"دیوارهای سخنگو"؛ این بار در زاهدان

"دیوارهای سخنگو"؛ این بار در زاهدان

این چهار استریت آرتیست به خیابان به‌عنوان مدرسه نگاه می‌کنند و چیز‌های زیادی در آن یاد گرفته‌اند که مهمترین آن‌ها «همراهی با مردم» است. گروه «استریت مورالیست» نام جمع چهار نفره‌شان است.

کد خبر : ۷۲۷۶۸
بازدید : ۹۷۶۵
«دیوار‌های سخنگو» درحال تکثیرشدن‌اند. هر بار صدای یکی‌شان از گوشه کشور شنیده می‌شود؛ صدایی که بلند است و ساکت نمی‌شود! این بار دیوار‌های زاهدان به حرف آمده‌اند.
آن‌ها با رنگ‌ها و طرح‌ها آشتی کرده‌اند و دنبال تجربه‌های جدیدترند. زهرا، لیلی، فائزه و پانیذ چهار زن دهه هشتادیِ اهل زاهدان‌اند که پای دیوار‌های شهرشان ایستاده‌اند.
این چهار استریت آرتیست به خیابان به‌عنوان مدرسه نگاه می‌کنند و چیز‌های زیادی در آن یاد گرفته‌اند که مهمترین آن‌ها «همراهی با مردم» است. گروه «استریت مورالیست» نام جمع چهار نفره‌شان است. زهرا، لیلی، فائزه و پانیذ در ادامه حرف می‌زنند.

این نمونه‌ای از دیوار‌های زاهدان است که گروه «استریت مورالیست» اثر «شب پُر ستاره» ونسان ونگوک را روی آن اجرا کرده‌اند

برای شروع گفتگو، هرچقدر که دوست دارید از خودتان بگویید.
زهرا: ۱۷‌سال دارم. سال اول گرافیک را تمام کرده‌ام. دوره رنگ روغن و طراحی را هم گذرانده‌ام.
لیلی: متولد ۸۲ هستم و سال اول گرافیک را گذرانده‌ام.
پانیذ: ۱۶سال دارم و رشته‌ام گرافیک است.
فائزه: متولد ۸۱ هستم. من هم سال اول گرافیک را تمام کرده‌ام.

چطور با یکدیگر آشنا شدید؟ در هنرستان؟
زهرا: اول این فکر به ذهن من و لیلی رسید و تصمیم گرفتیم با چندتا از بچه‌های قوی مدرسه گروه نقاشی دیواری بزنیم و خوشبختانه این گروه تشکیل شد.

لیلی: بله، همه از یک هنرستانیم.

این ایده چطور به ذهن شما رسید؟
زهرا: معمولا در رشته گرافیک، مدرسه یک کار عملی تعیین می‌کند که مثلا بچه‌ها باید دیوار مدرسه را طراحی و نقاشی کنند. بعد از این اتفاق معلم‌مان تعدادی از بچه‌ها را برای کار‌های بعدی انتخاب کرد. بعد ما تصمیم گرفتیم خودمان یک گروه مستقل شویم، چون می‌دیدیم که برای زیبایی دیوار‌های زاهدان هیچ تلاشی نمی‌شود، برای همین دست‌به‌کار شدیم.

کار ما گرافیتی نیست. «استریت مورالیست» به معنی نقاشی دیواری خیابانی است؛ یعنی دقیقا کاری که ما انجام می‌دهیم

و واکنش بچه‌های قوی‌تر مدرسه؟
لیلی: بچه‌ها برای شرکت مخالفتی نکردند و برای همکاری مشتاق هم بودند.

واکنش معلم‌ها؟
لیلی: معلم‌ها نظری نداشتند و تا همین اواخر هم صحبتی راجع به کار ما نمی‌کردند.
زهرا: یا حتی مخالفت هم می‌کردند.

فائزه: معلم‌های ما نگران بودند که به روند تحصیل ما لطمه وارد شود.

وارد شد؟
فائزه: نه، بهتر هم شد. ما زمانی شروع به کار کردیم که امتحان‌های ترم دوم شروع شده بود. معلم‌ها می‌خواستند ما همه حواس‌مان به درس و مدرسه باشد.

