پاشنه آشیل «نگهبان شب» فيلمنامه بود؟!

پاشنه آشیل «نگهبان شب» فيلمنامه بود؟!

اگر یک کارگردان فیلمش را خودش تدوین کند، معمولا نمی‌تواند از تصاویرش به سود فیلم دل بکند و غالبا نتیجه‌ی کار، پیراسته و خالی از زواید از آب در نمی‌آید. «نگهبان شب» هم گرفتار همین آفت است.

کد خبر : ۱۰۳۴۳۷
بازدید : ۶۶۴۵

کیوان کثیریان | میرکریمی از معدود فیلمسازان فعال سینمای ایران است که جهان مخصوص به خودش را دارد با تمام مختصات مشخص و قابل شناسایی‌اش. جهان بینی دارد، می‌تواند درباره نگاهش به زندگی حرف بزند و فیلم بسازد.

فیلم نمی‌سازد که فقط یک عنوان به کمیت کارنامه‌اش اضافه شود. هنوز یک فیلمساز خلاق و رهاست که می‌شود امیدوار بود فیلم خوب بسازد. اخلاق و شرافت آدم‌ها هنوز در فیلم‌هایش ارزش محسوب می‌شوند.

او هنوز هم بلد است آدم اصیل و ناب خلق کند. عشقِ تمیز و جذاب بسازد. مفاهیم پیچیده را ساده کند، آدم‌هایش هنوز بلدند تا تهِ منجلاب فرو نروند، هنوز بلدند قشنگ عاشق شوند، بلدند گذشت کنند، بلدند هر نانی را نخورند، بلدند بی‌توقع و چشمداشت نیکی کنند، بلدند تنگ در آغوش بگیرند، بلدند روراست و صاف و صادق باشند و…

خیلی از این چیز‌ها حالا در زمانه‌ی حاضر و در میانه‌ی اینهمه ناراستی و کثافت، منسوخ شده، خنده‌دار شده، غیرقابل باور شده. اما هنوز وقتی لحظه‌هایی درست از همین‌ها روی پرده خلق می‌شود، می‌شود تکان خورد و حظ برد.

«نگهبان شب» همه این لحظه‌ها را دارد، اما این‌ها کنارِ هم تبدیل به یک کلِّ منسجم و معنادار نمی‌شوند. این فیلم توقع مرا از میرکریمی برآورده نمی‌کند. او باید در تراز همین امروز فیلم بسازد. بدون ذوق زده شدن در برابر مضامین و مفاهیمی که دوستشان دارد، با پرداختی خلاقانه‌تر و بدون برخورد سطحی با آن مفاهیم، بدون حشو و زوایدی که اصولا متعلق به جهان او نیست و فیلمش را آزار می‌دهد و نتوانسته از آن‌ها دل بکند.

خوبست میرکریمی همچنان روح ما را لمس کند، با احساسات سطحی ما درگیر نشود بلکه با جوهر وجود ما طرف شود که کمی عمیق‌تر از این‌هاست. کما اینکه فیلم‌هایی از میرکریمی ماندگارتر شده‌اند که با ما اینچنین کردند، ولی «نگهبان شب» همان معانی را کهنه، تکراری و کسالت‌بار ارائه می‌دهد، با لحنی که از اقتضای امروز عقب‌تر است.

عنصر «تردید» و چلنجِ قهرمان با آن، یکی از مولفه‌های جذاب سینمای میرکریمی است که قهرمان‌های او را خواستنی و باورکردنی می‌کند. به یاد بیاوریم «کودک و سرباز»، «زیرنورماه»، «به همین سادگی»، «خیلی دور خیلی نزدیک»، «یه حبه قند»، «دختر»، «قصر شیرین» و … را که در نهایت، قهرمان از پسِ نبرد با تردید و شک، دست به انتخاب می‌زند.

اما جای خالی این عنصر در «نگهبان شب» به شدت احساس می‌شود. کاراکتر اول فیلم، از سوی فیلمنامه نویسان محکوم به شریف بودن و مثبت بودن است. این سرنوشت محتوم اوست، انتخاب نمی‌کند، چاره‌ای جز این ندارد.

میرکریمی از معدود فیلمسازان حال حاضر ماست که هنوز تعدادِ فیلم‌های خوب و خیلی خوبش از فیلم‌های متوسط و ضعیفش بیشتر است، جزو دو سه کارگردان کاربلد و مهمِ نسل میانه‌ی سینمای ماست، هنوز سراشیبی را تجربه نکرده و همچنان سرپاست، آن‌هم متاسفانه در شرایطی که مهم‌ترین فیلمسازان نسل اول و دوم ما، در آثار اخیرشان ناامیدکننده نشان داده‌اند.

میرکریمی بهتر است همچنان درباره همین مضامین و همین جنس آدم‌ها فیلم بسازد. چون خوب این فضا و آدم‌ها را بلد است، اما حتما باید جای دوربینش را عوض کند. در فیلم‌هایش به بینش و جهان بینی که دارد، عمق ببخشد، با آن‌ها دم دستی برخورد نکند و ما را عمیقا درگیر کند.

او حق دارد پیچیدگی‌ها را ساده کند، اما حق ندارد برای خلق اثر، خودش هم با آن مفاهیم، ساده‌انگارانه برخورد کند. البته این عمق، تعارضی با ساده کردن پیچیدگی‌ها و لحن جذاب و ساده‌ی فیلم‌های میرکریمی ندارد.

نکته دیگر اینکه در غالب موارد به من ثابت شده، اگر یک کارگردان فیلمش را خودش تدوین کند، معمولا نمی‌تواند از تصاویرش به سود فیلم دل بکند و غالبا نتیجه‌ی کار، پیراسته و خالی از زواید از آب در نمی‌آید. «نگهبان شب» هم گرفتار همین آفت است.

مقدمه بسیار طولانی، فیلم را به دام کسالت انداخته و کاش ایده‌ی درخشانِ این پایان برای فیلم، کاشت هوشمندانه‌تری در فیلمنامه داشت؛ فیلمنامه‌ای که پاشنه آشیل «نگهبان شب» است.

منبع: سینما سینما

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید