خاک این روستای ایران را از بهشت آورده‌اند

خاک این روستای ایران را از بهشت آورده‌اند

امامزاده و روستایش را ترک می‌کنیم و خاطرمان آسوده است که تا وقف‌نامه هست، بنای امامزاده یک پشتیبان بزرگ دارد و سرپا خواهد ماند و کسی نمی‌تواند امامزاده را به حال خود رها کند که به قول وقفنامه: «خلاف‌کننده به لعنت ابدی گرفتار شود»

کد خبر : ۱۳۸۸۱۵
بازدید : ۱۴۶

به خاطر سیداحمد مدنی رسید که یک روستا با اراضی آبی مرغوب، خریداری کند و تمام شرب و مشارب و قنوات و زمین‌های بایر و دایر و تمامی مایتعلق و درآمد حاصل از مزارع را وقف امامزادگانی نماید که برخاک حاصلخیز قریه کند سفید آرمیده‌اند، که نه بخشند و نه فروشند و مرهون نسازند و از سه سال بیشتر اجاره ندهند.

۸۰۰ سال پیش وقف نامه بر پوست آهو ثبت شد تا بماند و از یاد نرود و روستا نام امامزاده را بگیرد و بقعه سرپا بماند و کسی اجازه نداشته باشد گزند و آسیبی بر بنای امامزاده وارد کند؛ امامزادگانی از نسل امام حسن مجتبی(ع)، زید و قاسم (ع).

برای زیارت امامزاده راهی استان لرستان می‌شویم و به سمت ازنا روانه. در ۳۰ کیلومتری شهر ازنا، جاده شازند- ازنا چهار شعبه می‌شود. جاده سمت چپ را در پیش می‌گیریم. پس از روستای حسین‌آباد، هر وقت گنبد مخروطی خاکی رنگ امامزاده را ببینیم، به روستای امامزاده قاسم رسیده‌ایم؛ روستایی که تمام ساکنانش اجاره‌نشین امامزاده‌شان هستند، روستای امامزاده قاسم؛ «آستان خلد نشان و روضه ملک آشیان امامزادگان رفیع الشان عالی مکان السیدان السندان الحبیبان النجیبان المظلومان زید و قاسم علیهما الجنه و الرضوان». 

جاده ما را تا نزدیکی امامزاده می‌برد و ضلع جنوبی امامزاده را طی می‌کند. ما در ضلع غربی و مقابل سردر امامزاده او را ترک می‌کنیم و او به راهش تا انتهای روستا ادامه می‌دهد. مکعب آجری و ساده امامزاده یک سردر گچبری دارد و یک گنبد آجری و دیوارهای نمور و دو سکوی کوتاه که پیرمردهای روستا بر رویش نشسته‌اند؛ یکی با کمر خمیده و یکی با شال سبز.  چشم‌هایش را تنگ می‌کند تا مطمئن شود آشنا نیستیم. روی پیرنشین‌های امامزاده نشسته و زیر مقرنس‌های سفیدرنگ. بلند می‌شود و شال سبزش را مرتب می‌کند و با قدم‌های بلند به سمت ما می‌آید؛ «سابقه درخشانی دارد، این امامزاده ما». 

به محض اینکه دلیل آمدنمان به روستا را می‌فهمد، از امامزاده «معجزدار» و جد عالی‌قدرش برایمان می‌گوید: «اینجانب سید جعفر میر نظامی از اولادهای سید احمد مدنی ملقب به میرنظام‌الدین هستم. ۹۵۰ سال پیش سید بزرگوار که از مدینه راهی زیارت امام‌رضا(ع) بودند، اینجو منزل می‌کنند. شب که می‌خوابن، این بزرگوارا میان به خواب سید احمد مدنی که آقا قبر ما اینجا مخفیه، هیچ‌کی از ما خبری نداره، فردا که میای اینجا برای نماز، یه نفر گاو سیاه سفیدی می‌اره که بشش آب وده، هرجای گاو سرشو گذاشت زمین و سرو صدا کرد، قبر ما اونجاست.  

خاک این روستای ایران را از بهشت آورده‌اند

هیچی، آقا فردا می‌یان می‌بینن خوابشون مجسم شد اما خب اعتنایی نمی‌کنند. شب جمعه دوباره او بزرگوارا میان به خوابشون و میگن آقا سید احمد چرا توشکی؟ ما قبرمون اینجایه، اگه قبر ما رو نمایون کردی، هفت قدم از قبرمون به سمت قبله می‌پیمونی، یه هزینه کلانی هم از خودمون زیر خاک داریم. هزینه‌مون را هم درمی‌یاری و یک بقعه و بارگاه خوبی هم به دست توانای خودت برامون می‌سازی». یک هیچی دیگر می‌گوید و از جدش می‌گوید که زمین را به قصد آشکار شدن مدفن می‌کاود. خوابش رنگ حقیقت می‌گیرد و سید احمد مدنی می‌شود اولین زائر امامزادگان.  

هفت قدم آن‌سوتر هم آن «هزینه کلان» را می‌یابد و شش دانگ قریه کندسفید را خریداری می‌کند و تمامی درآمد مزارع آن را وقف امامزاده می‌کند؛ «منافع و حاصل موقوفات را اولا صرف تعمیرات ضروریه قبه مقدسه و روضه ملک آشیان و حجرات و عمرات کنند و ترتیب ضروریات و مرمت آن سرکار به قدر احتیاج به احسن‌الوجوه کنند». سیدجعفر میرنظامی ۴۰ سال است که مداح اهل بیت است و با افتخار از جدش و امامزاده روستایش حرف می‌زند؛ «سید احمد چندین سال اینجا زندگی می‌کنه و وقتی می‌خواد رحلت کنه، وصیت می‌کنه که آقا منو بین این دو آقایون زید و قاسم دفنم کنید. حالا قبر سید احمد میون قبر این دو بزرگواره. این امامزاده ما، امامزاده معجزداریه به لطف خدا، جزء آثار ملیه، جزء میراث فرهنگیه... ه.».

بی‌تابی ما برای دیدن امامزاده را که می‌بیند یاد کارهایی که باید بکند می‌افتد و راه را برایمان باز می‌کند.  

خاک این روستای ایران را از بهشت آورده‌اند

زیر سقف سپید

طاق‌نماهای کشیده دو طرف طاق ورودی، سردر را بلندتر از آنچه هست جلوه می‌دهند. پیرمرد خموده سلاممان را با سلامی کم‌حوصله جواب می‌دهد و زیر سردر بلند امامزاده تنهایمان می‌گذارد. بالای سرمان نیم‌کاسه‌های گچی‌ای از طاق آویزان شده‌اند. زیر کاسه‌سازی‌ها و روی دیوارسمت راست قاب‌های آجری، نام سه استادکار به چشم می خورد: استاد سلطان محمد و پسرش استاد حیدرعلی و استاد حسین بن محمود...  . زیر کاسه سازی‌ها و بر بالای در هم، یک کتیبه گچبری باارزش بوده که حالا تنها قدری از آن پیداست و باقی زیر لایه‌ای از گچ پنهان شده است. زیر کاسه‌سازی‌ها و توی قاب در ورودی مرد میانسالی سبزه‌رو ظاهر می‌شود.  

در وقفنامه آمده است که «صرف مایحتاج یک نفر خادم و فراش متدین که به جاروب‌کشی و دیگر خدامت روضه منوره و عمارات مشغول به آن نمایند». ابراهیم طاعتی ۱۷ سال است که به امامزادگان روستایش خدمت می‌کند. از سال‌های اول خدمتش برایمان می‌گوید: «وقتی نگاه خود امامزاده می‌کردی، یه مخروبه‌ای بود، الان بازسازی شده. هر سال از طریق میراث فرهنگی که جای تشکر و قدردانی داره، اینجا مرمت می‌شه. الان هم بیشتر خرابیاش رفع شده، یه خرابیای جزئی داره که ان شاءالله اونا هم رفع بشه و امامزاده رونق بیشتری بگیره».

لبخند از لب‌هایش محو می‌شود؛ «اما پارسال‌ بازسازی خوب انجام نگرفته، اینا خاکبرداری کردن و پوکه ریختن. جای تاسفه. هرچی از لحاظ فصل بارون دهی بارون اومده هیچ، اصلا آب از ناودون‌ها پایین نیومده. پوکه که آب نگه نمی‌داره، مثل سرند می‌مونه؛ باید روی این پوکه طرح اساسی انجام بدن و بعد روشو آجرفرش کنن». 

خاک این روستای ایران را از بهشت آورده‌اند

درهای سبزرنگ امامزاده دو دایره و یک نیم ستون گره چینی دارند و دو کلون حلقه‌ای ساده. آقای طاعتی ضخامت درها را نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «نقل قولیه که مردم روستا صحبت کردن و ما شنفتیم. گفتن زمانی که رفتن این در رو از روستای تازرون بگیرن، از یه درخت گردویی می‌خواستن بگیرن، صاحب درخت اومده و گفته که امر معاش من از همین درخت تامین می‌شه و نذاشته درختشو بیارن. وقتی اینا هشتن اومدن امامزاده قاسم، خواب می‌بینه درخت از ریشه دراومده، جلوی امامزاده قاسم اوفتاده. فرداش خودش اومده درختو آورده».

در سبز گشوده می‌شود و یک هشتی سراسر سفید نمایان. چلیپای هشتی را سقفی از مقرنس‌های ساده و زیبا مسقف کرده‌اند. هشتی؛ ما را به حیاطی می‌برد که چهار ایوان دارد و یک باغچه و کلی درهای بسته. ایوان روبه‌رو به گنبدخانه و ایوان‌های دیگر به فضاهایی آرام برای نشستن و راز و نیاز زائران ختم می‌شوند؛ «زمانی که می‌خواد سال تحویل بشه، یعنی چراغ اول سالِنه، از امامزاده می‌برن. از شمع خود امامزاده روشن می‌کنن، چراغ و فانوس می‌برن خونه‌هاشون. این چراغم باید به قول گفتنی یک شبانه‌روز بسوزه تا خودش خاموش بشه».

گوشه چادرش را لای برگ‌های کتاب دعایش می‌گذارد و اینها را می‌گوید. بزرگ شده همین روستا و ساکن ازناست. با بچه‌ها و نوه‌هایش آمده زیارت امامزاده‌ای که نورباران شدنش را در جوانی‌هایش دیده و برای ما از امامزاده می‌گوید؛ «از ده اطراف می‌یان، از روستای روغنی، زنگه در، حسین‌آباد، سمیه. محرم و صفر خیلی شلوغه. البته الان همه روزه می‌یان اینجا، از اراک و ملایر و شهرهای دور و بر. روز می‌شه که ۵۰۰-۴۰۰ نفر زوار اینجا هست». نوه پسری مادربزرگ به کمکش می‌آید با لبخند شیطنت‌آمیزی می‌خواند: «از روزی که قطار اومد چاپالاق، چاپالاق شده تق و لق».

لب‌های خندان مادربزرگ از هم باز می‌شوند؛ «زمانای جلو، یه پیرمرد قدیمی بود، اینو می‌گفت. از وقتی قطار اومد به‌این منطقه، مردم به شهرستون‌ها هجوم بردن، یه زمانی اینجا ۲ هزارنفر آدم زندگی می‌کردن، حالا ۳۰۰ تا بیشتر نیستن، حالا هرکی می‌خواد بره خرم آباد و جنوب، می‌یاد اینجا زیارت می‌کنه می‌ره. امامزاده ما امامزاده شناسیه؛ صدا و سیمای لرستان گنبد امامزاده رو پشت پرده نشون می‌ده». مادربزرگ و نوه را در ایوان تنها می‌گذارم و به گنبدخانه رو می‌کنم.  

خاک این روستای ایران را از بهشت آورده‌اند

این بماند یادگاری

«مرا رازی است اندر دل، اگر گویم زبان سوزد وگر پنهان کنم، ترسم که مغز استخوان سوزد، هرکه این خط سیاه کند، جگرش را علی کباب کند، رقم فقیرالحقیر حسین ولد مرحوم حسن ... در یوم دوشنبه پنجم شهر ذی‌القعده سنه ۱۳۰۲، التماس دعا و ...» 

دیوارهای این امامزاده یک گوش شنوا می‌خواهد و یک چشم بینا تا از درددل‌ها و یادگاری‌های زائرانی بگوید که از صد و خرده‌ای سال پیش تاکنون رد حضورشان را بر تنش گذاشته‌اند. میراث فرهنگی هم این یادگاری‌ها را که حالا برای خودشان میراثی شده‌ و ارزش فرهنگی تاریخی پیدا کرده‌اند، زیر یک لایه شیشه محافظت می‌کند.

این موزه جمع و جور خوشنویسی در کنار درهای ساده گنبدخانه قرار دارد. درهای ساده‌ای که رو به گنبدخانه‌ای مفصل باز می‌شود. روزگاری دو در ارزشمند رو به گنبدخانه امامزادگان این روستا گشوده می‌شده، آن‌چنان که آن را «گنجینه بسیار نفیس و هنرمندانه» توصیف کرده و از حکاکی‌ها و گره چینی‌هایش بسیار گفته‌اند. در ۷۰۰ ساله یک بار در سال ۱۳۴۶ به یغما رفته و یک سال بعد به امامزاده برگردانده شده است. چشم طمع غارتگران از امامزاده برداشته نمی‌شود تا ۳۰ سال بعد دوباره در به غارت می‌رود و این بار دیگر پیدا نمی‌شود.

حالا دو در قهوه‌ای ساده زائران را به گنبدخانه امامزاده می‌برد. گنبدخانه‌ای که خانه ابدی سه پیکر مطهر و دو صندوق چوبی و یک ضریح آلومینیومی و یک عالمه کاشی هفت رنگ و تزئینات گچی قرن هشتمی است.  

۸۵۰ سال خاطره

«الحمدلله چنین بارگاهی به این خوبی، باصفایی، به این مجهزی، این خودش باعث افتخاره...  .» صاحب صدا از پله‌ها بالا می‌آید و با افتخار، ضریح ساده امامزاده را نشانمان می‌دهد. از پله‌ها پایین می‌رویم و کاشی‌های هفت رنگ دوره‌مان می‌کنند. دورتادور گنبدخانه را کاشی‌های هفت‌رنگی پر کرده‌اند که یادگاری‌های حاج سید محمد شفیع چاپلقی ملقب به سید اصولی هستند و قاجاری؛ «تو ۲۵۰ سال پیش تو حجرات بالای امامزاده درس علمی تدریس می‌شده که از همه روستاهای اطراف می‌اومدن اینجا درس می‌خوندن و تاسیس مدرسه ابتدایی‌اش هم ۱۳۰۶ بوده؛ یعنی اولین مدرسه در امامزاده قاسم ساخته شده». آقای طاعتی در حالی که گلاب در دستگاه بخور می‌ریزد اینها را می‌گوید. در وقفنامه آمده است؛ «مایحتاج یک نفر عالم متدین که امامت و افاده علوم و مسائل ذمیه مطالبان نمایند و موذن عارف که در اوقات خمس در آن روضه شریف اذان گوید صرف نمایند به قدر مرتبه و عیال ایشان». 

طاعتی از خانه عالم در حال ساخت روستایشان می‌گوید که به زودی صاحبخانه‌اش می‌آید و روستایش بی‌روحانی نمی‌ماند. رد پای سید اصولی همه جای امامزاده هست، هرجا تعمیر قاجاری باشد، نام او هم هست. وسط گنبدخانه یک سکوی کاشیکاری شده هم هست که روی آن دو صندوق بزرگ چوبی حکاکی شده قرار دارد و یک ضریح آلومینیومی ساده. ضریح جدید را ۱۶ سال پیش به گنبدخانه آورده‌اند تا صندوق‌های چوبی را کسی نتواند از گنبدخانه بیرون ببرد. صندوق‌ها به گواه کتیبه‌هایشان در سال «سنه خمسین و ثمانمائه»، ۸۵۰ هجری ساخته شده‌اند. این صندوق‌ها و دیگر بخش‌های امامزاده ملحقات تیموری گنبدخانه ایلخانی‌اند.  

آسمان بالای سر صندوق‌ها یک شمسه دیدنی دارد با ستاره‌های فیروزه‌ای لعابدار و گچبری‌های گره چینی و یک قاب پر از اسلیمی‌های رقصان و هشت روزن و یک عالمه تزئینات گچبری نفیس و یک کتیبه ثلث و قدری مقرنس گچی و زمزمه‌های مدام حاجت‌خواهان و نیازمندان؛ نیازمندانی که بی‌شک دست خالی از اینجا بیرون نمی‌روند؛ «و هرکه از مساکین و مسافرین که وارد آستانه متبرکه گردد، اخراجات او به قدر مرتبه‌اش بدهند و در ایام و لیالی متبرکه، خصوصا شهر رمضان المبارک از مطبوخ و... اطعام مساکین و مسافرین نمایند».

حاجت خواهان هم حاجت‌های بسیار از این امامزادگان گرفته‌اند، یکی اولاد نداشته و اولاددار شده، یکی بیمار بوده و شفا گرفته، یکی کسب بی‌رونق داشته و رونق گرفته است. گنبدخانه پر می‌شود از خاطراتی که زائران تعریف می‌کنند و ما گوش می‌دهیم و در آرزوهایمان دنبال چیزی برای خواستن می‌گردیم و گنبدخانه را ترک می‌کنیم.

خاک این روستای ایران را از بهشت آورده‌اند

دیار ساردات

حیاط مدام پر و خالی می‌شود و آقای طاعتی از این سو به آن سو می‌رود و رفت‌وروب می‌کند. مدام نگران است که مبادا کوتاهی کند و حقوق حلالش، حرام شود. همه چیز باید سر جایش باشد آخر واقف امامزاده فکر همه چیز را کرده است؛ فکر فراش و عارف و موذن و قاری و حتی چراغ؛ «و آنچه چراغ و روشنایی به روضه مقدسه و حجرات و... ضرور باشد تدارک نمایند و چهار نفر از قرای عارف به مسائل قرائت را تعیین کنند که هر صباح و مسی در درالحفاظ روضه مقدسه تلاوت کلام‌الله‌المجید نمایند و وظیفه مناسب حال جهت ایشان تامین نمایند». 

آقای طاعتی حساب زمین‌های وقف امامزاده را هم دارد؛ «کلا زمین‌های خود امامزاده ۴۸ جفته، هر جفتی نزدیک ۵۰ هکتار، دیلی جرد هم ۲۴ جفت داره، سه سالی یک‌بار تجدید قرارداد می‌شه، تقریبا سالی ۵۰ هزار تومان. در سال نزدیک به ۴ میلیون تومان می‌شه، یه چیزی نزدیک به ۹ میلیون تومان هم تو خود ضریح جمع می‌شه که اداره اوقاف می‌یاد می‌بره، دخل وخرجش با اوناست». این را می‌گوید و سنگ قبرهای تاریخی امامزده را نشانمان می‌دهد. سنگ قبرهای ارزشمندی که با دقت تراشیده شده و نقش‌پردازی شده‌اند؛ شانه و قیچی و سوار و خط خوش.

امامزاده کلی در بسته دارد که روزگاری باز بوده و محل آمد و شد. سیدحسین نظام‌آبادی جلوی یکی از همین درهای بسته و کنار یکی از همین سنگ‌ها نشسته و از زمانی برایمان تعریف می‌کند که اعضای خانواده‌های منتسب به این سادات در امامزاده حجره داشتند و در مواقع اضطرار به آنها پناه می‌بردند؛ «ما خب هرچی داریم از برکت وجود این دو بزرگوار داریم. از خطرات ارضی و سماوی که الحمدلله محفوظیم از برکت ایناست. از نظر زمین لرزه و اینا اینجا الحمدلله امن و امانه». سیدحسین هم یکی دیگر از اولاد سید احمد مدنی است. ساکنان این روستا بیشتر از بازماندگان این سید هستند و او از اعقاب موسی مبرقع است، موسی مبرقع مدفون در شهر قم.  

خورشید آسمان روستای امامزاده قاسم سرخ می‌شود و ما امامزاده «شناس» و «معجزدار» ازنا را با همه زیبایی‌ها و خاطره‌هایش ترک می‌کنیم و سه بیتی نعمت‌الله‌آنالویی را زمزمه: این مرقد منور از اولاد هاشم است/ آرامگاه نسل حسن، زید و قاسم است/ در موسم محرم و صفر، این بقعه شریف/ بهر عزای سبط پیمبر مراسم است/ نام و نشان این حرم و گنبد عظیم/ در بخش چاپلق، روستای امامزاده قاسم است.  

امامزاده و روستایش را ترک می‌کنیم و خاطرمان آسوده است که تا وقف‌نامه هست، بنای امامزاده یک پشتیبان بزرگ دارد و سرپا خواهد ماند و کسی نمی‌تواند امامزاده را به حال خود رها کند که به قول وقفنامه: «خلاف‌کننده به لعنت ابدی گرفتار شود»

منبع: همشهری آنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید