راز جداافتادگی انسان معاصر از عرفان چیست؟
نگرش انسان مدرن به عرفان و رابطه او با عرفان چندان جدی نخواهد بود. زیرا، جهانی کردن عرفان با مشکلاتی روبرو خواهد بود. زیرا، عرفان جدی یعنی حالات و تجربههایی که یک شخص در اثر سلوک و ریاضت به دست میآورد.
کد خبر :
۶۶۵۰۱
بازدید :
۹۵۸
یحیی یثربی | انسان مدرن، انسان اجتماعی است. اما اجتماعی بودن انسان مدرن، با اجتماعی بودن انسان سنتی بسیار فرق دارد. زیرا، از طرفی زندگی پیچیدهتر از گذشته شده است و از طرف دیگر جامعه به معنی امروزی کلمه، از حد یک روستا یا یک شهر گذشته و در تلاش برای جهانیشدن است! یعنی، انسان امروزی مرزها را پشتسر میگذارد و دلش میخواهد در یک جامعه جهانی زندگی کند. این تمایل به وضوح در زندگی کشورهای پیشرفته مغرب زمین قابل مشاهده است.
این کار دیر یا زود اتفاق میافتد و مردم جهان در دهکده کوچکی که در سطح کره زمین ایجاد شده، به صورت یک جامعه واحد زندگی خواهند کرد.
برای روشن شدن مطلب، به این نکته باید توجه داشت که جهانیشدن، یعنی به سوی یک جامعهجهانی گام برداشتن. جهان روزبهروز پیش میرود و انسانها به زندگی در جامعه جهانی نزدیکتر میشوند. زیرا، جهانیشدن براساس عناصری از قبیل: ارتباطات، آگاهی و انتخاب اصلح انسان به تدریج پیش میرود.
دنیای ما دنیایی است که شرق و غرب آن، بههم وصل شده و به صورت یک دهکده کوچک درآمده است. مردم این دهکده از همدیگر و دار و ندار هم خبر دارند. در چنین شرایطی همه انسانها از هر آنچه در دنیا هست، آگاه میشوند و میتوانند انتخاب کنند. بنابراین، پدیدهها و موضوعاتی که شایسته مقبولیت همگانی باشند، همه مردم آنها را انتخاب میکنند و بدین سان «جهانی» میشوند، مانند جهانیشدن برق، اتومبیل، تلفن، کامپیوتر، اینترنت و...
این جهانیشدن در اختیار این قدرت یا آن قدرت نیست. یعنی، جهانیشدن تلویزیون یا اینترنت، نه نتیجه فرمان یک قدرت است و نه یک قدرت میتواند از جهانیشدن آنها جلوگیری کند. اخلاق و رفتار و فکر و فرهنگ نیز در جهان کنونی، در معرض ارزیابی و انتخاباند.
به این معنا که همه انسانها میتوانند هر فکر و فرهنگ را بتدریج بررسی و ارزیابی کرده و سرانجام فکر و فرهنگ برتر را انتخاب کنند. بدینسان، فکر و فرهنگ نیز مانند برق و اینترنت جهانی میشوند. در اینجا، باید از یک توهم نادرست دوری جست و آن اینکه، جهانیشدن به این معنا نیست که فکر و فرهنگ یک قوم یا قدرت، جهان را تسخیر میکند.
بلکه به این معنا است که همه انسانها یک حقیقت را میپذیرند یا یک چیز سودمند را انتخاب میکنند. برای مثال، برق متعلق به یک قدرت نیست که به دیگران تحمیل کرده باشد. آزادی انسانها، فکر یک فرهنگ ویژه نیست که به انسانهای دیگر تحمیل شده باشد، بلکه خواسته همه انسانها است. یعنی، چیزی است که همه انسانها آن را به دلخواه انتخاب میکنند و اگر هم از انتخاب آنان جلوگیری شود، تلاش میکنند که روزی بتوانند آن چیز خوب و سودمند را انتخاب نمایند.
طرفدار حقیقت بودن و اشیا و روشهای سودمند را برگزیدن، بر اساس عقل و خرد انسانها است، نه به خاطر اینکه آنها به قوم یا فرهنگ ویژهای تعلق دارند یا قدرت ویژهای به دنبال جهانی کردن آنهاست! ریاضیات مال همه انسانها است و فیزیک مال همه انسانها است و همه انسانها آزادی، رفاه و آسایش میخواهند و همه انسانها به دنبال معنویتی درست و سودمند هستند!
از این رو است که نگرش انسان مدرن به عرفان و رابطه او با عرفان چندان جدی نخواهد بود. زیرا، جهانی کردن عرفان با مشکلاتی روبرو خواهد بود. زیرا، عرفان جدی یعنی حالات و تجربههایی که یک شخص در اثر سلوک و ریاضت به دست میآورد. این حالات، اگرچه برای او مایه خرسندی خاطر بوده و بسیار گرانقدر هستند، دریغا که به سه دلیل قابل اشتراک با دیگران نیستند:
۱ یکی اینکه تجارب عرفانی و آنچه انسان با کشف و شهود به آن میرسد، غیر قابل انتقال هستند. یک بیت منسوب به شمس تبریزی، بیانگر حال و احساس همه کسانی است که از تجربه عرفانی برخوردارند:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز. گفتن و خلق از شنیدنش
۲ دیگر اینکه، تجربههای عرفانی مانند تجربههای حوزه علومتجربی نیستند که به آسانی برای دیگران هم قابل تکرار باشند. یعنی، اگر یک عارف به تجربهای دست یافته است، نمیتوان از دیگران هم انتظار داشت که به چنان تجربهای دست یابند.
۳ مقامات عرفانی همیشه در معرض ادعا و تقلب هستند! یعنی، هرکسی میتواند به دروغ ادعا کند که من به تجربههای عرفانی دست یافتهام. عرفان در طول تاریخ خود، همیشه با این ادعاها روبهرو بوده است، به قول مولوی:
از هزاران اندکی زین صوفیند
باقیان در دولت او میزیند
زیرا، ادعا بسیار آسان است و برای هیچکس هم درستی یا نادرستی آن قابل بررسی نیست! بنابراین، دنیای جدید از هر جهت بر اساس عقل و اندیشه استوار است.
چراکه انسانها در مسائل عقلی میتوانند به تفاهم برسند. چنانکه در حوزه علوم به چنین توافقی رسیدهاند و مردم دنیا در ریاضیات و فیزیک و شیمی و امثال اینها با هم اختلافی ندارند. همچنین، در دستاوردهای فرهنگی نیز میتوانند بر اساس عقل به توافق برسند، چنانکه عقلای جهان در مسائلی از قبیل: دموکراسی و شیوه انتقال قدرت به توافق رسیدهاند. نتیجه آنکه انسان مدرن نمیتواند عرفان را محور کار خود قرار دهد. بلکه باید جهانی شدن را براساس دانش و اندیشه تحقق بخشد.
منبع: روزنامه ایران
۰