تغییر آسان نیست!

تغییر آسان نیست!

عزت نفس را نیز ساده می‌شود آموخت، اما چرا ما به تکرار جملات انگیزشی بسنده می‌کنیم، چون عزت نفس داشتن یعنی بار‌ها «من» در مسیر یک هدف با شکست خوردن مواجهه شود، اما با پذیرش شکست دوباره بلند شود و تلاش کند.

کد خبر : ۱۰۶۸۵۲
بازدید : ۱۰۳۹

آزاده سهرابی | «باید اعتماد به نفس خود را بازسازی کنیم؛ باید یاد بگیریم هر آنچه هستیم؛ اعم از گذشته‌مان، خطاهایمان، بدبینی‌هایمان، ضعف‌هایمان و ترس‌هایمان را دوست بداریم و یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم.»

این جملات انگیزشی که این روز‌ها با ادبیات مختلفی در فضا‌های مجازی پر شده است گرچه درست هستند، اما کدام یک از این‌ها باعث شده‌اند تغییری در رفتار شما ایجاد شود؟ واقعیت این است که بیان مفاهیم درست بدون نشان دادن موانع رسیدن به آن‌ها در ساز و کار روانی ما راهی به سمت بن‌بست است.

با تلقین و تفکر مثبت نمی‌توان تغییر کرد و به چیزی دست یافت. اینجا در این جملات بالا حرف‌های کاملا دقیقی درباره «عزت نفس» زده شده است. اکثر انسان‌هایی که به مدد همین فضای مجازی و دسترسی بیشتر به مفاهیم رواشناسانه و کارگاه‌های خودشناسی و... می‌دانند داشتن عزت نفس کلید مهمی در رشد و توسعه «خود» و رسیدن به «رضایت از زندگی» و عبور از چرخه‌های معیوب زندگی است؛ اما چند نفر از ما به معنای واقعی کلمه حاضر هستیم بهای رسیدن به «تغییر»، از جمله تغییر در میزان عزت نفس خود، را بپردازیم؟

بله رسیدن به عزت نفس اینقدر که در کلمات قشنگ است، در دسترس نیست و رسیدن به آن بها و هزینه دارد. عزت نفس بالا حتماً موقعیت شما را در تمام جوانب زندگی بهتر می‌کند و سلامت روان شما را بیشتر تضمین می‌کند، اما اینکه ما در درون خود بدانیم حقیقتاً کجای این زندگی ایستاده‌ایم، با خودمان «چند چند هستیم»، کجا از خودمان ناراضی هستیم، کجا از دیگران ناراضی هستیم و مهم‌تر از همه اینکه عاملیت خودمان را بپذیریم (بپذیریم سهم ما در این نارضایتی‌ها چقدر است)، بدون سرزنش به خودمان به واقعیت‌های خودمان نگاه کنیم و... به این راحتی‌ها نیست، چون ما باید عامل باشیم و عامل بودن هزینه دارد. می‌پرسید چگونه؟

شاید باور نکنید، اما بسیاری از ما دوست داریم مشکل خود را نگه داریم! این دوست داشتن می‌تواند کاملاً ناخودآگاه یا خودآگاه باشد. ما در بسیاری مواقع از مشکلات خود «پاداش» می‌گیریم؛ هر چند این پاداش با رنج همراه باشد. فردی را تصور کنید که درباره همه چیز نگران است.

وقتی مشکلی پیش می‌آید دست و پایش را گم می‌کند. وقت امتحان، وقت قرار گرفتن در هر موقعیتی که نیاز به ارزیابی دارد به خاطر اضطراب، تمرکز و کارکردش پایین می‌آید. آیا این فرد از اضطراب خود ناراضی است و رنج می‌برد؟

بله حتماً همینطور است و حتی ممکن است به درمانگر مراجعه کند، اما اولین قدم درمان قطعی این است که فرد ببیند کجا از اضطراب خود سود می‌برد؟ آن سود باعث حفظ رفتار شده است و فرد رنج وجود اضطراب را به خاطر آن پاداش-هر چند منفی- می‌پذیرد.

شاید این فرد به خاطر اضطرابش وقتی در عملکردی کارکرد پایینی دارد دیگران او را درک می‌کنند، چون اضطراب دارد! شاید دیگران کمتر او را در معرض فشار موقعیت‌های استرس‌زا بگذارند، چون اضطراب او را درک می‌کنند! شاید همراهی بیشتری از طرف دیگران در تمام مراحل زندگی دارد، چون اضطرابش بالا نرود! و... هزینه‌ای که این فرد برای از بین رفتن اضطرابش باید بدهد این است که این پاداش‌ها را رها کند و بیشتر بر رنج خود تمرکز کند.

عزت نفس را نیز ساده می‌شود آموخت، اما چرا ما به تکرار جملات انگیزشی بسنده می‌کنیم، چون عزت نفس داشتن یعنی بار‌ها «من» در مسیر یک هدف با شکست خوردن مواجهه شود، اما با پذیرش شکست دوباره بلند شود و تلاش کند.

اگر شما برای اولین بار چوب‌های اسکی را به پا کرده باشید و یک مسیر سرازیری را با مربی روی برف تمرین کرده باشید می‌دانید که شاید بار‌ها و بار‌ها به خاطر ترس یا بلد نبودن مهارت جدیدی که دارید یاد می‌گیرید روی برف‌ها زمین بخورید.

باید در آن سنگینی برف و با دردی که دارید بلند شوید (آن هم در یک مسیر لیز و سرازیری) برای این بلند شدن باید هر بار چوب‌های اسکی را از پا جدا کنید و با زحمت زیاد بلند شوید و دوباره چوب‌ها را به کفش‌هایتان جفت کنید و دو قدم دیگر دوباره زمین بخورید.

مسیر ۵ دقیقه را یک ساعت و نیم در بین افتادن و بلند شدن و تمرین حفظ تعادل بپیمایید و شب از بدن درد به خوردن دارو‌های مسکن روی بیاورید، اما هفته بعد و هفته‌های بعدتر می‌توانید لذت سر خوردن روی برف در یک فضای آرامش‌بخش میان برف‌ها را تجربه کنید. عزت نفس قشنگ است و کاربردی‌ترین کلید زندگی، اما رسیدن به آن بدون درد و رنج نیست!

منبع: روزنامه ایران

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید