"مرگ" وجود ندارد!

"مرگ" وجود ندارد!

باربور و برخی دیگر از فیزیک دانان هر واحد خاص از زمان (لحظه) را به عنوان یک کل در نظر می گیرند، آنها معتقد هستند که این لحظه به خودی خود کامل است و در جای مخصوص به خود قرار دارد. ما در زنجیره ای از «اکنون ها» زندگی می کنیم. باربور می گوید: «ما عمیقا معتقد هستیم که [اشیاء] در جایگاه مشخصی در نسبت با دیگر اشیاء وجود دارند. اما اکنون ها (لحظه های اکنون) صرفا وجود دارند، نه بیشتر و نه کمتر.»

کد خبر : ۴۲۸۵۳
بازدید : ۲۴۱۳۱

فرادید | رابرت لانزا و باب برمن؛ در این یادداشت ما به شما می گوییم که چه اتفاقی بعد از مرگ تان می افتد. خب، این اتفاق آنقدر ها هم جدی نیست، چون شما واقعا نمی میرید.

به گزارش فرادید به نقل از ایان ، نگاه ما درباره جهان، که اصطلاحا زییست محوری (biocentrism) خوانده می شود، و در آن نحوه زیست و آگاهی ما واقعیت اطراف ما را به وجود می آورد، مرگ به هیچ وجه جایی در آن ندارد. برای اینکه فهم کاملی از این مطلب بدست بیاوریم، لازم است که به نظریه نسبیت آلبرت اینشتاین یکی از بزرگترین فیزیک دانان جهان مدرن رجوع کنیم. یکی از نتایج مهم آثار او این بود که گذشته، حال و آینده، مطلق نیستند، این ایده، تصور معمول ما از زمان را از بین برد.
جولیان باربور، استاد فیزیک می گوید: «اگر شما سعی کنید که زمان را در مشت خود بگیرید، از لای انگشتان تان فرار می کند. مردم مطمئن هستند که زمان وجود دارد اما نمی توانند آن را به چنگ بیاورند. اما من فکر می کنم آنها به این دلیل نمی توانند زمان را به چنگ بیاورند زیرا اصلا چنین چیزی وجود ندارد.»

باربور و برخی دیگر از فیزیک دانان هر واحد خاص از زمان (لحظه) را به عنوان یک کل در نظر می گیرند، آنها معتقد هستند که این لحظه به خودی خود کامل است و در جای مخصوص به خود قرار دارد. ما در زنجیره ای از «اکنون ها» زندگی می کنیم. باربور می گوید: «ما عمیقا معتقد هستیم که [اشیاء] در جایگاه مشخصی در نسبت با دیگر اشیاء وجود دارند. اما اکنون ها (لحظه های اکنون) صرفا وجود دارند، نه بیشتر و نه کمتر.»

در واقع، از نظر یکی از همکار اینشتاین به نام جان ویلر، که باعث شهرت کلمه «سیاه چاله» در بین عامه مردم شد، این موضوع بدیهی است که زمان یک جنبه اصلی از واقعیت نیست. در سال 2007 آزمایش «انتخاب متاخر» ویلر نشان داد که شما می توانید با تغییر دادن یک پرتو نورِ بخصوص به نام فوتون در زمان حال، در گذشته تغییری ایجاد کنید.
همین که پرتو نور، از دیوار چنگال مانند دستگاهِ آپاراتِ آزمایشگاه، عبور کرد، می باید تصمیم بگیرد که مثل ذره رفتار کند یا اینکه رفتارش مثل موج باشد. سپس ( بعد از اینکه پرتو نور از دیوار چنگال مانند عبور کرد) دانشمند می تواند کلید را روشن یا خاموش کند. آنچه که دانشمند در آن لحظه انجام می دهد بر تصمیم ذره در خصوص رفتارش پس از گذشتن از دیوار چنگال مانند تاثیر می گذارد. [به عبارت دیگر دانشمند در زمان حال تعیین می کند که ذره باید چه رفتاری در گذشته داشته باشد.]
این آزمایش و دیگر آزمایش های مشابه این به نحو فزاینده ای نشان می دهند که جریان زمان غیر واقعی و گمراه کننده است. اما وقتی که زمان وجود نداشته باشد چگونه می توانیم جهان را درک کنیم؟ این واقعیت چه تاثیری بر مفهوم مرگ می گذارد؟

قائلان به نظریه زیست محوری این مسئله را تا حدودی برای ما روشن می کنند. ورنر هایزینبرگ، برنده جایزه نوبل و پیشگان مکانیک کوانتم در جایی گفته است: «علم معاصر، امروز بیش از هر زمان دیگری، به خاطر ماهیتش مجبور است که به این سوال پاسخ دهد که آیا می توان واقعیت را از طریق فرایند های ذهنی فهمید یا نه؟» بر اساس چنین دیدگاهی معلوم می شود که هر آنچه که می بینیم یا تجربه می کنیم حاصل گردش سریع اطلاعاتی است که در مغزمان رخ می دهد. ما فقط اشیایی نیستیم که در ماتریس هایی خارجی که به نحو غیر معمولی کار می کنند جای گرفته باشیم. بلکه مکان و زمان ابزاری هستند که ذهن ما از آنها استفاده می کند تا همه چیز را با کمک آنها سر و سامان بدهد.

البته همانطور که الان در حال خواندن هستید، در حال تجربه «اکنون» هستید. اما توجه کنید که از نگاه مادرِ مادربزرگ تان، زمان اکنون شما در آینده او قرار داشته و زمان «اکنون» مادرِ مادربزرگ او در زمان گذشته او (مادرِ مادربزرگ شما) بوده است. کلمات «گذشته» و « آینده» صرفا تصوراتی هستند که به دیدگاه افراد مربوط می شوند.

بنابراین وقتی که مادرِ مادربزگ شما مرد چه اتفاقی برایش افتاد؟ از آنجایی که زمان وجود ندارد بنابراین مفهوم پس از مرگ هم وجود نخواهد داشت، جز مرگ جسم او در زمان اکنون شما. از این رو همه چیز در لحظه اکنون وجود دارد، ماتریس زمان/مکان مطلقی برای ازهم پاشیدن انرژی او وجود ندارد - واقعا محال است که او به جایی رفته باشد.

برای فهم دقیق تر یک گرامافون قدیمی را در نظر بگیرید. اطلاعات ضبط شده تبدیل به یک واقعیت سه بعدی (صفحه گرامافون) می شود که ما می توانیم یک لحظه از آن را در یک زمان تجربه کنیم. همه اطلاعات ضبط شده دیگر به عنوان بالقوه در صفحه گرامافون وجود دارند. هر سابقه علّی که منجر به تجربه زمان «اکنون» بشود، می تواند به عنوان «گذشته» در نظر گرفته شود (برای مثال همه آهنگ هایی که تا چند لحظه پیش از زیر سوزن گرامافون گذشته و پخش شده است) و هر اتفاقی که متعاقبا رخ بدهد در آینده قرار خواهد گرفت. گفته می شود که این اکنون های موازی در یک حالت منطبق نسبت به هم قرار دارند. به این ترتیب موقعیت پیش از مرگ، شامل حیات کنونی شما به همراه خاطرات تان از گذشته به جایگاه طبقه ای خود بر می گردد، به بخشی از پیشینه شما که تنها اطلاعاتی از شما را به نمایش می گذارد.

خلاصه اینکه مرگ به نحو واقعی وجود ندارد. در عوض در لحظه مرگ، ما به مرز (نهایت) تصوری که از خودمان داشته ایم می رسیم، جایی در ناکجا آباد. اگر مرگ و زمان توهم باشند، بنابراین پیوستگی ارتباط لحظه های اکنون هم توهم خواهد بود. آنوقت، ما کجا می توانیم خودمان را پیدا کنیم؟ آنطور که رالف والدو امرسونِ شاعر در سال 1842 در پاسخ به این سوال نوشت: «ما در میانه روزهایی که از گذشته تا آینده ادامه دارند قرار داریم، مثل روز بخصوصی که هرمس (پیام آور خدایان یونان) در بازی تخته نرد از ایزد ماه برد و در نتیجه اوزیریس (خدای دنیای مردگان) به دنیا آمد.»

اینشتاین این موضوع را می دانست. در سال 1955، وقتی که میشل بسو، دوست تمام دوران زندگی اش، از دنیا رفت، نوشت: «حالا او کمی زودتر از من از این دنیای عجیب رفته است. این اهمیتی ندارد، همه کسانی که مثل ما به فیزیک معتقد هستند، می دانند که فرق میان گذشته، حال و آینده، یک توهم مقاوم و ماندگار است.»


۰
نظرات بینندگان
  • عسل ارسالی در

    خب چه تاثیری بر زندگیمون داره؟ مهم اینه که در این اکنونی که داریم سپری میکنیم اون عزیزی که فوت کرده رو نداریم. و مطمئنیم که تا روزی که زنده هستیم هم اون رو نخواهیم دید. حالا نطریات انیشتین به چه دردمون میخوره؟

    • ناشناس ارسالی در

      خییییییلی موافقم

  • ویلی ارسالی در

    ترجمه میتونست بهتر باشه هرچند برگردان این متن ثقیل به خودی خود قابل تقدیره، حیف این مطالب غنی و ارزشمند که لابلای کلی اخبار زرد و اعصاب خرد کن....گم میشه هر چند از جامعه پریشان و عصبی و ناامید نمیشه انتظار زیادی داشت بیراه نیست که سرانه مطالعه عراق هفت برابر ایرانه!!

  • ناشناس ارسالی در

    کاش از این مطالب بیشتر بزارین.. عالی بود

  • ناشناس ارسالی در

    دستتون درد نکنه یعنی میخوام بگم که دیگه خیالم از مردن راحت شد!

  • ناشناس ارسالی در

    آخرش رسیدن به حرف عرفای ما که زندگی فقط یک دم است. دمی که باید غنیمت شمرد.

  • وحید ارسالی در

    بیشتر از اون چیزی که انشتاین و این دوستان مطرح کنند جنبه علمی داشته باشد، جنبه فلسفی داشت.
    این نظریه ها و این آزمایشات به اصطلاح علمی در واقع شبه علم و حتی غیر علم هستند، با اینکه در رشته فیزیک کوانتومی و احتمال و نااحتمالی فوتون بسیار خوانده و شنیده ام به این یقین رسیده ام که سخنان فلسفی این دانشمندان به هیچ عنوان استوار و قابل دفاع نیست.
    نسبیت زمان انشتاین و بازگشت به گذشته و شکاف زمان هیچ گاه تاکید می کنم هیچ گاه علمی نبوده و نیست.
    سرعت بالا را یعنی سرعت نور را راهی برای بازگشت به گذشته ملاک قرار دادن همان فریبی است که ملانصرالدین گفت که وسط زمین اینجاست گفتن چطور گفت متر کنید.
    این گونه نظریات و سخنان هیچگاه برای عالمان اهل علم به عنوان سخنی جدی شناخته نشده و نخواهد شد.
    زمان تا مکان هست وجود دارد، بنابراین با قبول کردن و قرار داد اینکه ثانیه و دقیقه واحد زمان است فرار از آن و دور زدن آن با سخنانی رنگ و لعاب دار غیر ممکن است، ما در مکان و ماده مجبور به قبول سلطه زمان بر خود هستیم.یعنی زمان چه بخواهیم چه نخواهیم برای ما همان گونه است که برای نور و سریع تر از نور کشف بشود.

    • محمود ارسالی در

      100 درصد اشتباه میکنی ، زمان خود یک متغیر است . t=d/v هرچه جابجای و انتقالت سریعتر باشه زمان برای تو واحد کوچکتریست . وقتی حرکت تو صفر شود زمانت هم صفر میشود و اگر سرعتت به بینهایت تمایل پيدا کند زمان بی معنی میشود .

  • ناشناس ارسالی در

    اینکه زمان و مکان وجود ندارند از زمان ارسطو رایج بوده و خود ارسطو دلایل متعددی در این باره میاره و اینکه زمان و مکان و ده مقوله دیگه ذهنی اند توسط کانت مطرح شده و دلایل محمکمی میاره ولی از قبل از مسیح از زمان ارسطو تا کانت این نتیجه که جهان بعد از مرگ وجود نداره از این مقدمات استنباط نمیشه مثلا خود کانت به هیچ وجه چنین نتیجه نگرفت بنظر میرسه زیادی تند رفتین ، مرگ وجود داره و بعد از مرگ تا ابد معما خواهد ماند چون دسترسی وجود نداره ، زیاد میشه بحث کرد ولی تو کامنت ها نمیشه اگه فرارو چاپ کنه موافقم یه مقاله بنویسم فرارو قبول کن با سلامفرادید با کمال میل اگر مطلبی بنویسید چاپ خواهد کرد

    • محمد ارسالی در

      نظریه ای که انیشتن داده براساس علم فیزیک، مرگ موجود نیست اتقال انرژی و یا بهتره بگیم تغییر در انرژیه ای هست که درون وجود هر جانداری وجود دارد و به شکل دیگری تبدیل میشه مانند تئوری M که در اصل وجود نداره ولی در زنگی ما بصورتهای دیگه ای احساس میشه.
      کانت و ارسطو در اصل دیدگاهی متفاوت به زندگی بعد از مرگ داشتن و به قدرت فیزیک اعتنا نمی کردن یعنی وجود فیزیک را قبول داشتن اما به معنای روحانی آن توجه بیشتری داشتن. حال اگر بتوان این انرژی را بصورتیکه از دستمان فرار نکنه کنترل کنیم چه میشود؟ واقعا این موضوع بسیار جالبیه. ایمیلو میدم و اگر مطالبتون را به فرارو فرستادین برای من هم بفرستین ممنون میشم.
      با تشکر

  • مجید ارسالی در

    یک مثال ملموس همون خوابیدن است در حالی که من اشیا را در خواب نمیتوانم لمس کنم ولی میتونم در خواب هم شیرینی را حس کنم حتی بترسم یا گریه کنم یا شاد شوم خلاصه نوعی احساس وجود دارد هرچند متفاوت از احساس کنونی. ما که عادت به این گونه حس ودرک ماتریال داریم برایمان ملموس نیست هر چند که حقیقتا وجود دارد در خواب زمان ومکان هم معنی ندارد در یک لحظه در فلان ویا شهر هستیم وزمان هم معنی ندارد.ممنون

    • محمود ارسالی در

      GPU یک کارت گرافیکی هم برای شما تصویر سازی میکند .سوال شما آیا در مورد یک نوزاد یک روزه که به خواب میرود نیز آیا صادق است . و خواب هایش با همان آب و لعاب خوابهای شماست آیا؟

  • مهدی ارسالی در

    زمان یک قرارداده و وجود خارجی نداره. تغییر ماده تعبیر به زمان میشه. تمام دریافت ما از دنیای خارج هم به کمک ذهن و چارچوب های اونه. پس در درک جهان محدود به پیش داوری ها و ساختار ذهنیمون هستیم. ازین باب گفته میشه که درک ما از پیرامون می تونه توهم باشه.

  • رامین ارسالی در

    فارغ از نتیجه گیری مقاله که در تیتر آن هم دیده میشود "مرگ وجود ندارد" اما از نقطه نظر توضیح اینکه زمان نسبی است موافق بحث مقاله هستم.

    در ادامه مثالهای مقاله توجه دوستان را به مثال زیر جلب می کنم:
    فرض کنید با خودرو در یک اتوبان در حال حرکت هستید. اگر از شیشه خودرو به جلو نگاه کنید آینده خود را می بینید و اگر از آیینه ها به عقب بنگرید، گذشته خود را خواهید دید!
    در همان لحظه اکنونِ شما خودروهایی در روبرو و پشت سر شما هستند که لحظه اکنونِ خود را پشت سر می گذارند در واقع در آنِ واحد اکنون و گذشته و آینده در یک قاب حضور دارند.
    می دانیم که اندازه فاصله خودرو جلویی و عقبی با خودرو ما تاثیری در مفهوم این مثال ندارد، چه 10 متر و چه 1000 کیلومتر هر یک از این سه خودرو بر اساس زاویه دید خود زمان خود را نام گذاری می کنند، گذشته، حال و آینده.
    لاجرم زمان نسبی است! و چیزی که نسبی است قطعیت ندارد.

  • ناشناس ارسالی در

    تنها با تعريف انتزاعي از زمان و مكان ممكنه به اين نتيجه رسيد كه زمان و مكان تعاريف ذهن ما براي درك ترتيب اتفاقات هست.
    تا ماده و مكان وجود داره زمان هم وجود خواهد داشت، زمان همون چيزي هست كه براي درك تغير ماده و تغير مكان تعريف شده. در صورت عدم وجود زمان و مكان كل اين دنيا و اتفاقات توهم و ايلوژن ذهن ما خواهد بود. حتي با فرض عدم وجود مكان و زمان و اينكه همه اتفاقات دنيا همزمان در يك مكان واحد اتفاق افتاده است، و هريك از ما به عنوان ناظر اون پديده رو از زاويه ديد خودمون با قراردادهاي ذهني تعريف شده از مكان و زمان براي خودمان مشاهده كنيم، باز يه مساله ترتيب در ميان هست كه مفهوم زمان رو در خود داره.

تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید