم ساختن» است و به اين اعتبار مومنين واقعي كسانياند كه خلق خدا در حريم امن آنان قرار دارند و هم خود در حصار ايمن خداوند و اوليايش هستند.
چنين كساني به اسلام در معناي ظاهرياش اكتفا نكردهاند و به باطن اسلام مشرف شدهاند. بيگمان از دل چنين نگاه باطنياي به اسلام و مسلماني است كه كاشانيان نامداري پديد آمدند كه در طول سدهها مايه فخر و مباهات كاشانيان و غيركاشانيان بودند.
كه كاشاني يعني باباافضل كاشاني، عارف نامدار سده ششم هجري كه سرآمد عرفاي عصر بود و وي را به سعه صدر و وسعت مشرب ستودهاند؛ كاشاني يعني خاندان ابوطاهر كاشاني كه در سدههاي ششم تا نهم هجري فن سفالگري را به چناندرجهاي از لطافت و كمال رساندند كه از آن پس سفالهاي لعابدار از هر قسم نام «كاشي» گرفت؛ كاشاني يعني غياثالدين جمشيد كاشاني، رياضيدان سده نهم هجري كه نام ايرانيان را در رياضيات و نجوم بلندآوازه كرد؛ كاشاني يعني محتشمكاشاني، شاعر سده دهم هجري كه هنوز هم سرودههايش در زمره مشهورترين و زيباترين مرثيههاي واقعه كربلاست؛ كاشاني يعني ملامحسن فيض كاشاني از فضلاي قرن يازدهم هجري كه به زعم بسياري از بزرگان دين جمع علم و ادب و شريعت و طريقت بود.
كاشاني يعني استاد عليمريم كاشاني، معمار پركار و خوشذوقي كه كاشانههاي زيبايي چون خانه طباطباييها و بروجرديها بر نبوغ او دلالت دارد؛ كاشاني يعني فرخخان امينالدوله غفاري كاشاني از رجال آبادگر و آباديدوست قرن سيزدهم هجري كه تيمچه بينظير امينالدوله در بازار كاشان به حمايت او و به دست استاد علي مريم ساخته شد.
كاشاني يعني خاندان هنردوست و هنرپرور غفاري كاشاني كه صنيعالملك و كمالالملك را در زمينه هنر نگارگري به ايران هديه كردند؛ كاشاني يعني هنرمندان قاليباف كاشاني كه فرش بقعه شيخ صفي در اردبيل، اعلاترين نمونه فرش در جهان، هنر دست آنان است؛ كاشاني يعني كساني كه بافتههاي مخمل و زريشان قرنهاست شهرت جهاني دارد.
كاشاني يعني كساني كه بعد از زلزله ويرانگر كاشان به سال ۱۱۹۲ق توانستند در كمتر از ١٠سال، ويرانهاي را همچون جواهري از نو و به همت و كفايت خودشان بسازند بيآنكه انتظار ياري و كمكي از جانب غير داشته باشند؛ كاشاني يعني سهراب سپهري، شاعر معاصر كه شعر نوي فارسي را اعتلا داد و كمتر كسي هست كه اشعارش را به خاطر نداشته باشد؛ و مخلص كلام كاشاني يعني صدها عارف و شاعر و معمار و سفالگر و شعرباف و مسگر و رياضيدان و نساج و فلزكار و قاليباف و نگارگر و نقشبند و منجم بزرگ ديگر كه ذكر بزرگيشان در اين مجال نميگنجد.
كه هيچ حوزهاي از علم و ادب و فن و هنر نبوده مگر آنكه كاشانيان بسان كيمياگران آن را به منتهاي درجهاش رسانده باشند و از همت آنان است كه به قول مولف بستانالسياحه «الحق شهر كاشان را عروس شهرهاي ايران توان گفت چراكه اربابِ فضل و كمال و اصحابِ وجد و حال و خداوندانِ جاه و جلال از آن ديار بسيار ظهور نمودهاند و مردمش غريبدوست و ملايم و هموارند.» و از اينرو دلم ميخواهد خانم معتمدآريا بداند كه به اين اعتبار از معناي «كاشان» و «كاشاني» آنانكه حرمتش را شكستند بيگمان «كاشاني» نيستند.
البته من هم بر اين عقيدهام كه اگر اميدمان را به تكرار شدن كاشانياني چون باباافضلها و غياثالدينجمشيدها و غفاريها از دست بدهيم، جا دارد در كاشان و بلكه در ايران عزاي عمومي اعلام كنيم.
ولي چيزي در دلم ميگويد كه نبايد از هنرپروري خاك كاشان و هنردوستي كاشانيان نااميد شد. كاشانياني كه دل در گرو خاكشان دارند هم حتما خوب ميدانند... كه خانم معتمدآريا هنرمندي ملي و جهاني است كه در تمام طول فعاليت هنري خود از هر چيزي كه شايبه ابتذال داشته باشد پرهيز كرده است.
بانوي ايراني كه با وقار و متانتش توانسته زندگي خانوادگي و حرفهاي را چنان جمع كند كه سرمشقي باشد براي بانواني كه خواستهاند هم به حيات هنريشان بهخصوص در عرصه سينما ادامه دهند و هم مصون از حاشيه بمانند؛ كه مومنين حقيقي تهمت زدن به خلق خدا به ناروا را در زمره بزرگترين گناهان ميشمرند، آنهم تهمت بستن به كسي كه براي دوستداري ايران و فرهنگايراني هزينه زيادي كرده و هر كجاي جهان كه رفته متوجه بوده كه فرهنگ ايراني را نمايندگي ميكند؛ كه ايشان وراي خود و منافعش دلش براي سربلندي ايران تپيده است و از هرگونه رفتاري كه باعث سرافكندگي ايرانيان شده باشد، رنج برده است.
به اين اعتبار خانم معتمدآريا آبروي سينماي ايران است، سينمايي كه در دنيا به شرافتش شناخته شده و لذا ايشان كه توانسته اين شرافت را نمايندگي كند خود در زمره شريفترينهاست؛ كه ايشان همواره يار سينماي ايران بوده و وجود و عملكرد و كارنامهاش آينه سينماي ايران؛ كه در هر جامعه، هزاران نفر در طول تاريخ، خواسته و ناخواسته دست اندركار خلق آثار ماندگار فرهنگياند، بهخصوص در فرهنگ ايراني كه از اين جهت بسيار غني است، ليكن در اين ميان قليلاند آنانكه در خاطره فرهنگي جامعه رسوب ميكنند و ماندگار ميشوند و به گمان من فاطمه معتمدآريا يكي از اين نامهاست.
البته فاطمه معتمدآريا كه داراي چنين ويژگيهايي است مسلما ميداند كه در برابر كسانيكه «نميدانند» بايد شكيبا باشد و از كاشان و كاشانيان نميرنجد؛ چراكه كاشان در ذات خودش همچنان همان كاشان است.
كه كاشان از قديم به «دارالمومنين» شهرت داشته؛ مومنين كسانياند كه وراي «اسلام»، به مقام «ايمان» رسيدهاند و ما چه ميدانيم مقام ايمان چه مقامي است! ايمان در لغت به معني «ايمن گردانيدن»، «در امن قرار دادن» و «بيبيم ساختن» است و به اين اعتبار مومنين واقعي كسانياند كه خلق خدا در حريم امن آنان قرار دارند و هم خود در حصار ايمن خداوند و اوليايش هستند.
چنين كساني به اسلام در معناي ظاهرياش اكتفا نكردهاند و به باطن اسلام مشرف شدهاند. بيگمان از دل چنين نگاه باطنياي به اسلام و مسلماني است كه كاشانيان نامداري پديد آمدند كه در طول سدهها مايه فخر و مباهات كاشانيان و غيركاشانيان بودند.
كه كاشاني يعني باباافضل كاشاني، عارف نامدار سده ششم هجري كه سرآمد عرفاي عصر بود و وي را به سعه صدر و وسعت مشرب ستودهاند؛ كاشاني يعني خاندان ابوطاهر كاشاني كه در سدههاي ششم تا نهم هجري فن سفالگري را به چناندرجهاي از لطافت و كمال رساندند كه از آن پس سفالهاي لعابدار از هر قسم نام «كاشي» گرفت؛ كاشاني يعني غياثالدين جمشيد كاشاني، رياضيدان سده نهم هجري كه نام ايرانيان را در رياضيات و نجوم بلندآوازه كرد؛ كاشاني يعني محتشمكاشاني، شاعر سده دهم هجري كه هنوز هم سرودههايش در زمره مشهورترين و زيباترين مرثيههاي واقعه كربلاست؛ كاشاني يعني ملامحسن فيض كاشاني از فضلاي قرن يازدهم هجري كه به زعم بسياري از بزرگان دين جمع علم و ادب و شريعت و طريقت بود.
كاشاني يعني استاد عليمريم كاشاني، معمار پركار و خوشذوقي كه كاشانههاي زيبايي چون خانه طباطباييها و بروجرديها بر نبوغ او دلالت دارد؛ كاشاني يعني فرخخان امينالدوله غفاري كاشاني از رجال آبادگر و آباديدوست قرن سيزدهم هجري كه تيمچه بينظير امينالدوله در بازار كاشان به حمايت او و به دست استاد علي مريم ساخته شد.
كاشاني يعني خاندان هنردوست و هنرپرور غفاري كاشاني كه صنيعالملك و كمالالملك را در زمينه هنر نگارگري به ايران هديه كردند؛ كاشاني يعني هنرمندان قاليباف كاشاني كه فرش بقعه شيخ صفي در اردبيل، اعلاترين نمونه فرش در جهان، هنر دست آنان است؛ كاشاني يعني كساني كه بافتههاي مخمل و زريشان قرنهاست شهرت جهاني دارد.
كاشاني يعني كساني كه بعد از زلزله ويرانگر كاشان به سال ۱۱۹۲ق توانستند در كمتر از ١٠سال، ويرانهاي را همچون جواهري از نو و به همت و كفايت خودشان بسازند بيآنكه انتظار ياري و كمكي از جانب غير داشته باشند؛ كاشاني يعني سهراب سپهري، شاعر معاصر كه شعر نوي فارسي را اعتلا داد و كمتر كسي هست كه اشعارش را به خاطر نداشته باشد؛ و مخلص كلام كاشاني يعني صدها عارف و شاعر و معمار و سفالگر و شعرباف و مسگر و رياضيدان و نساج و فلزكار و قاليباف و نگارگر و نقشبند و منجم بزرگ ديگر كه ذكر بزرگيشان در اين مجال نميگنجد.
كه هيچ حوزهاي از علم و ادب و فن و هنر نبوده مگر آنكه كاشانيان بسان كيمياگران آن را به منتهاي درجهاش رسانده باشند و از همت آنان است كه به قول مولف بستانالسياحه «الحق شهر كاشان را عروس شهرهاي ايران توان گفت چراكه اربابِ فضل و كمال و اصحابِ وجد و حال و خداوندانِ جاه و جلال از آن ديار بسيار ظهور نمودهاند و مردمش غريبدوست و ملايم و هموارند.» و از اينرو دلم ميخواهد خانم معتمدآريا بداند كه به اين اعتبار از معناي «كاشان» و «كاشاني» آنانكه حرمتش را شكستند بيگمان «كاشاني» نيستند.
البته من هم بر اين عقيدهام كه اگر اميدمان را به تكرار شدن كاشانياني چون باباافضلها و غياثالدينجمشيدها و غفاريها از دست بدهيم، جا دارد در كاشان و بلكه در ايران عزاي عمومي اعلام كنيم.
ولي چيزي در دلم ميگويد كه نبايد از هنرپروري خاك كاشان و هنردوستي كاشانيان نااميد شد. كاشانياني كه دل در گرو خاكشان دارند هم حتما خوب ميدانند... كه خانم معتمدآريا هنرمندي ملي و جهاني است كه در تمام طول فعاليت هنري خود از هر چيزي كه شايبه ابتذال داشته باشد پرهيز كرده است.
بانوي ايراني كه با وقار و متانتش توانسته زندگي خانوادگي و حرفهاي را چنان جمع كند كه سرمشقي باشد براي بانواني كه خواستهاند هم به حيات هنريشان بهخصوص در عرصه سينما ادامه دهند و هم مصون از حاشيه بمانند؛ كه مومنين حقيقي تهمت زدن به خلق خدا به ناروا را در زمره بزرگترين گناهان ميشمرند، آنهم تهمت بستن به كسي كه براي دوستداري ايران و فرهنگايراني هزينه زيادي كرده و هر كجاي جهان كه رفته متوجه بوده كه فرهنگ ايراني را نمايندگي ميكند؛ كه ايشان وراي خود و منافعش دلش براي سربلندي ايران تپيده است و از هرگونه رفتاري كه باعث سرافكندگي ايرانيان شده باشد، رنج برده است.
به اين اعتبار خانم معتمدآريا آبروي سينماي ايران است، سينمايي كه در دنيا به شرافتش شناخته شده و لذا ايشان كه توانسته اين شرافت را نمايندگي كند خود در زمره شريفترينهاست؛ كه ايشان همواره يار سينماي ايران بوده و وجود و عملكرد و كارنامهاش آينه سينماي ايران؛ كه در هر جامعه، هزاران نفر در طول تاريخ، خواسته و ناخواسته دست اندركار خلق آثار ماندگار فرهنگياند، بهخصوص در فرهنگ ايراني كه از اين جهت بسيار غني است، ليكن در اين ميان قليلاند آنانكه در خاطره فرهنگي جامعه رسوب ميكنند و ماندگار ميشوند و به گمان من فاطمه معتمدآريا يكي از اين نامهاست.
البته فاطمه معتمدآريا كه داراي چنين ويژگيهايي است مسلما ميداند كه در برابر كسانيكه «نميدانند» بايد شكيبا باشد و از كاشان و كاشانيان نميرنجد؛ چراكه كاشان در ذات خودش همچنان همان كاشان است.
۰