جهنم سرد در روستای دولت‌آباد

 جهنم سرد در روستای دولت‌آباد

روایت یکی از گرفتاران پیست اسکی شیرآباد مشهد از روز و شبی که در سرما و برف گذراندند.

کد خبر : ۱۷۵۴۱۸
بازدید : ۶۸

او با چشمان خودش دیده بود که آن روز یک ماشین روی زمین یخ زده لیز خورد، چرخ عقبش جدا شد و همینطور چرخید و چرخید تا افتاد داخل پرتگاه عمیق کنار جاده. در آن 24 ساعت برف و بوران، دیده بود که بعضی‌ها بچه‌های خود را گم کرده و بعضی با دست و پاهایی که به طرز هولناکی شکسته بود بین راه گرفتار شدند.

این فقط بخشی از مشاهدات مشهدی‌هایی است که همین جمعه هفته پیش با بارش برف در پیست معروفشان گیر کردند. بعضی از آنها آن شب بدون نقشه، بدون اینترنت یا حتی آنتن موبایل و بدون نور تا اولین خانه روستایی‌ها پیاده‌روی کردند و اتفاق‌هایی پشت سر گذراندند که تا آخر عمر فراموش نخواهند کرد.

روز جمعه 13 بهمن، با سفیدپوش شدن مشهد، جمعیت زیادی از مردم به سمت پیست اسکی شیرآباد روانه شدند. اما روزی که می‌توانست با یک خاطره خوش تمام شود، تبدیل به یکی از بدترین تجربه‌های زندگی آن‌ها شد.

آن‌هایی که مسیر کوهستانی و بی‌حفاظ روستای دولت‌آباد را طی کرده بودند تا به این پیست برسند، در راه برگشت گیر افتادند و بسیاری مجبور شدند شب را تا صبح در سرما سپری کنند.

آمارها از تعداد افرادی که گرفتار شدند متفاوت است و بین 450 تا دو هزار نفر تغییر می‌کند. دانیال حلاجیان یکی از افرادی است که روز جمعه به تعبیر خودش در این «جهنم سرد» گیر افتاده بود. او آنچه بر خود و خانواده‌اش گذشته را در گفت‌و‌گو با هفت صبح روایت کرده است.

شروع واقعه از ساعت 12 ظهر

«پیست شیرآباد تنها پیست اسکی شرق کشور است و از روستای دولت آباد حدودا بیست کیلومتر فاصله دارد. تا روستا، مسیر آسفالت است اما از روستا تا پیست جاده خاکی می‌شود و با ماشین آفرود باید تردد کرد. در صورتی که هوا مناسب باشد با ماشین سواری هم می‌توان از آنجا عبور کرد.»

این‌ها را این مرد مشهدی توضیح می‌دهد. آن روز جمعه او به همراه همسر، فرزند پنج ساله و چند نفری از دوستانشان با ماشین سواری به سمت این پیست رفتند اما پنج کیلومتر قبل از پیست شیرآباد در کنار سد دولت‌آباد توقف کردند. به گفته او جمعیت زیادی، شاید 300 ماشین سواری و آفرود آنجا ایستاده و مشغول برف بازی بودند.

واقعه از حدود ساعت 12 ظهر شروع می‌شود؛ زمانی که آسمان دوباره شروع به باریدن برف می‌کند. او در این باره توضیح می‌دهد: «چند نفری که در آنجا به مسیر آشنایی بیشتری داشتند پیشنهاد دادند که برگردیم چون باریدن برف ممکن است مشکل‌ساز شود. ما ساعت دوازده و نیم راه افتادیم و خوردیم به ترافیک.

گفتند جلوتر برف سنگین‌تر آمده، برف روی زمین نشسته و جاده قفل شده است. می‌دیدیم که بعضی ماشین‌ها لیز می‌خوردند اما خوشبختانه به داخل دره نیفتادند.»

او اشاره می‌کند که بعد از دو ساعت در ترافیک ماندن، لیدرها و صاحبان ماشین‌های آفرود پیشنهاد می‌دهند که خودروی خود را پارک کنند و سوار ماشین‌های آفرودی شوند. اما ماشین‌های آفرود هم کار زیادی از دستشان بر نیامد و تا ساعت هفت و نیم شب هنوز دو کیلومتر هم جلو نرفته بودند. دیگر آفرودی‌ها هم نمی‌توانستند از این پیش‌تر بروند.

ماشین ما هنوز در جاده است

این شهروند مشهدی در ادامه توضیح می‌دهد: «من و همسرم و فرزند کوچکم از ماشین پیاده شدیم و تصمیم گرفتیم تا روستا راه برویم. اما از هر کس می‌پرسیدیم چقدر تا روستا راه هست، یکی می‌گفت نیم ساعت، یکی می‌گفت سه ساعت. از هفت شب تا حدود دو ساعت بعد در سرما و برف راه رفتیم تا به روستا برسیم.

به روستا نرسیدیم اما در مسیر، یکی از روستایی‌ها وقتی دید بچه کوچک داریم ما را به خانه باغ کوچک خود دعوت کرد تا شب را در آنجا بمانیم. حدودا هفت نفری بودیم و شب را در اتاق چهارمتری این بنده خدا گذراندیم.» به گفته او این خانه در باغ‌های اطراف روستا قرار داشت و محل سکونت افراد نبود. فقط در فصل بهار و تابستان از آن استفاده می‌شد.

ماجرای ورود نفربر ارتش

حلاجیان در ادامه ماجرا را اینطور شرح می‌دهد: «شش صبح از خانه بیرون زدیم تا به جاده اصلی برویم. تعداد زیادی از مردم تا صبح در ماشین خود مانده بودند و نمی‌توانستند کاری کنند. نیروهای امدادی از ساعت شش بعد از ظهر جمعه آمدند اما به خاطر عرض کم معبر، رفت و آمد ماشین‌ها خیلی سخت شده بود.

صبح ماشین‌های نفربر ارتش را دیدیم. آنها ما را سوار کردند. ارتش از ساعت دو صبح آمده بود. بسیاری را بردند مسجد روستا و اسکان و غذا و پتو دادند. ما را سوار اتوبوس کردند و بردند مشهد. تا دیروز ماشین من همانجا مانده بود. وقتی رسیدم هنوز ماشین‌های یخ زده، بعضی با باتری‌های خالی شده و بعضی دیگر با رادیاتورهای ترکیده همانجا هنوز پارک شده بودند.»

بی چراغ، بی گاردریل، بی آنتن

حلاجیان با اشاره به کمک‌هایی که ارتش و نیروهای امدادی انجام دادند به کم و کاستی‌ها هم اشاره می‌کند: «این پیست اسکی  تنها پیست شرق کشور است. منطقه توریستی و تفریحی است و می‌تواند آورده زیادی برای مشهد داشته باشد. اما در تمام مسیر هیچ آنتنی وجود نداشت. بعضی‌ها بچه‌های خود را گم کرده بودند.

مسئله دیگر این بود که در تمام مسیر روشنایی نبود و همه با نور موبایل جلوی پای خود را می‌دیدند. آنجا گرگ وجود دارد و خطرناک است. این پیست با آن عظمت، یک گریدر نداشت که مسیر را صاف کند. این روستا زادگاه محمود دولت‌آبادی است که روستای مهمی محسوب می‌شود اما جاده‌ها گاردریل ندارند.

می‌توانستند اول مسیر یک عوارضی بگذارند و با گرفتن مقدار ناچیزی از هر ماشین به این جاده رسیدگی کنند. 8 تا 10سال است که این پیست فعالیت می‌کند. من صحنه‌ای را دیدم که یک ماشین لیز خورد و چرخ عقبش از جاده خارج شد و وارد پرتگاه شد. رسیدگی پیست ضعیف بود. آمدند و کمی بیل زدند و رفتند. گفتند دیگر کاری از ما بر نمی‌آید.»

حلاجیان همچنین صحنه افتادن زنی به زمین را دید که آرنج دستش شکست و استخوانش بیرون زد. زن دیگری هم مچ دستش در رفته بود و حتی نمی‌توانست از ماشین پیاده شود. او به نقل از روستاییان می‌گوید که با وجود اینکه سال‌هاست از فعالیت این پیست می‌گذرد اما تا به حال این مقدار جمعیت به پیست نیامده بود.

به جز این‌ها مقدار برف هم کم سابقه بوده است. حلاجیان در آخر آنچه خودش و دیگران تجربه کردند را به یک «جهنم سرد» تشبیه می‌کند: «مسیر به شدت ناهموار بود، بسیار سرد بود و برف و بوران می‌بارید. نوری وجود نداشت و تا روستا راه بسیار بود. واقعا تنها اسمی که می‌توانم روی آن موقعیت بگذارم جهنم سرد است.»

منبع: هفت صبح

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید