چگونه ساعت زنگدار به زندگی معنا میبخشد؟
ساعت زنگدار به من کمک کرد بپذیرم که جهان بدون من هم ادامه دارد. ساعت زنگدار دری به سوی دنیای دیگر نیست؛ ساعت زنگدار یادآور این است که باید برخیزیم و در همین دنیا زندگی کنیم. من هنوز تلفن همراهم را دوست دارم. صبحها مطالب بیشتری (از شب قبل) وجود دارد که میتوانم همه را با هم ببینم و در این وضعیت، میتوانم امیدوار باشم استوریهای دیگران را درست چند ثانیه بعد از پست کردن نمیبینم.
کد خبر :
۷۲۵۲۰
بازدید :
۲۴۶۱
فرادید | وقتی بچه بودم، فکر میکردم هیولاها از درون تاریکی میآیند. اما کاشف بهعمل آمد که آنها از درون نور میآیند. مانند شما، امورات زندگی من هم به کمک ابرکامپیوتری که در جیبم داشتم اداره میشد. شبها آن را زیر بالشم میگذاشتم و تلاش میکردم از ذهنم خارجش کنم؛ ابرکامپیوتری که صفحه نمایشِ پرنورش دری به سوی دنیایی دیگر بود.
مطمئناً محتوای توئیتر اغلب حالبههمزن است، اما شبکههای اجتماعی با روحیه نمایشی من سازگار است؛ من میخواهم مرکز توجه همه رویدادهای درحال وقوع باشم. به عنوان یک روزنامهنگار، باید چنین بودم. یکبار که به یکی از همکارانم گفتم میخواهم تلفن همراهم را بیرون از اتاق خوابم بگذارم، او با لحنی که نیم شوخی-جدی بود گفت: «اگر اتفاقی بیفتد چه؟»
ارتباط بیخوابی و وحشت
بنابراین من وقتی که باید خواب بودم، مشغول خواندن بودم. آخرین تصاویر، متنها و ویدیوهای (میمها) خندهدار را میخواندم. آخرین توئیتهای انفجاری ترامپ که بعد از انتشار حذف میشدند را میخواندم. درباره مردمی که گمان میکردم با توجیه بیرحمیهایشان در واقع به آنها احترام میگذارم، میخواندم؛ بیرحمیهایی که بسیار عادی جلوه میکردند و با حرکتی خزنده وارد زندگی عمومی میشدند. من تازهترین اخبار درباره تراژدیها را میخواندم. من هیچ ارتباطی بین اعتیاد پیداکردن به وحشت و بیخوابی احساس نمیکردم.
«آدمها در دهه ۳۰ زندگی مسئولیتهای بیشتری پیدا میکنند و این زندگی را سختتر میکند. همه با چنین چیزی کنار میآیند، چرا تو نمیتوانی؟»، اینها افکاری بود که وقتی دراز میکشیدم و به سقف اتاق خیره میشدم در سرم چرخ میزد؛ سپس هرچه بیشتر از خودم میپرسیدم چرا هنوز بیدارم، ضربان قلبم بیشتر بالا میرفت.
وقتی نفسهای عمیق فایدهای نداشت، به سراغ تلفن زیر بالش میرفتم. هیچ ای-میل جدیدی نیامده بود، آمریکاییها تکوتوک توئیت جدیدی پست کرده بودند. پس به سراغ اینستاگرام میرفتم؛ جایی که غمگینم میکرد؛ زیرا در آنجا افرادی را دنبال میکردم که حتی بدون من هم زندگی خوبی داشتند.
بیشتر بخوانید:
آیا اینستاگرام باعث میشود احساس منفی نسبت به خود داشته باشیم؟
پدیده روحشدگی و عاشقی در عصر دیجیتال
کمخوابی و بیتحرکی مضرتر از استفاده از رسانههای اجتماعی
با تلفن همراه به رختخواب نرو
در اولین تلاشهایم برای بهتر خوابیدن، به تلفن همراهم نزدیکتر شدم. برنامه کاربردیای را دانلود کردم که نوایی آرامشبخش پخش میکرد؛ از طریق هدفون به صدای سوختن هیزم در آتش گوش دادم؛ و وقتی فایدهای نداشت، صدای گوشی را تا آنجا که هشدار میدهد ممکن است به شنوایی آسیب برسد، بلند کردم. چیزی شبیه این است که احساس کنی آتش دیگر گرمت نمیکند و باید صورتت را روی آن بگذاری.
ساعت ۱۱ سرکار پلکهایم سنگین میشد، قرص حاوی کافئین میخوردم و کار را با آنها شروع میکردم. ساعاتی بعد به همراه مادرم و خواهرم در کافهای نشسته و از این فکر وحشتزده بودم که یکسال دیگر هم گذشت و من هیچ کار بزرگی انجام ندادم. به آنها توضیح دادم که میخواهم از شر موبایلم خلاص شوم؛ اما به یک دلیلِ کاربردی نمیتوانم: زنگ بیداری.
آن روز خواهرم به بهانه «دستشویی رفتن» غیبش زد و ۲ روز بعد من داشتم یک ساعت زنگدار را که به من هدیه شده بود، از بستهبندی خارج میکردم. باطری را داخل ساعت گذاشتم و ساعت را تنظیم کردم تا حدود ساعت ۶ صبح زنگ بزند. یعنی تمام شد؟ با خودم فکر کردم گوشی آی-فون از آپولو ۱۱ هم قدرتمندتر است و همه چیز را خراب میکند. اما خیلی زود تفاوت را احساس کردم.
در نبود موبایل
آن شب تلفن همراهم را روی کاناپه در اتاق پذیرایی گذاشتم و با خودم فکر کردم یعنی میتوانم تا صبح بدون تلفن دوام بیاورم؟ به تخت رفتم. دیگر چیزی یادم نمیآید. باید خیلی زود خوابم برده باشد.
از آن زمان، هر شب خواب خوبی داشتهام. غیاب تلفن همراه مایه آرامش است. اگرچه هنوز هم استرس دارم، تاکنون هیچ نصف شبی برای رفع این استرس به سراغ جهانی که تلفن همراه برایم به ارمغان میآورد نرفتهام تا با کمک آن از افکار بد پیشگیری کنم.
برنامه هفتگی شنایم دیگر با جانکندن انجام نمیشود. من با ۱۲ کتاب در ۷ ماه شروع کردم و اکنون ۱ کتاب در هفته میخوانم. اکنون اطراف بالش من را مجلات مختلف پر کرده است. من عاشق این این اصالت هستم که تصادفی و از طریق خواندن قطعهای کوچک از یک متن که یک فرد آن را تنظیم کرده است، به آنچه که میخواهم دست پیدا کنم. شما هرگز نمیتوانید تمام اینترنت را طبقهبندی و سازماندهی کنید.
امن و آشنا
ساعت زنگدار من، با همان تک هدفی که دارد، احساس داشتن همسایهای را به من میدهد که همیشه همواره آن یک کاری را که بسیار عزیز میدارم، برایم انجام میدهد. ساعت زنگدار من امن و آشناست؛ ویژگیای که گوشی همراه من همواره فاقد آن بوده است. فشار دادن دکمه بزرگ روی ساعت برای ساکتکردن زنگ آن، میلیونها بار از توئیتکردن، ایمیل زدن و گوگلکردن رضایتبخشتر است. ساعت هرگز حرکت نمیکند. او سرجایش نشسته است و به من کوچکترین ژست کنترل و ثبات را نشان میدهد.
من هنوز تلفن همراهم را دوست دارم. صبحها مطالب بیشتری (از شب قبل) وجود دارد که میتوانم همزمان همه را با هم دنبال کنم و در این وضعیت (که موبایل را دائم چک نمی کنم)، میتوانم امیدوار باشم استوریهای دیگران را درست چند ثانیه بعد از پست کردن نمیبینم.
یک شب کاربران توئیتر شروع کردند به جوکساختن درباره «گرازهای وحشی». ۷ ساعت بعد هنوز جوکها ادامه داشت و من گمان نمیکنم برای فهمیدن این جوکها لازم بود در جریان لحظه به لحظه آنها باشم. من با تأخیر در این بحثها شرکت کردم و بعد به سرکارم رفتم.
ساعت زنگدار به من کمک کرد بپذیرم که جهان بدون من هم ادامه دارد. ساعت زنگدار دری به سوی دنیای دیگر نیست؛ ساعت زنگدار یادآور این است که باید برخیزیم و در همین دنیا زندگی کنیم.
۰