شما‌ها چه نظری درباره مدرسه دارید؟ در مدرسه چه چیزی به دست آورده‌اید؟
لیلی: به نظرم بخشی از موفقیت‌مان را مدیون مدرسه و دبیرهایش هستیم.
فائزه: مدرسه ما از هر لحاظ خوب بود و دبیر‌های خیلی خوبی داشت. می‌توانم بگویم بیشترین دلیل برای چیز‌هایی که به دست آورده‌ایم، به خاطر همین مورد بوده است.

زهرا: از نظر من در این رشته، بیشتر خودِ دانش‌آموز باید دنبال یادگیری باشد. معلم‌ها کلا سرنخ را می‌دهند و این دانش‌آموز است که باید خودش را بالا بکشد تا بتواند کار متفاوتی انجام دهد. کار‌های عملی در مدرسه باعث یادگیری یک‌سری از تکنیک‌ها شد.

پانیذ: مدرسه قطعا یکی از دلایل رشد و پیشرفت ما بوده. شاید در این راه ما را همراهی نکرده باشد، اما از نظر آموزشی عالی است.

از چه تاریخی «گروه» شدید و کار را شروع کردید؟
زهرا: تقریبا اوایل اردیبهشت بود که گروه شدیم و اولین کار را انجام دادیم.

در ابتدا چند نفر بودید؟ الان چند نفرید؟
لیلی: ما در اولِ کار چهار نفر بودیم، بعد یک نفر دیگه هم اضافه شد؛ اما به خاطر مخالفت خانواده نتوانست بماند.

خانواده او با چه چیزی مشکل داشتند؟
زهرا: این‌که چندتا دختر در خیابان بروند نقاشی کنند. البته ما اوایل همراه داشتیم.

چطور؟
زهرا: یعنی به خاطر فرهنگ بعضی از مردم و مزاحمت‌هایی که ایجاد می‌کردند، هر بار یکی از اعضای خانواده با ما به خیابان می‌آمد، البته الان مقداری وضع بهتره شده و خودمان بدون همراه می‌رویم، ولی در کل خیلی از خانواده‌ها با حضور زن‌ها برای نقاشی دیواری در خیابان مشکل دارند.

چه مزاحمت‌هایی می‌شد؟
پانیذ: مرد‌هایی که با خودرو رد می‌شدند، توهین می‌کردند.

یعنی هنر شما را مسخره می‌کردند؟
زهرا: مثلا می‌گفتند «این را که همه می‌توانند بکشند، کاری ندارد که.»

و شما چه واکنشی نشان می‌دادید؟
پانیذ: ما اصولا توجه نمی‌کردیم. البته افرادی هم بودند که ما را تشویق می‌کردند و به ما روحیه می‌دادند.

مثلا چه کسانی؟
پانیذ: کسانی که در پِیج گروه‌مان عکس‌ها را می‌دیدند. یا رهگذرانی هم بودند که از ما تعریف می‌کردند. این خیلی خوشحال‌کننده بود.

خانواده‌هایتان چه نظری دارند؟ آن‌ها از حرکت شما استقبال کردند؟
لیلی: خانواده من از اول موافق و هر حمایتی که لازم بود انجام دادند.
پانیذ: خانواده من هم مشکلی با این موضوع نداشتند و حمایت می‌کردند.
فائزه: از همان ابتدا کاملا موافق بودند و هیچ مشکلی با این موضوع نداشتند.

زهرا: حمایت کامل. اتفاقا با این‌که بچه‌ها بتوانند در این سن درآمد داشته باشند و مهارت کسب کنند، کاملا موافق بودند.

نگفتند که «بیایید به گالری بروید یا در خانه نقاشی کنید؟»
لیلی: نه، اصلا.

این ماجرا قبل از شما سابقه داشت؟ این‌که زن‌ها بر دیوار‌های زاهدان نقاشی بکشند؟
پانیذ: نه، قبلا انجام نشده بود و شاید به همین دلیل خیلی جذاب شد.

یعنی شما‌ها اولین نقاشان زن خیابان‌های زاهدانید؟
زهرا: البته قبلا زن‌هایی بودند که نقاشی‌های سفارشی قبول می‌کردند.

لیلی: فکر می‌کنم از طرف شهرداری گروه‌هایی نقاشی دیواری می‌کردند، اما به شکل خودجوش نه.

یعنی می‌توانیم کار گروه شما را «خودجوش» و «مستقل» بدانیم؟
لیلی: بله، قطعا. ما حتی رنگ و وسایل دیگر را هم خودمان تهیه می‌کنیم؛
و خانواده‌هایتان برای تهیه رنگ که الان خیلی هم گران شده، سخت نمی‌گرفتند؟
لیلی: ما خودمان سفارش قبول می‌کنیم و قسمتی از هزینه‌ای که دریافت می‌کنیم را برای خرید رنگ می‌گذاریم.

یعنی خودتان درآمد مشخص دارید؟
لیلی: بله.

با اولین دستمزدتان از این کار چه کردید؟
لیلی: بخشی از آن را برای خودم نگه داشتم و بقیه‌اش را برای نقاشی روی بوم رنگ خریدم.
پانیذ: من قسمتی را برای خرید رنگ کنار گذاشتم و با بقیه‌اش به نیاز‌های شخصی‌ام رسیدم.

زهرا: برای ادامه کلاس نقاشی‌ام به رنگ روغن و قلم مو نیاز داشتم که تهیه‌اش کردم.
فائزه: تقریبا همه‌مان رنگ و وسیله‌های کار تهیه کردیم.

همین؟
زهرا: و البته به افتخار اولین درآمدمان رفتیم کافی‌شاپ.

به نظرتان خیابان خودش می‌تواند مدرسه باشد؟
لیلی: بله. نوع برخورد آدم‌ها خیلی چیز‌ها را به آدم یاد می‌دهد. آدم چیز‌هایی را درون خودش کشف می‌کند. آدم در خیابان در معرض خشم و شادی مردم قرار می‌گیرد. ما یاد گرفتیم که چطور برابر این واکنش‌ها احساسات‌مان را کنترل کنیم.

فائزه: ما در این مدت غیر از رشد هنری، رشد شخصیتی هم داشتیم.
زهرا: خیلی چیز‌ها در خیابان یاد گرفتیم که هیچ‌وقت در مدرسه امکانش نبود.
پانیذ: ما با حضور در خیابان ارتباط نزدیکی با مردم گرفتیم و راحت‌تر با آن‌ها تعامل کردیم.

درباره گالری چه نظری دارید؟ اگر قرار بر انتخاب باشد، گالری را انتخاب می‌کنید یا خیابان؟
پانیذ: خیابان برای من لذت‌بخش‌تر است. آدم‌های بیشتری با کارهایمان آشنا می‌شوند.

فائزه: من به‌شخصه خیابان را انتخاب می‌کنم، چون به نظرم گالری محدود است، در آن پیشرفت خاصی نیست؛ اما خیابان از هر نظر وسیع‌تر است.

زهرا: وقتی ایده ما نقاشی دیواری بوده، یعنی ما خیابان را انتخاب می‌کنیم. گالری بیننده‌های خاص خودش را دارد؛ اما در خیابان هر آدمی با هر سنی و هر جنسیتی و هر سطح فرهنگی و اقتصادی می‌تواند نقاشی‌ها را ببیند و از شهرش لذت ببرد. این حس خوبی به ما می‌دهد.

لیلی: نقاشی روی دیوار‌های خیابان لذت‌بخش‌تر است. ما می‌خواهیم یک نمایشگاه خیابانی راه بیندازیم. درواقع نمایشگاه را به خیابان بیاوریم.

چه شناختی از استریت‌آرت به‌صورت کلی و استریت‌آرتِ ایران به‌صورت جزیی دارید؟
لیلی: کمی با «بنکسی» و کارهایش آشنایی داشتم. در ایران هم به تازگی با «بلک هند» آشنا شده‌ام.

زهرا: به شخصه هیچ شناختی نداشتم و استریت آرت را فقط در قالب کار گرافیتی می‌دیدم.

پانیذ: من شناخت زیادی نداشتم و هدفم زیباسازی و بعد معرفی آثار معروف جهان به مردم بود.

فائزه: اطلاعات دقیقی از قبل نداشتم.

اسم «بلک هند» را آوردید. از استریت‌آرتیست‌ها و گرافیتی‌کار‌های ایرانی فرد دیگری را می‌شناسید؟
زهرا: در زاهدان گروهی به اسم «نایت‌اسکول» هست که گرافیتی می‌زند.
پانیذ: من غیر از «بلک هند» و «بنکسی» کس دیگری را نمی‌شناسم.
لیلی: می‌دانم در تبریز استریت آرتیست‌های زبردستی هستند.

به دیوار‌های زاهدان برسیم؛ چه رنگی‌اند؟
پانیذ: رنگ‌های متفاوتی ندارند. بیشتر آبی‌اند. جنس دیوار‌ها اصلا خوب نیست. بعضی وقت‌ها ما کلی وقت صرف زیرسازی می‌کنیم.

زهرا: اکثر دیوار‌ها با اسپری خط‌خطی شده. آجر‌ها بی‌رنگ‌اند. نهایت انرژی‌ای که گذاشته شده این است که روی بعضی از دیوار‌ها گل کشیده‌اند.

لیلی: دیوار‌های زاهدان بی‌رنگ‌اند؛ خالی از زیبایی و هنر. هیچ نشانی از تلاش برای خلق هنر دیده نمی‌شود؛
و دوست دارید که چه رنگی باشند؟
فائزه: رنگی‌رنگی.
زهرا: رنگ هنر واقعی.
پانیذ: چه میدونم… نارنجی.
لیلی: اگر رنگ‌های یکدست، اما متفاوتی به دیوار‌ها بزنند، از شرایطی که الان دارد، بهتر می‌شود.

بعضی‌ها می‌گویند که «دیوار‌های زاهدان بی‌روح‌اند». شما موافقید؟
زهرا: قطعا. اگر بی‌روح نبودند که دست به کار نمی‌شدیم.

پانیذ: کاملا موافقم.
لیلی: بله، اصلا دلیل کار ما هم همین مورد بود.

قبل از شروع کار، گرافیتی یا نقاشی روی دیوار‌های زاهدان دیده بودید؟
لیلی: من چندجا برای سفارش با دبیرم رفته بودم.
پانیذ: بله دیده بودم.
زهرا: گرافیتی بله.
فائزه: چیز‌هایی دیده بودم، اما کار‌های جدی نبودند.

امضای خاصی پای کار‌ها بود؟ چه موضوعی داشتند؟
پانیذ: دبیر خودمان کار می‌کرد.
لیلی: نه، امضای خاصی نبود. موضوع اکثر کار‌ها به شهر سوخته و تاریخ استان بر‌می‌گشت.

با گروه «نایت‌اسکول» ارتباط دارید؟ چقدر در سطح شهر فعال‌اند؟
فائزه: من اطلاع خاصی ندارم.
زهرا: تا اونجایی که من میدونم، توسط هیچ ارگانی حمایت نمی‌شوند. تقریبا هر دوهفته یک کار می‌زنند. البته فورا توسط شهرداری پاک می‌شود.

لیلی: بچه‌های «نایت‌اسکول» در هنرستان پسرانه درس می‌خوانند و همسن ما هستند. فعالیت‌شان زیاد است. هرچند که تا الان همه کارهای‌شان به شکلی تخریب شده است. البته انتظاری هم نمی‌شود داشت. هنر گرافیتی در این شهر دوام نمی‌آورد.

تمایل دارید با گروه‌های دیگر همکاری کنید؟
لیلی: ما از اول خودمان بودیم و هدف‌مان مستقل‌ماندن است، حتی شهرداری‌های ناحیه‌های مختلف و حتی شهرداری کل هم به ما پیشنهاد همکاری داد، اما ما می‌خواهیم ۴ زن مستقل باقی بمانیم. البته انجمن تجسمی در این راه خیلی به ما کمک کرد و جلوی سنگ‌اندازی‌های شهرداری رو هم گرفت.
.
خب شما که این‌قدر حرف از استقلال می‌زنید، چرا شعار «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» را انتخاب کرده‌اید؟ این شعار مال شهرداری است.
لیلی: خب مفهوم این شعار دقیقا با هدف گروه همخوانی داشته و دارد. گروهِ ما از زاویه نگاه خودش از این شعار استفاده می‌کند.بعد هم شعار کدام شهرداری است؟
سال ۹۴ بود که سازمان زیباسازی تهران با بکارگیری بیش از ۱۶۰۰ سازه تبلیغاتی در پایتخت طرحی تحت عنوان «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» را اجرا کرد. شما با استفاده از این شعار، استقلال خود را زیرسوال می‌برید.
زهرا: کسی که این‌جا زندگی می‌کند، متوجه می‌شود که از شهرداری چنین کار‌هایی برنمی‌آید. واقعیت این است که هنوز این شعار قطعی نیست.

دیوار‌ها را برچه اساسی انتخاب می‌کنید؟
لیلی: ترجیحا دیوار‌های خیابان‌های اصلی شهر. چون می‌خواهیم کار‌ها دیده شوند.
زهرا: و مردم نسبت به اثر‌هایی که اجرا می‌کنیم، شناخت پیدا کنند.

خب به بحث مجوز برسیم. کارزدن روی این دیوار‌ها مجوز نمی‌خواهد؟
فائزه: اوایل دنبالش رفتیم؛ اما به خاطر این‌که شهرداری درقبال ارایه مجوز از ما تقاضای همکاری داشت، قیدش را زدیم.
زهرا: از طرف انجمن تجسمی حمایت می‌شویم و همین باعث شده که نیازی به مجوز شهرداری نداشته باشیم.

یعنی انجمن تجسمی می‌تواند مجوز کارزدن روی دیوار را بدهد؟ مگر در زاهدان متولی این امور شهرداری نیست؟ انجمن هیچ تقاضایی از شما نداشته؟ مثلا طرح خاصی را به شما سفارش نداده است؟
زهرا: نه، خودِ انجمن به مستقل‌بودن ما تأکید دارد و هیچ دخالتی نمی‌کند.
فائزه: نه، هیچ دخالتی در کار نیست. حتی آن‌ها از ما خواستند که نگوییم از طرف‌شان حمایت می‌شویم.

لیلی: ببینید، رئیس انجمن تجسمی اداره ارشاد با رئیس سازمان زیباسازی و مسئولان شهرداری صحبت کرده‌اند.

شما برای خودتان از ترکیب «استریت‌مورالیست» استفاده کرده‌اید. چرا «استریت‌آرتیست» نه؟ چرا «گرافیتی‌کار» نه؟
لیلی: کار ما گرافیتی نیست. «استریت مورالیست» به معنی نقاشی دیواری خیابانی است؛ یعنی دقیقا کاری که ما انجام می‌دهیم.

چه فرقی بین این ترکیب‌ها قایلید؟
لیلی: گرافیتی یک نوع هنر اعتراضی است و هدف دیگری دارد.

شما از آشکارشدن چهره‌های‌تان جلوگیری می‌کنید. این یعنی یک فصل مشترک با گرافیتی‌کارها. اما ازطرف دیگر، قانونی کار می‌زنید…
فائزه: ما برای این نمی‌خواهیم چهره‌های‌مان دیده شود که بیشتر به کارهای‌مان توجه شود تا به خودمان. اما کسانی که گرافیتی می‌زنند، شاید برای این‌که کار اعتراضی انجام می‌دهند، نمی‌خواهند دیده شوند. این دو موضوع کاملا متفاوت است.

به فرم و محتوای کار‌ها برسیم. طرح‌ها چطور انتخاب می‌شوند؟
لیلی: بیشتر از آثار شناخته‌شده استفاده می‌کنیم.

زهرا: از معروف‌ترین آثار جهان که اکثریت مردم آن‌ها را می‌شناسند، بهره بردیم؛
و فکر می‌کنید مردم منطقه با آن کار‌ها آشنایی دارند؟
فائزه: اکثریت نه، و هدف ما این است که آن‌ها را آشنا کنیم.
زهرا: آثار معروف جهان را انتخاب می‌کنیم تا مردم با آن‌ها آشنا شوند.

اغلب کار‌های شما به نقاشی‌های آرتیست‌های معروفِ فرنگی مربوط می‌شود. به این فکر کرده‌اید که مقداری با سوژه‌های ایرانی و محلی کار بزنید؟
پانیذ: ما قرار است آثار معروف دنیا را اجرا کنیم که قطعا در بین آن‌ها آثار ایرانی هم هست.
پانیذ: قطعا در آینده این کار را انجام می‌دهیم.

به نظرتان این چیزی است که مردم منطقه درحال حاضر باید روی دیوار ببینند؟
پانیذ: خب این چیزی است که همه مردم نیاز دارند؛ چه در این منطقه و چه در جا‌های دیگر.

مردم منطقه چقدر با این نقاشی‌ها ارتباط می‌گیرند؟ بازخورد‌های میدانیِ شما چطور بوده؟
پانیذ: کمی برای‌شان عجیب است. بازخورد‌ها متفاوت بوده.
لیلی: اکثر مردم از کار ما خوش‌شان می‌آید و سعی می‌کنند بیشتر با آن آشنا شوند.

هدف نهایی‌تان؟
لیلی: تبدیل شهر به یک نمایشگاه آثار معروف.
زهرا: تبدیل زاهدان به نگارخانه و در آخر معرفی هنر جهان به مردم؛ چیزی که هیچ‌وقت برایش تلاش نکرده‌اند.

اگر بزرگترین دیوارِ زاهدان را به شما بدهند، با آن چه کار می‌کنید؟
پانیذ: یک اثر معروف را روی آن نقاشی می‌کنیم.
زهرا: شاید آن روز سبک خودمان را داشته باشیم و یک نقاشی که خالقش خودمان باشیم را بکشیم.

راستی، بعضی از کار‌های شما تخریب شده و دوباره درستش کرده‌اید. معمولا چقدر از این اتفاق‌ها می‌افتد؟ چطور شد که خواستید بازسازی‌اش کنید؟
لیلی: فقط یکی از آن‌ها تخریب شد که ما انتظارش را هم داشتیم و بازسازی‌اش کردیم.
فائزه: از سر نادانی خرابش کرده بودند. هدف خاص و خصومت شخصی پشتش نبود.

زهرا: هر راهی سختی‌های خودش را دارد. ما از اول منتظر این‌جور مشکل‌ها بودیم. با سکوت‌کردن و دست روی دست‌گذاشتن هم چیزی درست نمی‌شود. پس چرا ما با انگیزه‌مان در دهان فردی که کار را خراب کرده، نزنیم؟ صدبار دیگر هم اگر خط‌خطی‌اش کنند، ما باز هم درستش می‌کنیم.

به‌عنوان یک استریت‌آرتیست زن، وضع خیابان‌ها را برای حضور زن‌ها چطور می‌بینید؟
لیلی: بعضی وقت‌ها با مزاحمت‌هایی روبه‌رو می‌شویم؛ اما ما توجهی نمی‌کنیم. چون اگر توجه کنیم، نمی‌توانیم کارمان را انجام دهیم. برای همین از آن‌ها عبور می‌کنیم.

فائزه: اوایل سخت بود، چون برای مردم تازگی داشت و ندیده بودند. اما هرچه که زمان گذشت، ما راحت‌تر به کارمان ادامه دادیم و مردم بیشتر تعامل نشان دادند.

زهرا: شاید اولش سخت باشد؛ اما وقتی ناامید نشوی و اراده داشته باشی، به هدفی که می‌خواهی، می‌رسی. کار برای استریت آرتیست‌های زن خیلی سخت است. امیدواریم با این فعالیتی که انجام دادیم، بتوانیم ذره‌ای راه را برای همجنس‌های‌مان آسان کرده باشیم.

استریت‌آرتیست‌های زن با چه محدودیت‌هایی مواجهند؟
زهرا: اول از همه رضایت خانواده و سخت‌تر از آن رضایت جامعه.

به این فکر کرده‌اید که محدودیت‌های زنان را روی دیوار‌ها بیاورید؟
زهرا: فکر می‌کنم نشان‌دادن قدرت و زیبایی‌شان خیلی قشنگ‌تر از نشان‌دادن محدودیت‌های آنهاست؛
و سوال آخر این‌که، چرا این‌قدر سوزن‌دوزی‌های منطقه شما خفن است؟
زهرا:، چون آدم‌هایش خفن‌اند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید