نبرد کرنال؛ فتح هندوستان به دست نادرشاه

نبرد کرنال؛ فتح هندوستان به دست نادرشاه

البته زدوخورد اصلی در دهکده کوچکی به نام شاه‌فیروز که چند کیلومتر با کرنال فاصله داشت درگرفت و همان‌جا هم بود که سپاه نادرشاه به پیروزی رسید؛ به سال ۱۱۱۷ خورشیدی در چنین روزی.

کد خبر : ۱۰۳۷۴۵
بازدید : ۱۰۲۹۸

مرتضی میرحسینی | دو سپاه جایی در صد و چند کیلومتری شمال دهلی باهم روبه‌رو شدند. آن دشت را کرنال می‌خواندند و جنگی هم که آنجا درگرفت به همین نام در تاریخ ثبت شد.

البته زدوخورد اصلی در دهکده کوچکی به نام شاه‌فیروز که چند کیلومتر با کرنال فاصله داشت درگرفت و همان‌جا هم بود که سپاه نادرشاه به پیروزی رسید؛ به سال ۱۱۱۷ خورشیدی در چنین روزی.

هندی‌ها می‌دانستند که نادرشاه قوی است و سپاه بزرگی هم دارد، اما خطرش را جدی نگرفتند و به تهدید‌های او اعتنایی نکردند. می‌گویند هند آن روزگار، شاهی ضعیف -به نام محمدشاه- و درباریانی فاسد داشت. ضعف و فسادی چنان آشکار که حتی در ایران هم درباره‌اش صحبت می‌کردند.

«ظهور فاتح نامداری، چون نادر و اندیشه‌های جهانگیرانه او نیز طبعا بر بار دشواری‌های هند اضافه می‌کرد و محمدشاه را که شاهد تجزیه کشورش بود و دسایس بی‌شمار درباریان سفله را به چشم می‌دید، درمانده‌تر و بینواتر می‌ساخت.»

نادرشاه به آن‌ها گفته بود افغان‌های فراری را که در کشورتان پناه گرفته‌اند دستگیر کنید و به من تحویل بدهید، اما آن‌ها هر بار به دلیل و بهانه‌ای از انجام این خواسته شاه ایران طفره رفتند. طفره رفتند و بهانه‌ای را که نادرشاه برای شروع جنگ و حمله به هند نیاز داشت به او دادند.

به قول رضا شعبانی «بهانه‌های نادر برای حمله به هند هرچه بود، بی‌شک از خرابی اوضاع آن کشور مایه می‌گرفت.» البته ناگفته نماند که سپاه هندی‌ها، حداقل به ظاهر هم بزرگ‌تر و هم به فیل‌های جنگی مجهز بود، اما سرکردگان دسته‌های مختلف آن باهم رقابت و دشمنی داشتند و از همکاری با یکدیگر عاجز بودند.

محمدشاه گورکانی هم مردی نبود که سرکردگانش را مطیع و متحد کند و آنان را برای مواجهه با نادرشاه کنار هم به صف بکشد. پس دسته‌های مختلف سپاه هند -که برخی‌شان انصافا شجاعانه و محکم جنگیدند- یا در درگیری متلاشی شدند یا قبل از مواجهه با سپاه نادرشاه از میدان گریختند.

تنها مزیت سپاه محمدشاه، یعنی فیل‌های جنگی هم درنهایت جز بیشتر کردن آشفتگی و بی‌نظمی به کاری نیامد. جوناس هانوی در کتاب «زندگی نادرشاه» می‌نویسد: «فیلان جنگ را برای نبرد مجهز کردند و در راس ارتش هند قرار دادند. فیلان جنگی همیشه در مشرق برای ارعاب دشمن به کار رفته‌اند.

مورخان و شاعران از بزرگی و ساز و برگ آن‌ها داستان‌هایی گفته‌اند که آدمی را به وحشت می‌اندازد. نادر می‌دانست که هندی‌ها چگونه می‌جنگند. بنابراین، به جمازه‌بانان خود دستور داد که مقداری هیزم بر پشت شتران بار کنند و آن‌ها را با نفت و مواد سوختنی آتش بزنند.

به خوبی می‌دانیم که این جانوران مهیب با چه وحشتی به این آتش نگریستند و بدین‌ترتیب، به جای آنکه قوای ایران را درهم بریزند، به مجرد نزدیک‌شدن شتر‌ها رو به گریز نهادند و در قسمت اعظم ارتش هند، هرج‌ومرج عجیبی برپا کردند.» جنگ حوالی ظهر شدت گرفت و در کمتر از ۶ ساعت به پایان رسید.

محمدشاه دستور به عقب‌نشینی داد، اما بعد -پس از پذیرش این واقعیت که کار تمام شده است و گریزی از شکست نیست- خودش را به نادرشاه تسلیم کرد. بیشتر از ۲۰ هزار نفر از سربازانش کشته و گویا همین تعداد هم اسیر شده بودند.

به قول منشی نادرشاه، میرزا مهدی استرآبادی، «محمدشاه روز بیستم خلع سلطنت از خود کرده، افسر سروری را از سر برگرفته، با خوانین و امرا به استظهار تمام وارد دربار سپهر احتشام گردید.» نادرشاه رقیبش را محترم شمرد و در چادر خودش از او پذیرایی کرد، سپس برای ادامه سفر جنگی‌اش به هند، راهی دهلی شد. باقی ماجرا، تاریخ دیگری است.

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید