تجریش ییلاق طغرل سلجوقی بود
تجریش به خاطر آب و هوای معتدلش از ابتدا نظر پادشاهان و درباریان را جلب کرده بود. طغرل سلجوقی برای ییلاق به تجریش میآمد. قاجاریان هم همینطور؛ تا آنجا که محمدشاه دستور داد باغ فردوس را بسازند.
پارسا مهر | بعدتر برای آسانتر کردن رفت و آمد به کاخ سعدآباد، دستور داد خیابان، ولی عصر (عج) (جاده پهلوی) را ساختند و وسایل نقلیه را ارتقا دادند و «میدان سرپل» (میدان تجریش) تفرجگاه تهرانیها شد. در این شماره از تاریخ تجریش سراغ گرفتیم. در کتاب تاریخ شمیران آمده است: هنگامی که محمدرضا شاه به کاخ سعدآباد نقل مکان کرد، همراه او قشر مرفهی وارد این منطقه شد؛ این بار نه به قصد تفریح، بلکه به قصد سکونت.
ساکنان جدید، بعضی بومیان منطقه را به کارگری خود استخدام کردند؛ هرچند همه کارگران بومی نبودند. بخش اعظم آنان مهاجرانی بودند که از روستاها و در جست وجوی شغل به شهر آمده بودند. با وقوع انقلاب و رشد شهرنشینی، مهاجرتها بیش از پیش قوت گرفت و به دنبالش آپارتمانسازی رشد کرد. امروز کوچهباغهای بتنی جای تمام درختان و فضای سبز این محله را گرفتهاند.
پل کوچک و باغها
در کتاب تهران قدیم نوشته اند: کوچه باغها معدودند و به جای هر کوچه باغی یک برج یا آپارتمان از زمین سر برآورده است. غیربومیها بیشتر از قبل آنجا تردد دارند؛ به بهانه فعالیتهای تجاری و نقل و انتقال و غیره. حالا تجریش آن تجریش سابق نیست، اما هنوز دوستداشتنی و پر خاطره است. قبلاً پل کوچک دیگری هم بود که باغهای مقصودبیک را به شرق دهکده تجریش، و جنوب امامزاده صالح (ع) را به محل تکیه بالا پیوند میداد. ساختوسازها «پل تجریش» را به «میدان پل» تبدیل کرد. از همان روزها میدان پل پاتوقی شد برای مردمی که شبهای تابستان و عصرهای جمعه آنجا جمع میشدند.
وسوسه خریدن و ساختن
دکتر محمدرضا معتمدی تاریخشناس میگوید: رفت و آمدهای مکرر و اجاره کردن پی درپی خانه باغها بعضی را وسوسه کرد به خریدن و ساخت منزلها و باغهایی در این منطقه. صاحب خانه شدن مردم خوشنشین تهرانی همان و استقرار دائمیشان در این محله همان. هرچه بیشتر گذشت با افزایش ساختوساز فاصله تهران و تجریش کمتر شد. بافت محله از قالب یک روستا دورتر، و به شاخصههای یک شهر نزدیکتر شد. شمیران بعدتر تبدیل به شهرستان شد و در سال ۱۳۵۵ شمسی بخشی از تهران به حساب آمد. در همین سال، هنگام سرشماری معلوم شد غیر از بومیها اقوام و طایفههای مختلف کشور در این منطقه ساکن هستند: نایینیها، اصفهانیها، خراسانیها، شیرازیها، یزدیها، طالقانیها و لرستانیها.
سکونتگاهی برای قشر مرفه
دکتر معتمدی از تغییر بافت جمعیتی تجریش و در سطح گستردهتر شمیران میگوید: از دهه ۴۰ به بعد، محله از حالت ییلاقی به سکونتگاهی برای قشر مرفه تبدیل شد. با ورود مالکان جدید بافت فرهنگی و اقتصادی محله تغییر کرد. حالا در هر کوچه و خیابان، بودند تازه واردهایی که انگشتنمای بومیهای محل شده بودند. هجوم تازه واردها گسترش مرزهای قبلی منطقه را در پی داشت. از شمال با رودخانه گلابدره و ارتفاعات توچال و مجموعه کاخ سعدآباد پیوند خورد و از جنوب به محلههای باغ فردوس و الهیه متصل شد. امروز از شرق به محلههای دزاشیب و امامزاده قاسم (ع) خیابان دکتر شریعتی و از غرب به محله باغ فردوس و زعفرانیه پیوسته است.
مهاجرت و شلوغی
معتمدی درباره افزایش مهاجرت به تجریش میافزاید: «کم نبودند جماعتی که از شهر و دیار خود دست شستند و کولهبار سفر بستند و راهی تهران شدند؛ بعضی موقت و برای پیدا کردن شغل، بعضی هم برای اینکه بمانند و زندگی کنند. تجریش هم از آن محلههایی بود که مهاجران را در خود پذیرفت. اما مشکلی وجود داشت؛ اهالی جدید محله از لحاظ اقتصادی آن همه توانمند نبودند که مسکنی مناسب برای خود فراهم کنند. این شد که کیفیت ساخت خانهها را در نظر نگرفتند و بیتوجه به الگوهای معماری و اصول و ضوابط معماری و شهرسازی ساختوساز کردند. جمعیت که زیاد شد، مراکزی برای تأمین نیازهای غذایی، بهداشتی، تفریحی، حملونقل و ... ایجاد شد.
نخستین آسیب سکونت افراد غیربومی این بود که بافت روستایی محله از بین رفت؛ هرچند حضور اقلیتی از ساکنان قدیمی باعث شده فرهنگ پیشین، از جمله آشنایی کامل همسایگان با یکدیگر، میان اهالی حفظ شود و مسجدها و تکیهها همچنان محلی برای تعاملات اجتماعی باشند.
تجریش از نگاه اهالی
پیادهروی در کوچهباغها
«مهـــرزاد آرزمنـــدی» ۳۲ ســــاله اسـت و درباره محله تجریش میگــــوید: «بازارچــــه تجریش به دلیل تنوع و کیفیت میوهها و محصولات درجه یک معروف است. من تجریش را برای آب و هوایش انتخاب کردم. صبحها پیاده در کوچهپسکوچههایش قدم میزنم و از آب و هوای مطبوعش لذت میبرم.»
محله خوشآب و هوا
«مرتصی لک» ۷۲ ساله یکی دیگر از اهالی است که میگوید: حدود ۶۰ سال پیش پدرم، چون دنبال یک جای خوش آب و هوا در تهران میگشت ما را به اینجا آورد. من هم الان بعد از این همه سال که در تجریش زندگی کردهام، از اقوام لر هستم، ولی خودم را از بچههای قدیم تهران میدانم. امامزاده صالح (ع) صفای خودش را دارد و کوههایش پاتوق ورزشکاران است. خیابانهایش هم فقط یک ویژگی مهم دارند: شلوغی.
بوی نان مرضیه خانم
«رضا رویگری» سال ۱۳۲۵ در تجریش به دنیا آمد. او میگوید: جردننشین هستم و تجریشزاده. هفت پشتم در تجریش زندگی کردهاند و من خودم هم در همانجا به دنیا آمدهام. در باغی بزرگ که الان دیگر خبری از آن نیست. حتی تا ۲۰ سال پیش هم ساکن تجریش بودم. ساکن آن کوچه باغهای فراموش نشدنیاش، عاشق تجریش هستم، ولی نه تجریش الان. تجریش آن موقعهایی که هنوز نوجوان بودم و در آن محلههای قدیمیاش زندگی میکردم.
الان دیگر از آن محل چیز چندانی باقی نمانده. یادم میآید کوچه باغهای باریکی را که وقتی بهار میآمد، گلهای اقاقیا از روی دیوارها به سمت کوچه آویزان میشد و منظره خیالانگیزی را رقم میزد. بوی گل، همه جا پخش بود. یادم میآید بوی نان مرضیه خانم که ساکن یکی از همین باغها بود، همیشه خدا در کوچه میپیچید و دل همه را غنج میداد.
در محل دو تا حمام عمومی بود که به حمام دوقلو معروف بود. به این دلیل که حمام مردانه و زنانه در کنار هم قرار داشت. یک سرگوگل داشتیم که به زبان محلی خاصی نامگذاری شده بود. جایی بود که گاوها را میبستند. البته این برای زمانی است که من هنوز به دنیا نیامده بودم. بعد از آن تبدیل شده بود به کبابی معروفی که از چهار طرف دید داشت. دقیقاً وسط میدان بود. یعنی وقتی به آنجا میرفتیم، هرچهار طرف محله را میدیدیم. برایمان خیلی جالب بود. از سر همانجا محل به دو قسمت تقسیم میشد که ما در محل بالایی بودیم. در محل ۲ تکیه بود که هنوز هم هستند.
همه این زیباییها و اصالتها از بین رفتهاند و دیگر خبری از آن صمیمیت نیست. دیگر از آن کوچه باغهای سرسبز خبری نیست. همهاش خراب شده. تجریش الان با تجریش آن موقعها زمین تا آسمان تفاوت دارد. با اینکه ۸ سالی میشود که از تجریش رفتهام، ولی دوست دارم در همان محلههای قدیمی تجریش زندگی کنم.
هنوز به یاد بازیهایی میافتم که با بچهها چند گروه میشدیم و بازی میکردیم. الکدولک، باقی به چند من، شیر دیدم، و تو ارهاره که مثل بیسبال آمریکاییهاست. یاد همه آن زیباییها بهخیر!
از مفاخر محله
سید جمالالدین دینپرور، مؤسس بنیاد نهجالبلاغه، سال ۱۳۱۷ شمسی در محله امامزاده یحیی (ع) به دنیا آمد. خانوادهاش روحانیزاده بودند و آشنا به مسائل دین. مادر علاوه بر تربیت جمالالدین، در خانه به او الفبای عربی و فرانسه را هم آموخت. کلاس اول تا سوم دبستان را در همان محله و در مدرسه باقریه ادامه داد، و بعد، تحصیلات طلبگی را آغاز کرد.
پس از یک سال، همراه خانواده به تهران بازگشت و در ۱۵ سالگی در تهران لباس روحانیت پوشید. ۳ سال بعد دوباره راهی قم شد و تحصیلات حوزوی را ادامه داد. از همان ابتدا که با همسر و فرزندانش به تهران بازگشت، یعنی سال ۱۳۵۰، فکر تأسیس بنیاد نهجالبلاغه را در سر داشت و بالاخره آن را عملی کرد. دوست داشت نهجالبلاغه از مهجوریت درآید و فرهنگ علوی گسترده شود. آیتالله دینپرور همزمان با اداره بنیاد، امامت جماعت مسجد اعظم را نیز برعهده دارد.
سیلاب تابستانی
اواسط مرداد ۱۳۶۶ بود و اوج گرما. تنها اتفاقی که در میانه تابستان انتظارش نمیرفت آن بود که باران و تگرگ ببارد، تا آنجا که سیل در رودخانه گلابدره دربند جاری شود و آن همه پرتوان و خروشان به حرکت درآید که سد را ویران کند و صدها تُن گل و لای و سنگ را با خود به میدان تجریش بیاورد. بخشی از این سیلاب وارد زیرگذر در حال ساخت شد. بخش دیگرش در تکیه بازار روان شد و به راهرو بازار تجریش صدمه زد.
گل ولایها به سمت بیمارستان شهدا و خیابانهای مقصودبیک و، ولی عصر (عج) پیش رفتند. بر اثر این اتفاق خانههای اطراف رودخانه تخریب شدند و تعدادی از افراد جانشان را از دست دادند. آمار دقیقی از تلفات این حادثه منتشر نشده است.
محلههای تجریش قدیم
تجریش قدیم به ۳ محله تقسیم میشد: محله بالا (باغ فردوس، چهارراه حسابی، زعفرانیه و الهیه)، محله پایین (ظهیرالدوله، سهراه دزاشیب، سهراه قیطریه، اسدی و فردوسی) و محله قلعهنو (محمودیه، ناودانک و جعفرآباد).
تجریش در گذر زمان
۴۱۱
ری توسط طغرل سلجوقی فتح شد و پس از آن طغرل روستای تجریش را بهعنوان ییلاقش انتخاب کرد.
۱۱۷۴
بقه امامزاده صالح (ع) برای بار دوم بازسازی شد.
۱۳۱۰ - ۱۳۱۳
دکتر مصدق باغی را در کوچه رضاییه اجاره کرد.
۱۳۱۴
دکترمهدی طرفه، باغ واقع در کوچههای رضایی را خرید.
۱۳۱۴
تکیه تجریش وقف عزاداری سیدالشهدا (ع) شد.
۱۳۱۹
دکتر مصدق بعد از بازگشت از آلمان در باغ کاشفالسلطنه ساکن شد.
۱۳۲۹
مصدق در منزل دکتر طرفه ساکن شد. دوران اسارت خود را در همین خانه گذراند.
۱۳۲۹
قبرستان قدیمی تجریش توسط شهرداری خریداری و به جای آن بیمارستان ساخته شد.
۱۳۵۱
دانشگاه پیراپزشکی در این محله تأسیس شد.
۱۳۵۱ - ۱۳۵۵
بقعه امامزاده صالح (ع) برای چهارمین بار بازسازی شد.
۱۳۶۱
نگارخانه نور تأسیس شد.
۱۳۶۶
کتابخانه صالحیه تأسیس شد.
۱۳۶۷
خانههای قدیمی و در حال تخریب اطرف بازارچه خریداری شد تا در آنجا پاساژ قائم بنا شود.
۱۳۶۸
گنبد اصلی و اولیه بارگاه امامزاده صالح (ع) به کلی ویران شد.
منبع: همشهری آنلاین